#حدیث #همسرداری
🔴 و كسى كه با زن شوهر دارى زنا كند و از او كام بگيرد، در روز قيامت از شرمگاه آن دو آب گند و چركين و بدبويى بيرون مىريزد كه مسافت پانصد سال راه را به گند كشد، و دوزخيان از گندى و بدبويى و عفونت آنان در آزار و عذاب باشند، و آن دو عذابشان از همه مردم دشوارتر است.
📚پاداش نيكيها و كيفر گناهان / ترجمه ثواب الأعمال ؛ ؛ ص729
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۲ مهر ۱۳۹۹
#پیام
🔴حرفهای مهم رو با چت نزنید
📌 در روابطی که در آن راه اصلی ارتباط پیام دادن هستش، احتمال جدایی بیشتره!
👈 دلیلش هم اینه که بسیاری مواقع به خصوص در صحبت های مهم پیام نمیتواند مفهوم را به درستی به طرف مقابل برساند و باعث سو برداشت میشود!
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۲ مهر ۱۳۹۹
🚨 تفاوت مادر زيرك و مادر عادي
👩مادر زیرک نمیگه ندو سرت میخوره به میز، یه پتو میندازه رو میز خیالش راحت بشه
👩مادر زیرک نمیگه از پله بالا نرو میفتی، کنار فرزندش میشه میذاره انقدر بالا پایین بره تا انرژیش تخلیه بشه
👩مادر زیرک نمیگه دست نزن خراب میشه، بلکه همون لحظه با هیجان یه پیشنهاد عالی دیگه میده تا جایگزین این بشه
👩مادر زیرک نمیگه تا درساتو نخوندی از تلویزیون خبری نیست، میگه کی درساتو تموم میکنی برات یه فیلم جدید گرفتم
فقط کافیه کمی خلاق باشیم تا شبها سرمان از لجبازی بچه ها سوت نکشد و بخاطر داد زدن ها و تنبیه ها عذاب وجدان نداشته باشیم.
#تربیت_فرزند
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۲ مهر ۱۳۹۹
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_دویست_و_هشتم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی #قسمت_آخر از فصل سوم که از اینهمه درماندگی کل
#پارت_دویست_و_نهم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
سپس دست سرِ زانویش گذاشت و همانطور که از جایش بلند میشد، زیر لب زمزمه کرد:
«یا علی! »
و دیگر منتظر پاسخم نشد و به سمت آشپزخانه رفت. در سکوت سنگینش، پودر و لگن را برداشت و به سراغ لباس چرکهای کنار اتاق رفت. دستم را به دیوار گرفتم و با همه دردی که در کمرم میپیچید، از جا بلند شدم. اصلاً حواسش به من نبود و غرق دنیای خودش، لباسها را داخل لگن ریخت و دوباره به آشپزخانه برگشت. همانطور که دستم را به کمرم گرفته بودم با قدمهای کُند و کوتاهم، به سمت آشپزخانه رفتم و کنار اُپن ایستادم. گوشه آشپزخانه بالای لگن پُر از آب و پودر، سرِ پا نشسته و با بغضی که به جانش افتاده بود، لباسها را چنگ میزد که آهسته صدایش کردم: «مجید... »
دستانش از حرکت متوقف شد، نگاهم کرد و با مهربانی بی نظیری پاسخ داد: «جانم؟ » دستم را به لبه اُپن گرفتم تا بتوانم با سرگیجه ای که دارم، سرِ پا بایستم و همپای نگاه عاشقانهام با لحنی ساده آغاز کردم: «مجید! خدا رو شاهد میگیرم، به روح مامانم قسم میخورم، به جون حوریه قسم میخورم که منم اگه برگردم، فقط دوست دارم با تو زندگی کنم! به خدا من از زندگی با تو پشیمون نیستم! به جون خودت که از همه دنیا برام عزیزتری، اگه حرفی زدم فقط به خاطر خودت بود! دلم می سوزه وقتی میبینم بدون هیچ گناهی، داری انقدر عذاب میکشی! »
