eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی گالری حوا: (لباس زنانه) https://eitaa.com/joinchat/3479896174Cf95aff1aa3 ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا برای حمایت از کانال و تلاشی که انجام میشه لینک کانال رو برای دوستانتون ارسال کنید و به کانال دعوت کنید طرح تشویقی هم گذاشتیم که شارژ بدیم 😍👆👆👆
🌺 پله پله تا ظهور... "توبه واقعی (توبه نصوح)" 👈 از مهمترین وظایف شیعیان نسبت به امامِ عصر، انجام توبه واقعی است. یکی از اصلی ترین دلایل غیبت امام زمان، گناهانی است که از انسان ها سر می زند. ❤️ حضرت مهدی (عج) در نامه خود به شیخ مفید، گناهان ما را دلیل اصلی غیبت می دانند و می فرمایند: پس تنها چیزی که ما را از آنان پوشیده می دارد، اعمال ناخوشایندشان است که به ما می رسد و از آنان نمی پسندیم و انتظار نداریم. 📚(( کتاب مکیال المکارم ج۲)) 💢 "دَلیلِ غِیْبَتِ تُو، مَنَمْ، می دانَمْ" 🤲😭 🌸نشسته باز خیالت 🌸کنارِ من اما... 🌸دلم 🌸برای 🌸خودت 🌸تنگ می شود 🌸چه کنم؟ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو🌹🌱 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز یازدهم ماه مبارک 👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تند خوانی (تحدیر) جزء یازدهم استاد معتز آقایی 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
●هیچ چیز و هیچ کس را به شوهرتون ترجیح ندین برای چی ؟ چون مردها خیلی حساسند این تو ذهنشون میمونه. به خاطر بچه ها زندگیتون رو تلخ نکنین. ●امار نشون داده بیشترین دلایل طلاق به خاطر بچه هاست .مردها میتونن زنی میخوان قبل از بچه داری و خونه داری معشوقه بی نقصی واسشون باشن تا الان به زنان زشت یا زنان چاقی برخورد کردید که شوهراشون عاشقشونن .بعد خانمی هم دیدین که اعتراف کنه سالیان سال داره بیرون خونه کار میکنه توخونه داری و بچه داری چیزی کم نذاشت اما شوهرش بهش خیانت کرده؟! ●باید بدونه که چقدر عاطفه و وقت و جسمش رو خرج شوهرش کرده؟! معشوقه شوهراتون باشین .از جسم و زبان و عقلتون کمک بگیرین. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
هرگز جزئیات زندگی خود را جایی بازگو نکنید علاوه بر اینکه از مشکلات شما کم نمیشود بلکه از ارزش شما نیز می کاهد... و مایه پشیمانی میشود... 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
جنسی عامل طراوت و تازگی همیشگی رابطه جنسی همسران است. و لزوما تنها در رخت خواب اتفاق نمی افتد، کافیست در خلوت و در طول روز از هم غافل نشوید. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💄💋 🙋آیا وقتی شوهرتان میخواهد بیرون برود، به او میگویید: من منتظرت هستم، ان شاءالله موفق باشی؛ به سلامت، مواظب خودت باش؟ ❤️ 🙋وسایلی که شوهرتان برای بیرون از خانه نیاز دارد مثل کلاه، شال گردن، و.. صبحانه را برای او آماده کنید. ☺️ 🙋صحیح نیست مردانتان صبحانه را تنهایی بخورند و شما خواب باشید. 🥪🥘🍞🧀 🙋می دانید وقتی مرد می بیند زنش با یک لیوان شربت به استقبال او می آید؛ چقدر آرام می شود؟🍹 🙋خانه ی دل پذیری برای حضور شوهر آماده کنید. 🍮 🙋چند دقیقه قبل از ورود همسرتان کارهای خانه را کنار بگذارید و لباس هایتان را مرتب کنید. 👗 🙋اگر شوهرتان ظهر کمی دیر تر می آید، بهتر است منتظر بمانید و نهارتان را با او بخورید. 🍛🍲🍗 🙋 متوجه باشید همسرتان که از سر کار می آید؛ نیاز به محیطی آرام دارد. 