هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
🔴کانال حامیان سردار حاجی زاده در ایتا تاسیس شد
🇮🇷من حامی سردار حاجی زاده هستم
🇮🇷من حامی سردار حاجی زاده هستم
🇮🇷من حامی سردار حاجی زاده هستم
🇮🇷من حامی سردار حاجی زاده هستم
جهت عضویت کلیک کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1308491810C56d8998447
http://eitaa.com/joinchat/1308491810C56d8998447
🔴جزئیات جنگ ایران با اسرائیل👆
هدایت شده از تست هوش و ترفند
💞💞 فال حافظ 💞💞
💞 ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی! تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم میدهم که هر چه صلاح و مصلحت میبینی برایم آشکار و آرزوی مرا براورده سازی 💞
💞لطفا نیت کنید یکی از قلبهای زیر را لمس کنید💞
💗💗 💗💗
💗💗💗 💗💗💗
💗💗💗💗💗💗💗
💗💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗
💗
خدایا به مـن در زندگے آرامـش عطا فرما💕💕
کانال ماه تابان
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_سیزدهم 💠 دیگر رمق از قدمهایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُستتر
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهاردهم
💠 باورم نمیشد پس از شش ماه که لحظهای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و میدانستم #زندانبان دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و میترسیدم مرا دست غریبهای بسپارد که به گریه افتادم.
از نگاه بیرحمش پس از ماهها محبت میچکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد :«نیروها تو استان ختای #ترکیه جمع شدن، منم باید برم، زود برمیگردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی میداد تا دلش آرام شود :«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از #ارتش_آزاد حمایت میکنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به #سوریه حمله کنه!»
💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمیدانستم خودش هم راهی این لشگر میشود که صدایم لرزید :«تو برا چی میری؟»
در این مدت هربار سوالی میکردم، فریاد میکشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد :«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدنشون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!»
💠 جریان #خون در رگهایم به لرزه افتاده و نمیدانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم :«بذار برگردم #ایران!» و فقط ترس از دست دادن من میتوانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی میمیرم که میخوای بذاری بری؟»
معصومانه نگاهش میکردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد :«ولید یه خونواده تو #داریا بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.»
💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده #وهابی هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد :«اگه میخوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابیهای افغانستانی!»
از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ #وحشت کرده بودم که با هقهق گریه به پایش افتادم :«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانهام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت :«چرا نمیفهمی نمیخوام از دستت بدم؟»
💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را میسوزاند. با ضجه التماسش میکردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمیکرد که همان شب مرا با خودش برد.
در انتهای کوچهای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش میکشید و حس میکردم به سمت #قبرم میروم که زیر روبنده زار میزدم و او ناامیدانه دلداریام میداد :«خیلی طول نمیکشه، زود برمیگردم و دوباره میبرمت پیش خودم! اونموقع دیگه #سوریه آزاد شده و مبارزهمون نتیجه داده!»
💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوبارهام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم.
تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس میکردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید #فرار میکردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید.
💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد :«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زندهات نمیذارن نازنین!»
روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و #خونِ پیشانیام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید :«چرا با خودت این کارو میکنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمیدانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم #ایران...»
💠 روبنده را روی زخم پیشانیام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بیتوجه به التماسم نجوا کرد :«اینو روش محکم نگه دار!» و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید تا به در فلزی قهوهای رنگی رسیدیم.
او در زد و قلب من در قفسه سینه میلرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونیام خیره ماند و سعد میخواست پای #فرارم را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد : «تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»...
#ادامه_دارد
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
هدایت شده از گسترده | برند🎖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه شما هم میخواید مثل این خانم 8-7 سال جوان بشید حتما این کلیپ رو ببینید😍
این خانم با یک محصول کاملا ایرانی چندسال جوون تر شده👌🏻
برای اطلاعات بیشتر و دریافت این جوان کننده ی گیاهی با 20%تخفیف روی لینک زیر بزنید👇🏻
https://landing.getz.ir/eVhid
https://landing.getz.ir/eVhid
هدایت شده از تست هوش و ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شر چربی های شکم و پهلو با این روش گیاهی خلاص شوید😍
چیزی تا عید نمونده با این چربی سوز گیاهی توی 1ماه 3تا5 کیلو وزن و 1 الی 2 سایز از دور شکمت رو کم کن😊👌🏻
برای اطلاعات بیشتر و دریافت این محصول گیاهی با 50% تخفیف روی لینک زیر بزن 👇🏻
https://landing.getz.ir/J42D8
https://landing.getz.ir/J42D8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼در این شبهای زیبا یادتون نرود
⭐اینجـا کسـی هسـت که به اندازهی
🌼تک تک شکوفه های بهاری
⭐بـراتون آرزوهـای خـوب دارد
🌼دعـا میکنـم این شب های پاییزی
⭐سرآغـاز بهتـریـنها بـراتون باشــه
🌼و هر آنچـه از خوبیها
⭐که آرزو داریـد بدسـت بیاورید
🌼شبتون بخیر
🌙و سرشار از آرامش الهی
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