سرش را پایین انداخت و همانطور که با کفِ روی دستش بازی میکرد، با لبخندی شیرین پاسخ داد: «میدونم الهه جان... » سپس سرش را به سمتم چرخاند و با حالتی حامیانه ادامه داد: «غصه هیچی رو نخور عزیزم! دوباره همه چی رو از اول با هم میسازیم! » و من منتظر همین پشتوانه بودم که بی معطلی به سمت طلاها که هنوز کف موکت مانده بودند، رفتم. با بدن سنگینم به سختی خم شدم و همه را با یک مشت جمع کردم. دوباره به کنار اُپن برگشتم و در برابر چشمان مجید، همه را روی سطح اپن ریختم و با شادی شورانگیزِ آغاز یک زندگی جدید، فرمانی زنانه صادر کردم:
«مجید! اگه میخوای منو خوشحال کنی، همه اینا رو بفروش! میخوام برای خودمون یه زندگی خوشگل درست کنم! این طلاها رو بعداً میشه خرید! فعلاً میخوام از خونه زندگیام لذت ببرم! »
سپس نگاهم را دور خانه چرخاندم و با هیجانی که در صدایم موج میزد، آغاز کردم: «میخوام برای این پنجره یه پرده ساتن زرشکی بگیرم! یه دست مبل جمع و جور هم میگیریم، اونم باید زمینه اش زرشکی باشه که با پرده ها هماهنگ باشن! اگه بشه یه لوستر شش شاخه هم بگیریم، خیلی خوبه! یه تلویزیون و میز تلویزیون هم میخریم برای بالای اتاق پذیرایی. یه فرش نه متری کِرِم رنگ هم میخریم میاندازیم وسط اتاق پذیرایی. برای اتاق خواب هم یه قالیچه کوچولو میگیریم و میندازیم پای تختخواب. تختخوابم میخوام چوبش کلاً سفید باشه! اصلاً میخوام سرویس خوابم کلاً سفید باشه! »
که نگاهم به آشپزخانه خورد و با دستپاچگی ادامه دادم: «برای آشپزخونه هم کلی چیز میخوام! این گوشه باید یه ماشین لباسشویی بذاریم! باید حتماً استیل باشه که با یخچال سِت شه! یه سرویس تفلون و کفگیر ملاقه هم باید بگیریم! راستی سرویس فنجون هم میخوام! » و تجهیز آشپزخانه به این سادگیها نبود که در برابر مجید که صورتش از لحن کودکانه و پُر ذوق و شوقم از خنده پُر شده بود، چین به پیشانی انداختم و خسته گلایه کردم:
«آشپزخونه خیلی کار داره! باید سرویس چاقو بگیریم، سماور و قوری بگیریم، کلی سبد و پلاستیک میخوام. باید برای حبوبات و قند و شکر، قوطی بگیرم. »
و تازه به خاطر آوردم به لیست بلند بالایی از مواد خوراکی احتیاج داریم که تکیهام را به اُپن دادم و به شوخی ناله زدم: «وای مجید! باید کلی مواد غذایی بخریم. از قند و شکر و چایی گرفته تا روغن و رب و نمک و... » که مجید با صدای بلند خندید و میخواست سر به سرم بگذارد که گلولهای کف به سمتم پرتاب کرد و با شیطنتی شیرین فریاد زد:
«بس کن الهه! دیوونه شدم! میخرم! همه رو میخرم! »
و بار دیگر به همین بهانه ساده، فضای خانه کوچک و محقرمان، از ترنم خنده هایمان پُر شد تا باور کنیم در پناه نگاه مهربان خدا، زندگی با همه سختی هایش چقدر شیرین است!»
ِ
ادامه دارد..