🙋هنگام ورود به خانه اجناسی که خریده؛ به دقت نگاه کنید و از او تشکر کنید. ☺️💋 🙋گاهی مردان اجناسی غیر مترقبه ای خریداری می کنند و انتظار ابراز احساسات همسرشان را دارند. 🙋وقتی شوهرتان وارد خانه می شود، لحظاتی او را در آغوش بگیرید. ❤️ 🙋اگر اهل قناعت نباشید و شوهرتان مجبور به اضافه کاری باشد، تاوان سنگینی مثل به هم خوردن آرامش زندگی خواهید پرداخت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❤️👈 💃💃 دلبری از شوهر جون😉 سعی کنین توشه عشق❤️داشته باشین... 🦋یعنی مثلا اگه آقایی واستون گل🌹 میخره سعی کنین خشک کنین 🥀بذارین تو گلدون جلو چشم آقایی و هی ذوق کنین😍بگید چ انرژی میده ب آدم گلی ک عشقت واست خریده باشه☺️ 🦋آقایی واستون لواشک😋 میخره ی تیکه شو تو یخچال نگه دارین و وقتی آقایی خونه نبود بیارین ازش عکس بگیرین بفرستین بگین این تیکه رو واسه روز مبادا نگه داشتم😉الان ک دلم واست تنگ شده درآوردم. خوراکی ک آقامون👨 بخره واسم مزه عشق میده😍 🦋اگه آقاتون واست ی یادداشتی✏️ عکسی،متنی📝،آهنگی 🎶چیزی میفرسته نگه دار بعدا ک میبینه بهش بگو چون حالمو خوب میکنن نگه داشتم😊 هرچیزی ک ردی از تو توش باشه حالم خوب میکنه☺️ ایده تشویق آقایون واسه توجه بیشتر ب این مسائل هم هست 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌷 ممنون ماما ❤️ 📅 به مناسبت روز گرامیداشت ماما 🌸 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: جمعیت مامایی کشور با صبر، دانش و تجربه، وظیفه‌شناسی و احساس مسئولیت حرفه‌ای، مهمترین نقش را در حفظ سلامت مادر و کودک ایفا می‌کنند. تمام مردان و زنان مرهون منت ماماها هستند.۱۳۹۳/۰۲/۱۵ 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❤️ حق ❤️ پیامبر مهربانی ها می فرماید: مادر خود را دریاب مادر خود را دریاب مادر خود را دریاب سپس پدر خود را و پس از آن کسانی که به تو نزدیکترند 🌸 این یعنی در یک خانواده بزرگترین همراهی و همدلی و مواسات و محبت و توجه باید برای مادر باشد بعد پدر و بعد دیگر اعضای خانواده این نگاه برای رابطه فرزند و والدین است. و به معنای ترجیح دادن والدین بر همسر نیست. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و با نگرانی پدر را صدا زد: «عبدالرحمن! دیر شد! پس چرا حاج رسول گوسفند رو نیاورد؟ باید برسم تا ظهر برای بچه ها غذا درست کنم. » پدر دستی به موهای کوتاهش کشید و گفت: «زنگ زده، تو راهه. » که پاسخ پدر با صدای زنگ همراه شد و خبر آمدن گوسفند قربانی را داد. پدر هنوز گوشش به اخبار بود و چاره ای جز رفتن نداشت که از جا بلند شد و به حیاط رفت. عبدالله هم سیم ماشین اصلاح را به سرعت پیچید و به دنبال پدر روانه حیاط شد. از چند سال پیش که پدر و مادر مشرف به حج تمتع شده بودند، هر سال در عید قربان، قربانی کردن گوسفند، جزئی جدایی ناپذیر از رسومات این عید در خانه ماشده بود. از آنجایی که به هیچ عنوان دل دیدن صحنه قربانی را نداشتم، حتی از پنجره هم نگاهی به حیاط نیانداختم. گوشت گوسفندِ قربانی شده، در حیاط تقسیم شد و عبدالله مشغول شستن حیاط بود که حاج رسول بهای گوسفند ودستمزدش را گرفت و رفت. با رفتن او، من و مادر برای بسته بندی گوشت های نذری به حیاط رفتیم. امسال کار سختتر شده بود که بایستی با چادری که به سرداشتیم، گوشتها را بسته بندی میکردیم که مردی غریبه در طبقه بالای خانه مان حضور داشت. کله