🚨موجودی کارتت چقده...!💳
🔹میخوام رازی رو بهت بگم که از قوانین الهی هست بهش رسیدم📿💞 به چند نفر گفتم تست کردن و بهش رسیدن🫀🌿 و قسم میخورم تویی که الان داری این پیام رو می بینی اگه الان بگی: توهمه، خرافاته، کذبه، دروغه هیچوقت بهش نمیرسی🤭❗️
🤝فقط خوب گوش کن ببین چی میگم: کاری میکنم که آخر ماه زیر ده میلیون تو حسابت نباشه، کاری میکنم که هیچوقت کارت بانکیت خالی نباشه تکنیک و توی کانال زیر ببین😌🫀✨
👇👇👇❗️
جهت دریافت تکنیک های بیشتر برای جذب خواسته ها در نَود روز وارد کانال شو😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🚨هنوز کارتت موجودی نداره...💰💳
🔺اگه میخوای کارتای ثروتساز داشته باشی و مُدام خبر خوب واریزی رو به کارت هات داشته باشی😍✨
😱💸این تکنیک بی نظیری که بهت میگم رو اجرا کن من چندين ساله که اجرا کردم و خیلی نتایج خوبی برام داده وارد کانال شو که رازش اونجاست😌🫀✨👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبحتان با گل خورشید
🤍هم آغوش باد،،،
🌸درد و غم از دل و
🤍از سینه فراموش باد،،،
🌸صبح امید
🤍بخندد به گل روی کسی،،،
🌸که او به شادی کسی
🤍یکسره در جوش باد،،،
سه شنبه تون پراز عطر خدا 🌸
💜ﺩﻋﺎ کنیم هیشکی ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮﻩ
💛ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ، ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ
🩷ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ
💜ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﺪﻭممون ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ
💛ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ
🩷ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ
💜ﺩﻋﺎ کنیم هیشکی ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ
💛ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ؛ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ،
🩷ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ
💜ﺩﻋﺎ کنیم هیشکی ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ
💛ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﺷﺪ؛ ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣﯿﺪ
🩷 ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ
💜ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ
💛ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ
💜و ﺩﻋﺎ کنیم حکمت خدا با
🩷 آرزوهامون یکی باشه
💜#آمین 🤲
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی سبحان📢
❌تکنیک و اذکار قدرتمند این کانال ببین چه غوغایی کرده 😱
با اذکار قرآنی بهت یاد میدم چطوری زندگیت متحول کنی
با اذکار قرآنی ثروتمند شوید
ذکرهایی که تورو به خواسته هات میرسونه 😍
رزق و روزی فروان ، اخلاق همسرم باهام خیلی خوب شده ، مادرشوهرم باهام خیلی صمیمی شده ، هر روز کارت بانکی پول میاد ، هر جا واسه وام اسم مینویسم اولین نفر اسمم در میاد خدایا شکرت که با این کانال آشنا شدم ❤️👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3356885289Cce9f4d956b
هدایت شده از تست هوش و ترفند
به درخواست تعدادی زیادی از شما عزیزان لینک کانال معجزه خوشبختی رو میزارم زود جوین شین میخام پاکش کنم
درخواست های زیاد دوستان عزیزم به دلیل نتایج بسیار درخشان هنر آموزان این کانال بود نتایج باور نکردنی این کانال باعث شده این چندمین باره هست دارم به درخواست شما عزیزان لینک میزارم
@mojezekhoshbakhti
@mojezekhoshbakhti
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_پانزدهم
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریههایم #شک کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه میکنی؟ ترسیدی؟»
خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندانبان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس میتپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه!»
💠 بدنم بهقدری میلرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بیروح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم #جهاد میشه، تو باید افتخار کنی!»
سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی #مرگ میداد که به سمت سعد چرخیدم و با لبهایی که از ترس میلرزید، بیصدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!»
💠 دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد.
نفسهایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه میترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای #جهاد بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!»
💠 نمیدانست سعد به بوی غنیمت به #ترکیه میرود و دل سعد هم سختتر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟»
شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را میدیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هقهق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!»
💠 روی نگاهش را پردهای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی #چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. بهسرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از #خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟»
سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید.
💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید.
باورم نمیشد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن #جهاد! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بیپروا ضجه میزدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو #نامحرم صداتو بلند کنی؟»
💠 با شانههای پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای #جهاد کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و بیرحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن #ارتش_آزاد به داریا، ما باید ریشه #رافضیها رو تو این شهر خشک کنیم!»
💠 اصلاً نمیدید صورتم غرق اشک و #خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانهام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟»
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«#افغانیه! بلد نیس خیلی #عربی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهاییام قلقلکش میداد که به زخم پیشانیام اشاره کرد و بیمقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت میزنه؟»
💠 دندانهایم از #ترس به هم میخورد و خیال کرد از سرما لرز کردهام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت میکنه، میخوای #طلاق بگیری؟»...