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۲ مهر ۱۳۹۹
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_دویست_و_هشتم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی #قسمت_آخر از فصل سوم که از اینهمه درماندگی کل
#پارت_دویست_و_دهم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
شروع #فصل_چهارم
بعد از ظهر 27 فروردین ماه سال 93 یادآور شیرینترین خاطره زندگی ام بود که دقیقاً سال پیش در چنین روزی جشن ازدواجمان برگزار شد و من و مجید پس از یک ماه عقد کردگی، درست در چنین شبی به خانه خودمان رفتیم. تنها خدامیداند در این یکسال چه روزهای سخت و تلخی را با همه وجودمان چشیده و در عوض چه لحظات دل انگیزی را در کنار هم سپری کرده بودیم و از همه زیباتر، صاحب فرشته ای شده بودیم که این روزها، روزهای آخر ماه هفتم بارداری ام بود.
حالا قرار گذاشته بودیم به حرمت چنین شب زیبایی، شام میهمان ساحل رؤیایی خلیج فارس باشیم. با مقداری گوشت چرخ کرده، کباب خوش عطر و طعمی طبخ کرده و با استفاده از نان همبرگری، گوجه، کاهو و مقداری خیار شور، برای خودمان همبرگر مخصوص تدارک دیده بودم. هر چند این مدت دستمان تنگ شده و مثل گذشته توان خرید نداشتیم، ولی گاهی هم میشد که به بهانه یک جشن دو نفره هم که شده، سور و ساتی به پا کنیم.
همبرگرها را داخل کیسه فریزرهای جداگانه پیچیده و به انتظار آمدن مجید از پالایشگاه، داخل پاکت دسته داری گذاشتم و در فرصتی که تا بازگشتش مانده بود، روی کاناپه استراحت میکردم. با پولی که از فروش طلاهایم دستمان را گرفته بود، توانسته بودیم به این خانه کهنه و کوچک رونقی بدهیم.
اتاق پذیرایی را با یک دست مبل راحتی، یک فرش کوچک و چند گلدان بلوری، زینت داده و بالای اتاق، تلویزیون کوچکی روی یک میز تلویزیون تمام شیشه ای گذاشته بودیم تا با همین چند تکه اثاث نه چندان گران قیمت، به خانه جلوه ای داده باشیم. همانطور که دلم میخواست سرویس خواب سفیدی انتخاب کرده و با سِت پتو و بالشت و روتختی زرشکی رنگی، اتاق خواب زیبایی چیده بودم و اتاق دیگری نداشتیم که گوشه همان اتاق، یک تخت کوچک هم برای حوریه گذاشته بودیم.
هر چند مثل دفعه قبل نتوانسته بودیم سرویس تخت و کمد کاملی برایش بخریم، ولی عجالتاً همین تخت کوچک را با عروسکهای قد و نیم قدی تزئین کرده بودم تا فرصتی که بتوانم بار دیگر برایش سنگ تمام بگذارم.
آشپزخانه هم جانی گرفته و کابینتهای خالیاش به تدریج با سرویسهای پذیرایی و دم دستی پُر میشد تا شاید خاطرات تلخ زندگی به تاراج رفته ام، قدری از ذهنم پاک شود، ولی طومار غصه هایم به اینجا ختم نمیشد که من در این بازی ناجوانمردانه، همه اعضای خانواده ام را باخته و در روزهایی که بیش از هر زمان دیگری به حضور اطرافیانم نیاز داشتم، نه تنهای مادری کنارم نبود که حتی لعیا و عطیه هم یادی از این دختر تنها نمیکردند و حالا در این شرایط حساس، همه کسِ من مجید بود و چقدر شبیه هم شده بودیم که مجید هم خانواده اش را از دست داده و همه کَسَش من بودم.