پاچه و دل و جگر و قلوه گوسفندِ قربانی، سهم خانواده خودمان برای نهار امروز بود که در چند سینی به یخچال منتقل شد. سهم هر کدام از اقوام و همسایه ها هم در بسته ای قرار میگرفت و برچسب میخورد که در حیاط با صدای کوتاهی باز شد. همه ی ما با دیدن آقای عادلی در چهارچوب در تعجب کردیم که تا آن لحظه خیال میکردیم در طبقه بالا حضور دارد. او هم از منظره ای که مقابلش بود، جا خورد و دستپاچه سلام و احوالپرسی کرد و عید را تبریک گفت و از آنجایی که احساس کرد مزاحم کار ماست، خواست به سرعت از کنارمان عبور کند که سؤال عبدالله او را سر جایش نگه داشت: «آقا مجید! ما فکر کردیم شما خونه اید، میخواستیم براتون گوشت بیاریم. » لبخندی زد و پاسخ داد: «یکی از همکارام دیشب براش مشکلی پیش اومده بود، مجبور شدم شیفت دیشب رو به جاش بمونم. » که مادر به آرامی خندید و گفت: «ما دیشب سرمون به کارای عید گرم بود، متوجه نشدیم شما نیومدید. » در جواب مادر تنها لبخندی زد و مادر با خوش زبانی ادامه داد: «پسرم! امروز نهار بچه ها میان اینجا. شما هم که غریبه نیستید، تشریف بیارید! » به صورتش نگاه نمیکردم اما حجب و حیای عمیقی را در صدایش احساس میکردم که به آرامی جواب داد: «خیلی ممنونم، شما لطف دارید! مزاحم نمیشم. » که عبدالله پشت مادر را گرفت و گفت: «چرا تعارف میکنی؟ امروز جفت داداشای من میان، تو هم مثل داداشمی! بیا دور هم باشیم. » در پاسخ تعارف صمیمی عبدالله، به آرامی خندید و گفت: «تو رو خدا اینطوری نگو! خیلی لطف داری! ولی من ... » و عبدالله نگذاشت حرفش را ادامه دهد و با شیطنت گفت: «اتفاقاً همینجوری میگم که دیگه نتونی هیچی بگی! اگه کسی تعارف ما بندریها رو رَد کنه، بهمون بَر میخوره! » در مقابل اصرار زیرکانه عبدالله تسلیم شد، دست به سینه گذاشت و با لبخندی نجیبانه پاسخ داد: «چَشم! خدمت میرسم! » و مادر تأ کید کرد: «پس برای نهار منتظرتیم پسرم! » که سر به زیر انداخت و با گفتن «چشم! مزاحم میشم! » خیال مادر را راحت کرد و سپس پدر را مخاطب قرار داد: «حاج آقا کاری هست کمکتون کنم؟ » پدر سری جنباند و گفت: «نه، کاری نیست. » و او با گفتن «با اجازه! » به سمت ساختمان رفت. سعی میکردم خودم را مشغول برچسب زدن به بسته ها کنم تا نگاهم به نگاهش نیفتد، هرچند به خوبی احساس میکردم که او هم توجهی به من ندارد. حوالی ساعت یازده ابراهیم و لعیا و ساجده آمدند و به چند دقیقه نکشید که محمد و عطیه هم از راه رسیدند. بوی کله پاچه ای که در دیزی در حال پختن بود، فضای خانه را گرفته و سیخهای دل و جگر و قلوه منتظر کباب شدن بودند. دیس شیرینی و تُنگ شربت را با سلیقه روی میز چیده و داشتم بشقابها را پخش میکردم که کسی به در اتاق زد. عبدالله از کنار محمد بلند شد و با گفتن «آقا مجیده! » به سمت در رفت. ادامه دارد.. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
7 ❓خلاصه سوال : 🔻فرزندم تصاویر مستهجن می بینه 🔻فرزندم خود ارضایی میکنه 🔻در برابر فرزندانمون چه کنیم؟ 🔻برای جلوگیری از فرزندامون چه کنیم؟ پاسخ: 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌿❤️ یا رَبّ ! مَکُن از لطف ، پریشان ما را هر چند که هست, جُرم و عصیان ما را ذاتِ تو غنی و ما همه ، محتاجیم محتاجِ به غیرِ خود مَگردان ما را سلام‌الله‌علیکم🌹 در پناه الله☝️ ☘️ روزتون زیبـــــا 🌺 تنـــــتون سـالـم ❤️ جـان و دلتـان خـوش و شیرین 🌾 طاعات و عبادات قبول ❤️ عاقبتمون بخیر و نیکی ان‌شـاءالله 🌸🌱🌱🌱 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز دوازدهم ماه مبارک 👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تند خوانی (تحدیر) جزء دوازدهم استاد معتز آقایی 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
