#قسمت_نود_و_سوم
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
فاطمه به سمت من دویید و بغلم کرد که نیوفتم.
فاطی: وای خدا فائزه چیشدی؟!!
علیم دویید طرفم و با نگرانی گفت: چیشده آبجی عزیزم؟؟!
مهدی داشت با تلفن حرف میزد که منو دید و قطع کرد و اونم اومد طرفم.
مهدی: چیشد؟؟!
توان جواب دادن به هیچ کسو نداشتم... رمق بدنم رفته بود...!! با کمک علی و فاطمه روی یه صندلی توی مغازه نشستم. فروشنده یه لیوان آب داد بهم.
آب رو خوردم و خیره شدم به عکس خودم توی آینه... علی و مهدی رفتن ماشین رو بیارین نزدیک تر و بعد ما بریم سوار شیم چون راه رفتن برام سخت بود!!
فاطمه دستمو توی دستش گرفت و با بغض گفت: چیشدی عزیز دل خواهر؟؟!
به چشماش خیره شدم و گوشیمو توی دستش گذاشتم و آروم گفتم: بخون پیامو... کامل...!!
فاطمه پیامو خوند و با بهت نگاهم کرد و گفت: باورم نمیشه فائزه...!!
_باورت بشه خواهری... حتی جمله بندی و مدل پیام نوشتن خود محمده... به چی شک داری...؟!!
فاطی: آخه چرا این قدر تشابه... حتی تاریخ عقد...!!!
_این از قسمت منه... از بخت سیاه منه... آخه خدایا به کدوم گناه داری مجازاتم میکنی...؟!!
فاطمه سرمو توی بغلش گرفت و گفت: فعلا به هیچی فکر نکن فائزه... خواهش میکنم... همه فکرا رو بزار برای بعد... فعلا فقط آروم باش... برای اشک و اه فرصت زیاده... ولی الان خریده عقدته... نزار با خاطره بد تموم شه...باشه آبجی؟!
_باشه!!
علی زنگ زد و گفت سریع بیاید بیرون ماشینو بد جا پارک کردم. رفتیم و سوار ماشین شدیم. علی و مهدی جلو و من و فاطمه عقب نشستیم. در جواب پرسشای اون دو تا بخاطر حال بدم فاطمه فقط گفت فشارم افتاده و خسته ام.
سرمو روی شونه فاطمه گذاشتم و هنذفری رو به گوشی وصل کردم و گذاشتم توی گوشم....
اولین آهنگی که پلی شد آهنگ شبیه تو حامد بود... همراه آهنگ شروع کردم به زمزمه و اشک ریختن...!!
طلبکار چی بودم... نمیدونم... عشقو نمیشد به زور قالب کسی کرد... این خبرم دیر یا زود باید از این و اون به گوشم میرسید... چه بهتر که از زبون خودش و با این بی رحمی شنیدم... شاید اینجوری واقعا بتونم فراموشش کنم...!!
محمدم...چه تفاهم تلخی... بیست و نه اسفند... من و تو هر دو عقد میکنیم... ولی من با پای سفره عقد کس دیگه ایم و تو هم کس دیگه ای...!!
چقدر تلخه سرنوشتم... چقدر تنهام... چقدر احتیاج به یه آغوش امن دارم... آغوشی از جنس خدا... پاک و معصوم... مثل آغوش محمد...!!
#ادامه_دارد...
نویسنده:فائزه وحی
♡﴾ @havaye_hossein﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