#ادامه_دارد
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
🔴 #راز_دلبری_پیش_شوهر 💃
از وقتی رفتم این کانال #خوشگلی_منو_هزار_برابر_کرده
شوهرم از صد کیلومتری جذبم میشه😉
یک کانال پر از #دلبری_های_آس برا خانمهای خاص💋💄
https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671
دوست داری زیباترین پوست داشته باشی 👌
هدایت شده از تست هوش و ترفند
#پلنگه_جذاب_شو_بدون_عمل😎
حجم دهی #لب و #کاشت گونه بدون عمل 😍
درمان مشکلات #رحمی_و_عفونت_بانوان 💁♀
شفاف و سفیدکردن #دست و پا
#بلوری کردن #نواحی_خاص بدون دستگاه فقط درخانه به
صورت تضمینی 😱
https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671
مثل یک #ملکه باش 💋👠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نیایش_شبانگاهی
🌟خدایا !
شکرت که در هر اتفاقی ، حکمتی هست که مرا به بهترین اتفاقات هدایت میکند.
🌟ای زیباترین "حضور " زندگی من :
باور دارم که ستارالعیوبی،باور دارم مهربانترینی وقتی ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ، فهمیدم ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻧﻪ ﻏﺼﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ براﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪﻫﺎ...
خدایا ! هر لحظه شکرت...🤲
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
#آموزش_آشپزی_و_شیرین_پزی
💕 آشپزی از صفر تا صد
❤️ #خوشمزه_ترین کیک ها
❤️ #خوشمزه_ترین خوراکی ها
❤️ انواع #کیک_و_شیرینی
❤️ #راز خوشمزه شدن غذا
❤️ #راز خوشمزه شدن کیک ها
🎁 به همراه #جایزه های نقدی
برای شما کلی آموزش آشپزی و شیرین پزی و کیک به صورت رایگان در کانال زیر گذاشتم کافیه بر روی لینک زیر کلیک کنید و گزینه تایید بزنید
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3400466562C0ca0042bdf
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴 #پست_ویژه
خانم های بسیار زیادی در کانال زیر هستن، شما هم به کانال زیر بپیوندید
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3400466562C0ca0042bdf
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️این پست واسه پاهاته ⛔️
اگه به پاهات اهمیت نمیدی پس نبینش❤️⛔️🦶
👆🏻😍جوراب سیلیکونی درمان و پیشگیری از ترک پا
از ژل فوق نرم استفاده شده🔥😍
این جوراب سیلیکونی دائمیه و تا مدت طولانی میتونید ازش استفاده کنید وجنسش طوریه که اصلا پاره نمیشه😍
فوری پاهاتو نرم و خوشگل کن😍
✅️-مناسب برای درمان و پیشگیری از ترک پا و خار پاشنه
✅️-خاصیت ماساژ دهندگی
✅️ -مناسب برای هر سایز پا(فری
سایز)دیگه با ترک پاهات خداحافظی کن 👋🏻
بزن رو لینک زیر تاباهاشون آشنا شی👇
https://eitaa.com/joinchat/1627914353Cd9b80f1941
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴 #شوهرم_شبها_کجا_میرفت؟😰
✍🏻 اوایل ازدواجمون بود و هیجاناتِ شیرین عقد .... یکی دو ماه که گذشت متوجه شدم، شوهرم اواخرِ هر شب به بهانه مطالعات عقب افتاده میرفت اتاق مطالعش! کم کم بهش شک کردم و تصمیم گرفتم سر از کارش دربیارم.... بنابراین یه شب خودم رو زدم بخواب و وقتی طبق معمول رفت اتاق، رفتم آروم در و باز کردم و دیدم😰😱......
خدا به کسی نشون نده ؛ ...😥
اداااامه دااااستان 👇🏿👇🏿🔥❌
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼در این شبهای زیبا یادتون نرود
⭐اینجـا کسـی هسـت که به اندازهی
🌼تک تک شکوفه های بهاری
⭐بـراتون آرزوهـای خـوب دارد
🌼دعـا میکنـم این شب های پاییزی
⭐سرآغـاز بهتـریـنها بـراتون باشــه
🌼و هر آنچـه از خوبیها
⭐که آرزو داریـد بدسـت بیاورید
🌼شبتون بخیر
🌙و سرشار از آرامش الهی
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
این#کانالوحتماتاحالاندیدی که عضوش نشدی😋😮
قول میدم با #محصولات_زیبایی ما همیشه #۲۰ سال، از سن واقعیت #بچه تر بزنی😍😱
#پروتز اندام های زنانه بدون جراحی و تزریق🤩💋
https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671
#تکنیک های سفید وخامه ای شدن صورت و... 🥰💃🏃♀
هدایت شده از تست هوش و ترفند
#هه_میگن_تزریق_چربی_کردی؟😱
صورتمو با کمک #محصولاتشون تپل مپل و خوشگل کردم😜😍
اگه میخوای #اندامت20 و #جذاب باشه باربی باشه 😊بیا اینجا💃
✅اینم #لینک_نمونه کارهاشون دیدن کنید ضررنداره 😍👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671
💢 #ضمانت_مرجوعی_محصولات
🤩جذابترین جشنواره #_تخفیفات #استثنایی فقط تا ۲۴ساعت اینده 🔴