هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#شماره_سه
#تمرین
💟سلام
عرض ادب و احترام استاد
تصمیم گرفتم نامه ای برایتان بنویسم که هم حالتان را بپرسم
هم گزارشی کوتاه از کارهای اینجا بدهم.
احوالتان خوب است؟
انار بزرگ را چه کسی مدیریت میکند؟
نه،
منظورم انار وسط باغ کاخ سفید است،
از وقتی آنجا را به حسینیه تبدیل کردیم،
هرروز با خودم میگویم کی کار من در این کشور72ملت تمام میشود تا سری به آنجا بزنم؟
هیچ وقت ،تا پنج سال پیش حتی،دلم نمی خواست به آمریکا بیایم.
اما الان اوضاع فرق میکند.
الان انارستانی دارید و مشتاقم برای قدم زدن در آن.
آقای مجاهد بعد از رفتن به حسینیه کاخ کرملین در آن انار یخ زده وسط باغ مرتب مرا در جریان قرار میدهد ولی بنده خدا دائم سرما خورده
اووووف
خیلی روسیه سرد است
ببخشید که سرتان درد آمد.
بروم سراغ گزارش کارم
هرچه آقای مجاهد سرما خورده،من شبیه جوجه پنبه ای در افتاب، گرما زده و بی حال ب زور جابه جا میشوم
آب و هوای اینجا به خصوص کنار تاج محل اصلا ب مذاقم خوش نمی آید
اما چه کنم؟شهر انار را چه کنم؟
خیلی شرایط اینجا متفاوت از همه جاهایی است که شماها هستید
در این پنج سال نزدیک به شش زبان محلی و دو زبان رسمیشان را مسلط شدم و هنوز جاهایی هست ک زبانم را نمیفهمند
هووووف
گاهی حس میکنم مغزم در حال انفجار است
خدا میداند اگر الطاف آقا نبود من یک روز هم دوام نمی آوردم
خانم هیام بیچاره شده
در ایالتیست نزدیک به یک کشور کوهستانی به اسم بوتان.
زبانشان،مردمشان،اصلا همه چیزش متفاوت از هند است
آنقدر متفاوت که مرا نیز به واکنش واداشت.
خدا به دادش برسد
دائم از کوه ها و صخره ها در حال رفت و آمد به انار بالای کوه است
اما حسابی ورزیده شده
شبیه شاگردان چمران، مثل چریک ها.
حرف بسیار است
راستی
الحق که خانم آرمین را به خوب اناردانی فرستادید با آن وقار و آرامش فقط به چین باید میرفت
شنیدهام کارش حسابی گرفته و روز به روزبه تعداد شیعیان آنجا اضافه میشود.
خلاصه که کار و کار و کار همه زندگیمان را گرفته
بیچاره بچه هایم
هر کدام ب زبانی صحبت میکنند
مارا از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید
در اولین فرصت مزاحم خواهم شد
خدانگهدار
***
#تمرین
💟به:
ریاست محترم حوزه هنری انقلاب اسلامی
سلام علیکم.
احتراما پیرو نامه قبلی که ضمیمه پرونده فرموده بودید،
نکتهای خاطرنشان میکنم.
تعداد کتاب های چاپی حقیر در نامه شما ۳۶ مورد ذکر شده بود.
خدمتتان عارضم که ۳۵ تاست.
کتاب آخر،
واو،
نامش تکراری بود،
چاپ نکردند.
سپاس از توجهتان
مدیر کل روابط عمومی سازمان
احد
***
⭕️عِمران واقفی:
البته در مخیله بنده هم نمی گنجد که کارمند بشوم.
مشرک به شرک کارمندی ام.
از ریاست هم هراسانم.
برایم پست جهادی بیابید...همان که کاخ سفید و سیاه و سرخ را با درختان دیگر قبضه کرده ایم و گُرُ و گُر داریم محتوا غنی شاکله ساز می سازیم برای انسانها تا جهان معنوی و حیات طیبه را ایجاد کنیم....وراهی به اینجا نیست جز آوینی شدن....و آوینی باید به قلب های ما نگاه کند.
قلب من مرده است. #سید_مرتضی میخواهم. سید بیا و با آتش قلمت در قلب ما بِدَم.
و دست کارگران و کارمندان را می بوسم...موضوع چیز دیگری است.
***
#تمرین
💟بسم الله النور
سلام بر استاد واقف... ببخشید! سلام بر برگ بزرگ.
من همانم که روزی از طریق یکی از دوستان برگ تان با شما آشنا شدم.
گروهی به من معرفی شد که در آن نویسندگان نوپا و کار نابلدی مثل من را درخت می خواندید.
از همان موقع برایم سوال شد که چرا باید به شما بگوییم برگ؟
چرا نگوییم ریشه؟ یا شما را شاخه خطاب نکنیم؟
لطفا در اولین فرصت جواب نامه ام را بدهید و بگویید چرا باید به استادی با این همه بزرگواری و لطف و آگاهی بگوییم برگ؟
چرا گل نباشید؟
یادم است که شما با تمام لطف برگی تان به ما تمرین می دادید.
می گفتید: درختان، برگ ریزان کنید!
و ما نهال های کوچک به پشتوانه ی آب یاری و مراقبت شما، رشد کردیم و به بلندای آسمان رسیدیم.
آنقدر نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم که میوه هایمان رسید و روانه ی بازار شد.
اما هیچوقت یادمان نرفت که چه کسی یادمان داد به جایگاه کنونی مان برسیم.
ان شا الله هر جا که هستید سالم و سلامت باشید
قربان شما: یک درخت انار.
پ.ن: راستی یادم رفت بگم... سه میلیون تومن دارید به من قرض بدید؟!؟
***
#تمرین
💟ده سال گذشته. موهای استاد، کم و بیش سفید شده است. پسرش که نامش امیرحسین هست، چهارده ساله شده و با دعای برگ های باغش، عقلش کامل تر شده. کتاب "واو" پرفروش ترین کتاب سال شده و چند جایزه گرفته. استاد، هنوز هم استاد است، کمی شاید با تجربه ی بیشتر. شاگردانش هم از ریشه رشد کرده اند و حالا نزدیک است یک درخت بالغ شوند. او حالا برگ های بیشتری را آموزش میدهد و باغش بالای هزار برگ دارد. او حالا دیگر برگ نیست، ماشالله درخت نخلی شده برای خودش
@ANARSTORY