عبدالله افسرده تر از گذشته، کمتر سری به ما میزد و ابراهیم و محمد هم که به کلی فراموش کرده بودند خواهری دارند. یکی دو بار با عطیه و لعیا تماس گرفته بودم تا شاید به رابطه ای کوتاه و پنهانی، مونس روزهای تنهایی ام شوند که تا پیش از این برای من مثل خواهرم بودند، ولی عطیه که اصلاً تماسم را جواب نداد و لعیا به پیامکی چند کلمه ای خواهش کرد تا دیگر با موبایلش تماس نگیرم.
ظاهراً بعد از ماجرای اخراج من و مجید از خانه و مجازات سخت و سنگینمان، پدر آنچنان زَهره چشمی از بقیه گرفته بود که حتی جرأت نمیکردند نامی از این دو مجرم تبعیدی به زبان بیاورند. حالا تنها کسی که هر از گاهی به منزلمان می آمد و هفتهای یکی دو بار تماس میگرفت، عبدالله بود و البته همسایه طبقه بالایی که زن خونگرمی بود و پسر ده ساله و پُر جنب و جوشش، حسابی با مجید گرم میگرفت. حالا در پسِ همه این بی وفایی ها، دلتنگی مادر هم بیشتر عذابم میداد، به خصوص که از خانه و همه خاطراتش جدا شده بودم و حالا تنها یادگاری ام، عکس کوچکی بود که از عبدالله گرفته بودم تا لااقل دلم به دیدن صورت زیبایش خوش باشد.
اما به لطف خدا آفتاب عشق زندگیمان آنچنان گرم و بخشنده بود که در این گوشه غربت و در این محله حاشیه بندر، باز
هم به رایحه حضور همدیگر خوش بودیم و به همین زندگی ساده و عاشقانه، خدا را شکر میکردیم.
ادامه دارد..
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۲ مهر ۱۳۹۹
#سلامت #کرونا 🔴خطر ترکیب مواد شوینده با جوهر نمک
🔻از ترکیب جوهر نمک و وایتکس، گاز کلر متصاعد می شود و کلر هم به اسید کلریدریک تبدیل می شود و برای ریه بسیار خطرناک می باشد.
مواد شوینده دیگر را با جوهر نمک مخلوط نکنید.
🔻 هر ساله موقع خانه تکانی زنان زیادی دچار مسمومیت می شوند. احتمال بروز این مشکل زمانی افزایش می یابد که جوهر نمک با سایر شوینده ها ترکیب شود.
🔻ترکیب جوهر نمک با سایر شوینده ها ، گاز خطرناکی به نام کلرامین تولید می کند که باعث ایجاد اختلال در تنفس ، سوختگی و بسته شدن راه های تنفسی می شود که حتی گاهی موجب مرگ افراد خواهد داشت.
ترکیب جوهر نمک و وایتکس اکیدا ممنوع
🔻چنانچه در نمناک عنوان شده است ترکیب این دو شوینده خطرناک ترین مواد اسیدی را ایجاد می کنند که باعث آسیب جدی به ریه ها خواهد شد.
استنشاق این مخلوط به خصوص در فضای بسته باعث این آسیب می شود که جبران ناپذیر خواهد بود. بعضی از خانم های خانه دار برای تمیز کردن لک کاشی ها و کف حمام و سرویس بهداشتی و ... از وایتکس اضافه می کنند که در برخی مواقع بری تمیزی بیشتر، تصمیم به افزودن جوهر نمک می گیرند که ممکن است این تصمیم عوارض و پیامدهای بی شماری را به همراه داشته باشد.
جوهر نمک و ریه
🔻همان طور که در بالا گفته شد، ترکیب جوهر نمک و وایتکس، گازی به نام کلر ایجاد می کند که به اسید کلریدریک تبدیل می شود. افرادی که این گاز را استنشاق می کنند، با عوارضی مانند؛ تنگی نفس ، آسم، و خس خس سینه روبرو خواهند شد که برای مدتی با دارو درمان می شوند اما با گذشت زمان، چنین علائمی در بدن آنها باقی می ماند و هرگز بهبودی نخواهند داشت و باید برای همیشه از دارو استفاده کنند.
