دعای خروج از ماه صفر فراموش نشه؛همه را دعا کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
یا سَیّدُ یا سَیّدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَهُ الْمُسْتَنَدُ اِجْعَلْ لی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مَمّا اَنا فیهِ وَاکْفِنی فِیهِ وَ اَعُوذُ بِکَ بِسْمِ اللهِ التّامّاتِ یا اَللهُ یا اَللهُ یا اَللهُ یا رَحْمنُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا خالِقُ یا رازِقُ یا بارِیُ یا اَوَّلُ یا آخِرُ یا ظاهِرُ یا باطِنُ یا مالِکُ یا قادِرُ یا واهِبُ یا وَهّابُ یا تَوّابُ یا حَکیمُ یا سَمیعُ یا بَصیرُ یا غَفورُ یا رَحیمُ یا غافِرُ یا شَکُورُ یا عالِمُ یا عادِلُ یا کَریمُ یا رَحیمُ یا وَدودُ یا غَفورُ یا رَؤفُ یا وِتْرُ یا مُغیثُ یا مُجیبُ یا حَبیبُ یا مُنیبُ یا رَقیبُ یا مَعیدُ یا حافِظُ یا قابِضُ یا حَیُّ یا مُعینُ یا مُبینُ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا کَفیلُ یا وَکیلُ یا دَلیلُ یا حَیُّ یا قَیّومُ یا جَبّارُ یا غَفّارُ یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا دَیّانُ یا غُفْرانُ یا بُرْهانُ یا سُبْحانُ یا مُسْتَعانُ یا سُلْطانُ یا اَمینُ یا مُؤمِنُ یا مُتَکَبِّرُ یا شَکُورُ یا عَزیزُ یا عَلیُّ یا وَفِیُّ یا قَویُّ یا غَنیُّ یا مُحِقُّ یا اَمینُ.
(آمین یا رب العالمين)
التماس دعا
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
#حُــر_شهداے_مدافع_حرم استان فارس
و #شهید_امام_صادقی شیراز
فیلم اخراجی ها رو دیدید⁉️
صادق هم مثل مجید سوزوکی بود.
ولادتش با ولادت_امام_صادق (ع) بود ... به همین دلیل اسمش را #صادق گذاشتند
پسر خیلی شری بود، به خاطر دوستے با رفقای ناباب به زندان افتاد .
البته بیگناه بود ولے تو زندان میخواست خودکشی کنه❗️
دادگاه گفته بود وثیقه ۴۰ میلیونی ببریم برای آزادیش، ولی ۴۰ میلیونی گیرمون نمیومد...
وقتی فهمید، خیلی دلش شکسته شد. براے آزادیش به حضرت زینب س متوسل شد ...
تو زندان، خواب #حضرت_زینب (س) رو دیده بودکه ازشهید کمک خواستن.
بعد از خوابش توبه میکنن❗️
برخی اطرافی ها، چشم یه آدم بد به او نگاه میکردیم ولی نمیدونستیم در توبه همیشه بازه
در عین ناباوری نامه آزادیش رو خوندن❗️
بعد آزادیش گفت: من میرم سوریه.
خانواده ش راضی نمیشدن، به بقیه میگفت رضایت خانواده م رو بگیرین.
بالاخره عازم شد ...
چهار دوره رفت و شد فرمانده گردان شد...
شجاعتش بی نظیر بود.
" بچه خلاف محله هاے شیراز، شده بود سینه چاک حضرت زینب ( س)..."
آخر هم اونقدر در خونه بے بے زینب ماند که امضاے #شهادتش را گرفت
روز #شهادت_امام_صادق (ع) آسمانے شد...
#شهید مدافع حرم صادق محمدزاده
#شهداے_فاطمیون
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
#انگیزشی 🌺
این موقعیت نیست که انسان را می سازد 👌👌
این انسان است که موقعیت و ثروت را خلق می کند☺️
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ،
ﻭﻟﯽ ...
ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ
ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛
ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ
ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ...
ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ...
ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ يك ﻓﻀﯿلت
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••••••[][][]•••••
|||||||•••••||||||
شهید حاج احمد کاظمی
فرمانده نیروی زمینی سپاه
💠
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#شهدایی
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
📩 #کلام_شهید
مےگفت هر ڪارے مے خواهم بكنم
اول #نگاه میڪنم ببينم #امام_زمان
از اين ڪار راضيه
مےگفت اگر مے بينيد امام زمان
از ڪاری ناراحت مےشود انجام ندهيد
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج♥️
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
حرفِحساب[✋️]
.
دیدینتازگـــیآهمهجوونا
آرزوےشهادتدارن...؟!
همـــششعار #شهادت
همـــشادعآے #شهادت
ولےپسرجون،دخترجون...
یهنیگابهخودتمکـــردے؟!
ببینشبیهشـــے؟!
ببینیهنَمهباهاششباهتدارے؟!
شهدارومیگما🙃...!
یهشهیـــدهیچوقتِهیچوقتدلنمیشکنه
یهشهیــدهیچوقتِهیچوقتمسیرشوکجنمیکنه
یهشهیـــدرفیقش #حسینه، #مهدےِفاطمهس
میخواےمثهشهدابشے؟! بسمِالله... (:
▪️قیافهومدبراتمهمنباشه؛مثه #هادےذوالفقاری
▪️ازپولوثروتتبگذری؛مثه #احمدمشلب
▪️راستےمیتونےازعشقتبگذرے؟!مثه #حمیدسیاهکالے
▫️بیاوبهخودتقولبدهازاینبهبعددورترینفاصلهروبا #گناهداشتهباشے!
مثلاکیلومترها؟!فرسنگها؟!
نه!!حتــےبیشترازاینها...((:
قشنگنیست؟!
▫️بیاوبهخودتقولبدهچشاتوبدزدی
وقتےچشاتبهیهنامحرممیخوره...
همونلحظهبگو #یاخَیرَحَبیباًوَمَحبوب!!
▫️بیاوبهخودتقولبدهدهنتوگِلبگیریاونجا
کهمیخوادبه #دروغبازشه!!
اصلاخلاصهبگمبرات؟!
[❗️بیاوبهخودتقولبدهنشےدلیلِاشکایِ
#امامزمانت (:💔:)
#شهدایی
#معرفتی
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
خوابش را دید و گفت:
چگونه توفیق #شھادت پیدا کردی؟
-گفت از آنچه دلم میخواست؛
#گذشتم..🌿🕊
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
#تلنگرانہ📛
#شهیدانہ🌿
یــہ ࢪوزے میرسـھ
فقطـ میـــان بالا سرٺ
فاٺــحہمیدن و مـــیرن...🍃
ولــــے شاید
یہ روزی باشہڪـہ جاێفاتحہدادن و رفتن
بیان برا رفاقتـ ڪردن...🙂
اینو ٺـــو میتونی تعیین ڪنے منتھا با
♡﴿شهادتت﴾🥀
#رفیقشهیدیعنیهمین "
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
🔹 #او_را ... 🗼پارت_بیست_و_پنجم🗼
رسیدم خونه عرشیا و رفتم داخل .
😈 یه نگاه شیطنت آمیز به سرتا پام انداخت و محکم بغلم کرد :
- خوش اومدی بانوی من 😍
دوست داشتم زودتر ولم کنه
دیگه از آغوش هیچ مردی لذت نمیبردم .
- ممنون ، لهم کردی عرشیا !!
- ببخشید 😂😂
از بس دوستت دارم ...
خب خانومی بیا بشین ببینم ...
کم پیدا شدی ....
اون روز هرچی عرشیا زبون میریخت و خودشو لوس میکرد با بی محلی میزدم تو ذوقش ! 😕
آخر کلافه شد و نشست کنارم و دستامو گرفت تو دستش
- ترنم ....
چیزی شده ؟؟
چرا اینجوری میکنی؟ 😢
- چجوری ؟؟؟
- عوض شدی! انگار حوصلمو نداری !
- نه! خوبم ...
چیزی نشده ... 😒
- پس چته ؟
- ببین عرشیا ...
من همون روز اول گفتم این یه رابطه امتحانیه!
