eitaa logo
اینجا با هم باشیم⚘️
497 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
708 ویدیو
32 فایل
سعی دارم در این صفحه ، مطالبی که مینویسم ، عکسهائی که میگیرم و ... را درج کنم تا بماند به یادگار⚘️ #سید_رضا_متولی
مشاهده در ایتا
دانلود
14.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️حرم مطهر حضرت شاهچراغ علیه السلام 🔹️جمعه ۲۸ آذرماه ۱۴۰۴ 🔹️نزول رحمت الهی🙏 @hatef10012
هدایت شده از مفتاح مهدی(عج)
✨🕌 اعتکاف نوجوانه‌ها 🕌✨ 📿🌱 جایی برای رفاقتِ ناب با خدا 💙 نسل سلیمانی ها 😊🇮🇷 👦🏻📖 ویژه پسران پایه پنجم تا هفتم 🌙 شبی با شهدا 🎤 مناجات‌خوانی 📖 انس با قرآن 🤍 تجربه‌ای که فراموش نمی‌کنی 📅 زمان برگزاری: 🗓️ ۱۳ تا ۱۵ دی‌ماه ۱۴۰۴ 📍 مکان: 🏛️ میدان شهید مطهری، چوگان 🕌 مسجد فاطمه‌الزهرا (س) 📝 شروع ثبت‌نام: 📆 ۲۷ آذرماه از ساعت ۱۱ صبح تا زمان تکمیل ظرفیت خواهد بود. 🔹با توجه به تعداد زیاد متقاضیان ثبت نام و ظرفیت محدود اعتکاف نوجوانه‌ها، پیشنهاد میشود در ساعت مقرر وارد سایت شده و ثبت نام را تکمیل فرمائید. 💰 هزینه با تخفیف ویژه: 💸 ۵۸۰ هزار تومانی 📞 شماره ایتا: ☎️ ۰۹۱۷۲۲۳۹۵۲۴ 🔗📲 لینک ثبت نام: 🌐 http://B2n.ir/EtekafMeftah04 🙏💙 اعتکاف نوجوانه‌ها یه قرار سه‌روزه با خدا ✨ یه رفاقت موندگار 🤍 💠ستاد برگزاری اعتکاف نوجوانه‌ها شهر مقدس شیراز 🕌 🌱 💙 🌙 ┄┅═══ ☫ ═══┅┄ 🕌مجموعه فرهنگی، تربیتی و آموزشی حضرت مهدی(عج) ::مفتاح مهدی:: 🆔@Meftahmahdii
💥خدایا... 🔹️تو همان مهربانیِ فروتنی که نمی‌گذارد تاریکی‌ها من را ببلعد. 🔹️همان نوری که در سکوت می‌تابد، و من هر بار که دلم می‌گیرد، از همان روشناییِ پنهانِ تودوباره شروع می‌شوم. 💥خدایا شکرت🤲
هدایت شده از انجمن روایتگران فجر فارس(NGO)
💥یلدای امسال را با یاد شهدا جاودانه کنید. 🔹️در پویش «یلدای شهدا» شرکت نمایید و تصویری از شهید یا شهدای خانواده یا هم‌میهن‌تان را بر سفره شب یلدا جای دهید. 🔹️عکسی از سفره یلدای خود همراه با تصویر شهید بگیرید و برای ما در ایتا یا بله به شماره ۰۹۱۷۶۳۶۶۰۲۴ ارسال نمایید. 🔹️به بهترین عکس، هدیه‌ای بی‌نظیر تعلق خواهد گرفت. 🔹️با شرکت در این پویش، یلدا را با نام و یاد شهدا معنا بخشیم. https://eitaa.com/joinchat/134152374Cafcc20e580 🙏
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥📢 ببینید و بشنوید! 🔰 یلدای مهدوی 🍃نفحات🍃 🌐 https://eitaa.com/joinchat/421200747Cdc7a6b7ab8
هدایت شده از انجمن روایتگران فجر فارس(NGO)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ اشْفِ مَرْضَانَا وَ مَرْضَى الْمُسْلِمِینَ پروردگارا، بیماران ما و همه بیماران را شفای عاجل عطا فرما🤲 «با استناد به حدیثی از پیامبر اکرم(ص): "سوره حمد ، شفای هر دردی است" (بحارالانوار، ج۸۹)، به امید شفای الهی، پنج مرتبه سوره مبارکه حمد (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) را