جوهر نمک
🔻سایر نکات بسیار مهم درباره از ترکیب مواد شوینده با جوهر نمک :
- استفاده از این ترکیب بخصوص در محیط های بسته و دارای سقف کوتاه ، میزان خطر را افزایش می دهد زیرا این گاز ها به طور ناگهانی آزاد می شوند و با استنشاق در محیط بسته باعث افت اکسیژن خون خواهند شد.
- بهتر است که خانم ها استفاده از جوهر نمک را به حداقل برسانند و از سایر تمیزکننده ها استفاده نمایند و اگر مجبور به این کار شدند ، در محیط باز و به میزان کم مورد استفاده قرار گیرد و هرگز با سایر شوینده ها ترکیب نشود.
- افرادی که به بیماری آسم و آلرژی مبتلا هستند و یا حتی ریه های حساسی دارند هرگز نباید از جوهر نمک و به خصوص ترکیب آن با وایتکس استفاده کنند.
- اگر وسواسی هستید و نمی توانید استفاده از چنین شوینده های خطرناکی را کنار بگذارید، وسواس خود را درمان کنید که باعث اتفاقات ناگوار نشود.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۳ مهر ۱۳۹۹
#سیاستهای_مردانه
🍃ای مرد...
هیچ زنی را در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی
که به یکباره عاشق مَردی شود!
زن ها، آرام آرام در یک مَرد جوانه میزنند
اما امان از وقتی که زنی در وجود مَردش ریشه بدواند...
این جور عشق های یک زن را هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد...!
حالا می خواهد تبر زمان باشد، یا حتی
تبر مرگ...
اما چرا، همیشه یک استثناء وجود دارد!
و آن برای از ریشه خشکاندن یک زن، "خیانت" به عشق اوست
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۳ مهر ۱۳۹۹
❤️👈 #خانمها_بخوانند
❌هرگز با حرفهايتان استقلال همسر خود را زير سوال نبريد حتي اگر واقعا استقلالي در كار نباشد..
👈مردها به اينكه قويتر از آنچه هستند به نظر برسند نياز دارند. اين نياز همسرتان را برآورده كنيد.
👈از گفتن خاطرات روابط عاشقانه شكست خوردهتان براي شريك زندگيتان خودداري كنيد.
👈براي قدرت دادن به او كافي است از هيچ مرد ديگري صحبت نكنيد،
👈نه اينكه از مردهاي ديگر بد بگوييد...
✅در زندگی زناشویی بهمدیگر اعتماد و احترام بگذارید..
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۳ مهر ۱۳۹۹
#همسرداری
#آقایان_بخوانند
مهم نیست چه چیز
به یک زن بدهی،
هر چه بدهی آنرا بهتر میسازد ...
خانهای به او بده،
از آن کاشانهای خواهد ساخت!
لبخندی به او بده،
قلبش را به تو خواهد بخشید ❤️
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۳ مهر ۱۳۹۹
#همسرداری
🌸
اگر فكر میكنیدکه مسئله خاصی باعث عصبانیت همسرتان می شود،
با او لجبازی نكنید
طوری رفتار كنیدكه همسرتان با شما احساس راحتی كند.
گفتگو با همسرتان به هیچ وجه او را ناراحت نخواهدكرد.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۳ مهر ۱۳۹۹
#سبک_زندگی
🌸
عدم احترام به خانواده همسر، باعث دلسردی همسرتان میشود و کیفیت زندگی شما را تحت الشعاع قرار میدهد. به همدیگر و خانوادههای هم احترام بگذارید.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
۱۳ مهر ۱۳۹۹
#چله_زیارت_عاشورا
از عاشورا تا #اربعین
روز 6️⃣3️⃣
السلام علیک یا ابا عبد الله...
🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴
🖤 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
🖤 @havayeadam 🖤
۱۳ مهر ۱۳۹۹