میتونم هروقت که بخوام تمومش کنم !!
- ترنم ؟؟؟
تموم کنی؟ 😢
شوخیت گرفته ؟
چیو میخوای تموم کنی ؟
زندگی منو ؟
عمر منو ؟؟
- لوس نشو عرشیا 😒
مگه دختری ؟؟
من نباشم ، کسای دیگه هستن!! 😏
- چی میگی؟؟ چرا مزخرف میگی ؟؟
کی هست ؟
من جز تو کیو دارم ؟؟ 😥
- به هرحال ...
من خوشم نمیاد زیاد خودمو تو این روابط معطل کنم !!
با چشمای پر از سوال و بغض زل زده بود بهم و هر لحظه دستمو محکم تر فشار میداد ... 😢
خواستم دستمو از دستش بکشم بیرون که سرشو گذاشت رو پام و شروع کرد گریه کردن !!! 😳
شوکه شدم !!
دستمو گذاشتم رو سرش و گفتم
- پاشو بابا شوخی کردم 😳
چرا اینجوری میکنی ؟؟ 😒
مثل دخترا میمونی عرشیا 😏
از اینکه یه مرد جلوم خودشو ضعیف نشون بده متنفرم !! 😡
سرشو بلند کرد و تو چشام نگاه کرد ...
چشاش سرخ شده بود و صورتش خیس!! 😭
- ترنم باورکن من بی تو میمیرم ....
خودمو میکشم !!
قول بده هیچوقت تنهام نذاری !
به جون خودت جز تو کسیو ندارم ... 😭
- من نمیتونم این قول رو بهت بدم !!
من نمیتونم پابند تو بشم ... 😠
اخم کرد و خواست چیزی بگه اما حرفشو خورد و روشو برگردوند ...
سرشو گذاشت رو دستاش و گفت :
- ترنم خواهش میکنم .....
بلند شدم و پالتوم رو برداشتم
داشتم میرفتم سمت در
که عرشیا خیز برداشت و راهمو سد کرد ...
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
🔹 رمان#او_را ...
⚜پارت_بیست_و_ششم⚜
- برو اونور عرشیا ...
درو قفل کرد و کلیدو گذاشت تو جیبش ‼️
- تو هیچ جا نمیری 😠
- یعنی چی؟ 😠
برو درو باز کن !!
باید برم
قرار دارم ...
صداشو برد بالا
- با کی قرار داری⁉️ ️😡
از ترس ته دلم خالی شد ... 😨
احساس کردم رنگ به روم نمونده
امّا نباید خودمو میباختم ...
- با مرجان
- تو گفتی و منم باور کردم 😡
میگم با کی قرار داری ؟؟
- با مرجااااان ...
میگم با مرجان ...
- گوشیتو بده من 😡
- میخوای چیکار ؟؟؟
- هر حرفو باید چندبار بزنم ؟؟؟ 😡
گوشی رو گرفت و زیر و رو کرد.
بعدم خاموشش کرد و گذاشت تو جیبش ....
- گوشیمو بده 😧
- برو بشین سر جات 😡
تپش قلب شدید گرفته بودم ...
حالم داشت بد میشد .
رفتم نشستم رو مبل
عرشیا رفت سمت کاناپه و دراز کشید !
ده دقیقه ای چشماشو بست و بعد بلند شد و نشست ...
همینجوری که با انگشتاش بازی میکرد ،
چنددقیقه یکبار سرشو بلند میکرد و با اخم سر تا پامو نگاه میکرد 😠
بلند شد و داشت میومد سمتم که دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و بغضم ترکید ... 😭
دو زانو نشست جلوم و سرمو گرفت تو دستاش ...
-ترنمم گریه نکن ... 😢
اخه چرا اذیتم میکنی؟؟
دستاشو پس زدم و گفتم
- ولم کن ....
بیشعور روانی !! 😭
- ترنم من دوستت دارم ... 😢
- ولی من ندارممممم
ازت متنفرممممم
برو بمییییر 😭
بازوهامو فشار داد و گفت
- باشه ...