نیت سلامتی همه ی بیماران خصوصا مریض منظور تلاوت می‌کنیم.» یا مُشْفِی السَّقِیم یا مُنَفِّسَ الْغَمَّ یا رَحْمَانَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ پروردگارا، تو را به نام‌های زیبایت سوگند می‌دهیم که شفا را از گنجینه رحمتت بر این بیمار و بیماران نازل فرمایی. به حقِّ محمّد و آل محمّد(ع) و به شفاعتِ حضرت فاطمهٔ زهرا(س) و به حقِّ هر آیه ای که در قرآنِ تو ذکرِ شفا شده است. https://eitaa.com/joinchat/134152374Cafcc20e580
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل در دلم نبود یه حسی پراز حضور خدا در دلم افتاده بود پاهایم روی زمین نبود فکرم فقط معطوف به جایی قشنگ و زیبا بود و اولئک المقربون و واقعه ای که در تمام این مدت حضور در جمع خوبان در دیار پاکی و خلوص ، شب ها میخواندم و دیگر از حفظ شده بودم... مدام زمزمه ی لبانم بود و مرا در هوایی دیگر غوطه ور میکرد.. نگاهم نمازم کلامم فکرم اعمالم بکلی عوض شده بود دیگر داشتم مطمئن میشدم ، اینجا نقطه ی آخر است و منم رفتنی شده ام... گوئیا بال درآورده بودم ... از شدت ذوق گاهی ناخودآگاه اشک می ریختم. * بر یال ۵ ضلعی که روانه میدان شدیم ، دلم قرص بود که فرمانده حاج محمد ، کسی است که خودش در نوک پیکان گردان حضور دارد و همه را در پشت سرخودش پناه میدهد.. بارها گفته بودند که: تو فرمانده هستی و نباید جلودار باشی ، حداقل در میانه گردانت باش!! و او گفته بود : این بچه ها امانتند نزد من ، باید امانت دار باشم... و همین هم شد... با شروع نبرد سخت ، یکی از اولین شهدای گردان امام رضا علیه السلام کسی نبود جز فرمانده شهیدمان اسلامی نسب... * سوم دی ماه ، حدود ساعت ۲۳ برای انهدام سنگری اجتماعی ، ضامن نارنجک را کشیدم! هنوز پتوی درب سنگر را کنار نزده ، بعثی تنومندی ، پتورا کنار زد و در آستانه سنگر ایستاد!!! هردو از ترس بهت زده شدیم‌ و... به هوش آمدم از شدت دردی که در ران پای راست داشتم خنجری آنجا نشسته بود و پیکر تنومند بعثی با صورت در کنارم برزمین افتاده بود... نمیدانم چه شده بود!! ولی انگار در آن حال و هوای بهت زده ، نارنجک را بداخل سنگر انداخته بودم و خنجر بعثی هم در پایم فرو رفته بود... نمیدانستم چه ساعتیست؟ شب بود که بهت زده شدم و حالا هم باز هوا تاریک بود!! نگو که حدود ساعت ۱۷ روز بعد یعنی چهارم دیماه هست و این ساعات من بیهوش بودم و حالا بچه هاییکه مانده بودند بدستور ، درحال عقب نشینی هستند.... نمیتوانستم راه برم چشمانم سیاهی میرفت هم خونریزی هم درد هم سرمای استخون سوز و خیس شدن زیر بارون بسختی خودم رو به کانال و معبر اصلی رساندم آتش بود که بر زمین میبارید و واقعه ای محشر شده بود ...... بهوش آمدم در کف بیمارستان شهید بقایی بین تخت ها خوابیده بودم پایم عمل شده بود و... و دوباره به خیال واهی ، ماندم 😥 و ماندم تاکنون...