eitaa logo
•﴿هَـۆاےِ حُـݭِــ❤ــێْنْ﴾•
893 دنبال‌کننده
11هزار عکس
5.9هزار ویدیو
93 فایل
﴾﷽﴿ ♡•• دَرسـَرت‌دار؎اگرسُودا؎ِعشق‌وعاشِقۍ؛ عشق‌شیرین‌است‌اگرمَعشوقہ‌توباشۍحسین:)!❤ ڪپے ازمطاݪب ڪاناڵ آزاد✨ اࢪتباط باماوشرایط🌸 https://eitaa.com/havayehosin ارتباط با ما🕊🌱⇩ @Nistamm
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ ❤️ 🌱 برات خواسته که جور دیگه خدمت کنی....! حتما صلاح بوده ! اصلا...اصلا... به چشمانت خیره میشوم.در عمق تاریکی و محبتش... _اصلا... تو قرار بوده از اول مدافع باشی... مدافع زندگیمون...! مدافع... اهسته میگویم: # _من ! خم میشوی تا پیشانی ام را ببوسی که محمدرضا خودش را ولو میکند در اغوشت!! میخندی _ای حسود....!!! معنا دار نگاهت میکنم _مثل باباشه!! _که دیوونه مامانشه؟ خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم... یک دفعه بلند میگویم _وااای علی کلاست!! میخندی.. میخندی و قلبم را میدزدی.. مثل همیشه!! _عجب استادی ام من! خداحفظم کنه... خداحافظی که میکنی به حیاط میروی و نگاهم پشتت میماند... چقدر در لباس جدید بی نظیر شده ای.. ! سوار ماشین که میشوی. سرت را از پنجره بیرون می اوری و با لبخندت دوباره خداحافظی میکنی. برو عزیزدل! یاد یک چیزمی افتم ... بلند میگویم _ناهار چی درست کنم؟؟؟... از داخل ماشین صدایت بم به گوشم میرسد # _عشق...!!!! بوق میزنی و میروی... به خانه برمیگردم و در را پشت سرم میبندم. همانطور که محمدرضا را در اغوشم فشار میدهم سمت اشپزخانه میروم در.دلم میگذرد حتما دفاع از ... و بیشتر خودم را تحویل میگیرم نه نه! دفاع از ... سخته دیگه...!! محمدرضا را روی صندلی مخصوص پشت میزش مینشانم. بینی کوچکش را بین دو انگشتم ارام فشار میدهم _مگه.نه جوجه؟... استین هایم را بالا میدهم... بسم الله میگویم خیلی زود ظهر میشود میخواهم برای ناهار بگذارم....