میخوای بری ؟؟
- اره ؛ پس فکر کردی پیش تو می مونم ؟؟
کلید و گوشیمو داد دستم و با بغض گفت
- خداحافظ عشقم ..... 😢
سریع بلند شدم و از خونه عرشیا زدم بیرون ...
سوار ماشین شدم امّا حال رانندگی نداشتم ...
حالم خیلی بد بود ...
سرمو گذاشتم رو فرمون و هق هقم بلند شد ... 😭
خیلی تو اون چند دقیقه بهم فشار اومده بود ...
نیم ساعتی تو همون حال بودم
میخواستم برم که عرشیا از خونه اومد بیرون !!
تلو تلو میخورد ‼️
داشت میرفت سمت ماشینش که یهو پخش زمین شد......❗️
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
🔹 #او_را ...
⚜پارت_بیست_و_هفتم⚜
چند ثانیه با تعجب فقط نگاه میکردم که کم کم دورش شلوغ شد ... 😳
بعد چند دقیقه آمبولانس اومد و عرشیا رو گذاشتن رو برانکارد و بردن ...
بدون معطلی افتادم دنبال آمبولانس و باهاش وارد بیمارستان شدم ❗️
عرشیا رو بردن تو یکی از بخشا و دو سه تا دکتر و پرستار هم دنبالش ....
دل تو دلم نبود ...
به خودم فحش میدادم و عرض راهرو رو میرفتم و میومدم که یکی از دکترا اومد بیرون 👨⚕
سریع رفتم پیشش
- ببخشید ...
سلام
- سلام ، بفرمایید ؟؟!!
- این ...
این ...
این آقایی که الان بالاسرش بودید
چشه ؟
یعنی چیشده ؟؟
مشکلش چیه ؟؟ 😥
- شما با ایشون نسبتی دارید ؟؟
تو چشمای دکتر زل زدم
داشتم تو فکرم دنبال یه کلمه میگشتم
که نگاهی به سرتاپام انداخت و با ته اخم ، گفت :
چرا قرص خورده ؟؟؟
با تعجب گفتم :
-قرص ⁉️
چه قرصی ؟؟
- نمیدونم ولی ظاهرا قصد خودکشی داشته !!
کمی دیرتر میرسیدید احتمال زنده بودنش به صفر میرسید !!
با چشمای وحشتزده و دهن باز به دکتر نگاه میکردم که گفت :
- همکارای ما دارن معدشو شست و شو میدن
چنددقیقه دیگه برید پیشش ...
تو این وضعیت بهتره یه آشنا کنارش باشه 😒
همونجا کنار راهرو نشستم و کلافه نفسمو بیرون دادم ...
هوا داشت تاریک میشد
نه میتونستم عرشیا رو تنها بذارم
نه میتونستم دیر برم خونه 😣
همش خودمو سرزنش میکردم ...
اخه تو که از سعید و هیچ پسر دیگه ای خیری ندیده بودی ، برای چی باز خودتو گرفتار کردی 😖
بلند شدم و رفتم بالاسر عرشیا
تازه به هوش اومده بود .
سرم تو دستش بود ...
بی رمق رو تخت افتاده بود .
با دیدن من انگار جون تازه ای گرفت و چشماش برق زد ... 😢
- چرا این کارو کردی ؟
- تو چرا این کارو کردی؟؟ 😢
- عرشیا رفت و آمد تو این رابطه ها معمولیه ...
نباید خودتو اینقدر زود ببازی...
- پس خودت چرا با رفتن سعید خودتو باختی؟ 😏
کلافه دستمو تو هوا تکون دادم و گفتم
- اولاً رابطه من و سعید فرق داشت ...
بعدشم من دخترم
تو پسری! مردی مثلاً !!
- اولا چه فرقی ؟
یعنی من از اول بازیچت بودم؟ 😢
بعدشم مگه مردا احساس ندارن ؟؟
- عرشیا ...
من دیرم شده ...
میشه بگی یکی از دوستات بیاد پیشت من برم ؟؟
بابا و مامانم شاکی میشن ...
روشو برگردوند و اشک از چشماش سرازیر شد 😭
- خیلی بی معرفتی ...
برو ....
