eitaa logo
•﴿هَـۆاےِ حُـݭِــ❤ــێْنْ﴾•
774 دنبال‌کننده
11هزار عکس
5.9هزار ویدیو
93 فایل
﴾﷽﴿ ♡•• دَرسـَرت‌دار؎اگرسُودا؎ِعشق‌وعاشِقۍ؛ عشق‌شیرین‌است‌اگرمَعشوقہ‌توباشۍحسین:)!❤ ڪپے ازمطاݪب ڪاناڵ آزاد✨ اࢪتباط باماوشرایط🌸 https://eitaa.com/havayehosin ارتباط با ما🕊🌱⇩ @Nistamm
مشاهده در ایتا
دانلود
اون شب به اصرار من قرار شد این مراسم عقد خیلی کوچیک و مختصر باشه و فقط خیلی درجه یکا رو دعوت کنیم؛ و اینکه همون شب توی خونه عاقد بیاد و عقد ببنده نه اینکه از صبح بریم محضر... حتی یک ساعت دیرتر محرم شدن با مهدیم برام غنیمت بود!! امروز بیستم اسفنده و یعنی فقط نه روز مونده بود تا بدبختی!! از امروز به بعد دیگه کلاسای دانشگاه تق و لق برگزار میشن منم تصمیم گرفتم دیگه نرم. با بچه ها خداحافظی کردم و از در دانشگاه اومدم بیرون. سوار ماشین شدم و زنگ زدم به فاطی و گفتم آماده شو میام دنبالت بریم یکم بگردیم!! در خونه سوارش کردم و رفتیم. فاطی: به سلام عروس خانوم!! _علیک سلام ننه بزرگ!! فاطی: کوووفت!! بی ادب؛ اگه به علی نگفتم!! _اگه منم به گودی نگفتم!! فاطی: یاحسین!! گودی کیه؟؟! _مهدی گودزیلا رو میگم ها!! فاطی با خنده گفت: خاک تو سرت ناسلامتی قراره زنش شی ها!! _ببین من زن اینم بشم بازم واسه من همون زامبیِ گودزیلای جنگلیه!! فاطی: اینجوری که تو پیش میری ماه اول طلاقت داده ها!! _اتفاقا قصدمم همینه که بره طلاقم بده بگه مهرم حلال جونم آزاد!! فاطی: این مثل برای خانوماس ها _ایش اون جنگلی اصلا قاطی آدم نیست چه برسه خانوم یا آقا باشه!! فاطی: کجا داری میری زنه جنگلی؟؟؟ _هیچی فعلا بپر پایین دوتا کاسه آش بگیر دلم هوس کرده بعد بهت میگم!! فاطی: تو دهات شما خجالتم خوب چیزی هست؟؟! _نه نیست!! فاطمه پیاده شد و از مغازه دوتا کاسه آش رشته خرید و سوار شد. همونجور که میخوردم راه افتادم. فاطی: تصادف میکنیم ها وایسا بخور اول! _نترس ننه جون!! فاطی: خب کجا میخوای بری حالا؟!! _اوه بابا تو چقدر عجله میکنی خب خودت میفهمی یکم صبر کن!! فاطی: باشه بابا حالا بیا منو بخور!! ... نویسنده:فائزه وحی ♡﴾ @havaye_hossein﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