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
🔹 رمان#او_را ...
⚜پارت_بیست_و_هشتم⚜
یه لحظه از خودم بدم اومد ...
احساس کردم خیلی دل سنگ شدم !
- عرشیا ...
من ازت معذرت میخوام ... 😔
- ترنم ...
میخوای ببخشمت ؟؟ 😢
- اره ‼️
- پس نرو ...❗️
تنهام نذار .... 😢
من بی تو وضعم اینه !
بمون و زندگیمو قشنگ کن ...
من خیلی تنهام ....
سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی کردم ...
- ترنم ؟؟؟
چشماشو نگاه کردم ...
دلم آتیش گرفت ...
- باشه ....
- ای جان ... من فدای تو بشم ...
برو خانومم
دیرت میشه ...
برو میگم علیرضا بیاد پیشم 😘
لبخند ملایمی زدم و ازش خداحافظی کردم ...
تو دلم فقط داشتم خودمو فحش میدادم و میرفتم سمت ماشین 😡
💭 (خاک تو سرت 😡
باز خراب کردی 😒
چی چیو باشه ....
خب اگر نمیگفتم باشه که میمرد ...
حالا چندوقت باهاش باشم
حالش که بهتر شد در صلح و صفا تمومش میکنم ...)
سوار شدم و راه افتادم
تازه یاد مرجان افتادم ‼️
گوشیو از عرشیا که گفتم روشن نکرده بودم ‼️
روشن کردم و زنگ زدم بهش
تا گوشیو برداشت شروع کرد فحش دادن
- منو مسخره کردی ؟؟
امروز موندم خونه که خانوم تشریف بیاره ...
هرچی هم زنگ میزنم خاموشه 😡
- مرجان باور کن ...
- مرجان و کوفت 😡
مرجان و درد 😡
خیلی مسخره ای ترنمممم
- بابا تو که خبر نداری چیشده... 😭
ساکت شو بذار حرف بزنم 😭
- ترنم 😳
چت شده؟
چیه؟
سالمی؟؟
بگو ببینم قضیه چیه؟؟
همه چیو با گریه براش تعریف کردم و به زمین و زمون فحش دادم ...
- ای بابا ...
خاک تو سرت ‼️
تو اصلا جنبه دوستپسر داشتن نداری ...
یکی هم پیدا میشه دوستت داره اینجوری میکنی!! 😒
- برو بابا ...
کدوم دوست داشتن ؟؟
پسره مریضه ...
آدم سالم مگه اینجوری دیوونه میشه؟؟ 😒
- هه ...
پس یادت رفته با رفتن سعید مثل مرغ پرکنده شده بودی ... 😒
-دیگه اسم سعیدو نیاااااار ....
اَه 😭
ولم کنید بابا ....
- خب حالا گریه نکن ...
اصلا بیا دنبالم امشب بریم خونه شما
خوبه ؟ 😉
- راست میگی؟
مامانت میذاره ؟
- اره بابا . اون از خداشه من خونه نباشم 😒
- ها 😳
عههه ... چیزه ... باشه اومدم ...
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
بعضیا میگن میخواییم با نامحرم حرف معمولی بزنیم. قصد و نیتی نیست. لذت و گناهی هم نمیخواییم بکنیم.
در جواب این دوستان باید بگم که حرف معمولیتو چرا با دوستت نمیزنی؟
چرا نامحرم؟!
.
بیایین خودمونو گول نزنیم. هر آدم بالغ و سالمی نسبت به جنس مخالف شهوت داره.
و نفْس برای اینکه اعتقاد و وجدان مارو کنار بزنه؛ میگه
حرف معمولیه..
واسه معاشرت اجتماعیه..
چه میدونم از این حرفا!
حالا یه عده هم به بهانه ازدواج و شناخت بیشتر میرن با طرف دوست میشن..
خدمت این دوستان هم باید عرض کنم که اینم شرعا مشکل داره.
هر ارتباط با نامحرمی که رنگ دوستی بگیره و عواطف و احساسات توش وارد بشه مشکل داره!
حتی اگه به اسم ازدواج جلو رفته باشین؟!
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