"تو" مال "منی ضربان قلبم با "تو" بالا میرود "من" از همه دست کشیدم. که "تو" باشی همه ام "من" به ارتفاع ابدیت دوستت دارم 🌹😘 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🔸 شیعیان واقعی همیشه منتظرند... 📌 ابن وهب می گوید : در خدمت امام صادق (ع) بودم که پیرمردی وارد مجلس شد و به دستور امام ، نزدیک آن حضرت رفت و تا به امام رسید ، اشک از چشمانش جاری شد. امام صادق (ع) 🌺 با مهربانی از او پرسید : چرا گریه می کنید...؟؟؟ پیرمرد گفت : من سالهاست آرزومندم (منتظرم) که شما قیام کنید و شیعیان را از دست دشمنان نجات دهید. همیشه با خودم می گویم اگر امسال نشد.حتما سال دیگر قیام می کنید. و هم چنان منتظر قیام شما هستم. امام صادق (ع) فرمود :🌺 ای پیر مرد ! اگر عمر شما طولانی شود و ما قیام کنیم ، با ما خواهی بود و اگر زودتر ، از دنیا بروی ، در روز قیامت با اهل بیت رسول الله (ص) خواهی بود. پیرمرد از این بشارت امام ، خیلی خوشحال شد. (میکال المکارم ، ج2 ، صفحه 214) 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
اردیبهشت چهارشنبه 17 اردیبهشت ساعت 11:36 الی پنح شنبه 19 اردیبهشت ساعت 11:46 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و چادر قهوه ای رنگ مادر را از روی چوب لباسی برداشتم و به دستش دادم و خودم به اتاق رفتم. از قبل دو چادر برای خانه مادر بزرگ آماده کرده بودم که هنوز روی تختم، انتظار انتخاب سخت گیرانه ام را میکشیدند. یکی زیباتر با زمینه زرشکی و گلهای ریز مشکی و دیگری به رنگ نوک مدادی با رگه های ظریف سفید که به نظرم سنگین تر می آمد. برای آخرین بار هر دو را با نگاهم بررسی کردم. میدانستم اگر چادر زرشکی را سر کنم، طنازی بیشتری دارد. و یک لحظه در نظر گرفتن رضایت خدا کافی بود تا چادر سنگینتر را انتخاب کنم. چادری که زیبایی کمتری به صورتم میداد و برای ظاهر شدن در برابر دیدگان یک مرد جوان مناسبتر بود. صلابت این انتخاب و آرامش عجیبی که به دنبال آن در قلبم جاری شد، آنچنان عمیق و نورانی بود که احساس کردم در برابر نگاه پُر مِهر پروردگارم قرار گرفته ام و با همین حس بهشتی قدم به اتاق نشیمن گذاشتم و با لحنی لبریز حیا سلام کردم. به احترام من تمام قد بلند شد و پاسخ سلامم را با متانتی مردانه داد. با آمدن آقای عادلی، مسئولیت پذیرایی به عبدالله سپرده شده بود و من روی مبلی، کنار عطیه نشستم. مادر با خوشرویی رو به میهمان تازه کرد و گفت: «حتماً سال پیش عید قربون پیش مادر و پدر خودتون بودید! خُب امسال هم ما رو قابل بدونید! شما هم مثل پسرم میمونی! » بی آنکه بخواهم نگاهم به صورتش افتاد و دیدم غرق احساس غریبی سر به زیر انداخت و با لبخندی که بر چهره اش نقش بسته بود، پاسخ مادر را داد: «شما خیلی لطف دارید! » سپس سرش را بالا آورد و با شیرین زبانی ادامه داد: «قبل از اینکه بیام اینجا، خیلی از مهمون نوازی مردم بندرعباس شنیده بودم، ولی حقیقتاً مهمون نوازی شما مثال زدنیه! » پدر هم که کمتر در این گونه روابط احساسیِ پُر تعارف وارد میشد، با این حرف او سر ذوق آمد و گفت: «خوبی از خودته! » و در برابر سکوت محجوبانه آقای عادلی پرسید: «آقا مجید! پدرت چی کاره اس؟ » از سؤال بی مقدمه پدر کمی جا خورد و سکوت معنادارش، نگاه ملامت بار مادر را برای پدر خرید. شاید دوست نداشت از زندگی خصوصی اش صحبت کند، شاید شغل پدرش به گونه ای بود که نمیخواست بازگو کند، شاید از کنجکاوی دیگران در مورد خانواده اش ناراحت میشد که بلاخره پاسخ پدر را با صدایی گرفته و غمگین داد: «پدرم فوت کردن. » پدر سرش را سنگین به زیر انداخت و به گفتن «خدا بیامرزدش! » اکتفا کرد که محمد برای تغییر فضا، با شیطنت صدایش کرد: «مجید جان! این مامان ما نمیذاره از کنارش تکون بخوریم! مادرت خوب صبری داره که اجازه میده انقدر ازش دور باشی! » در جواب محمد، جز لبخندی کمرنگ واکنشی نشان نداد که مادر در تأیید حرف محمد خندید و گفت: «راست میگه، من اصلاً طاقت دوری بچههام رو ندارم! » و باز میهمان نوازیِ پر مهرش گل کرد: «پسرم! چرا خونوادت رو دعوت نمیکنی بیان اینجا؟ الآن هوای بندر خیلی عالیه! اصلاً شماره مادرت رو بده، من خودم دعوتشون کنم. » چشمانش در دریای غم غلطید و باز نمیخواست به روی خودش بیاورد که نگاهش به زمین فرو رفت و با لبخندی ساختگی پاسخ مهربانی مادر را داد: «خیلی ممنونم حاج خانم! » ولی مادر دست بردار نبود که با لحنی لبریز محبت اصرار کرد: «چرا تعارف میکنی؟ من خودم با مادرت صحبت میکنم، راضیاش میکنم یه چند روزی بیان پیش ما! » که در برابر اینهمه مهربانی مادر، لبخند روی صورتش خشک شد و با صدایی که انگار از پس سالها بغض میگذشت، پاسخ داد : «حاج خانم! پدر و مادر من هر دوشون فوت کردن. تو بمبارون سال 65 تهران... » پاسخش به قدری غیر منتظره بود که حتی این بار کسی نتوانست یک خدا بیامرز بگوید. برای لحظاتی احساس کردم حتی صدای نفس کسی هم شنیده نمیشود و دل او در میدان سکوت پدید آمده، یکه تازی میکرد و انگار میخواست بغض اینهمه سال تنهایی را بازگو کند که با صدایی شکسته ادامه داد: «اون موقع من یه ساله بودم و چیزی ازشون یادم نیس. فقط عکسشون رو دیدم. خواهر و برادری هم ندارم. بعد از اون قضیه هم دیگه پیش مادربزرگم بودم. » با آوردن نام مادربزرگش، لبخندی روی صورتش نشست و با حس خوبی توصیفش کرد: «خدا رحمتش کنه! عزیز خیلی مهربون بود!... از چند سال پیش هم که فوت کرد، یه جایی رو تو تهران اجاره کرده بودم و تنها زندگی میکردم. » ادامه دارد.. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥|مکاشفه عجیب هنگام دفن یک جوان 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
ترش کردن و وارد شدن موادی از معده به دهان در حال روزه👆 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
📌‍ رفتار شما در مقابل بی محلی همسرتان . 👈 اگر بعد از ازدواج رفتار مرد تغییر کرد و خصوصیات قبل را نداشت، راه حل این است که رفتار فعلی‌تان را با رفتار زمان آشنایی و خواستگاری مقایسه کنید؛ . به احتمال زیاد متوجه می‌شوید که رفتار خودتان نیز خیلی تغییر کرده است. . در زندگی مشترک هر تغییر رفتاری که از شوهرتان سر میزند، بازخوردی از تغییر رفتار خود شما می‌تواند باشد. . اگر رفتار شوهرتان با شما بی‌عاطفه و یا معمولی است، این احتمال را بدهید که خود شما نیز با او این‌گونه رفتار کرده‌اید. اگر شوهرتان با شما صمیمی و مهربان است به این علت است که شما هم رفتار خوبی با او داشته‌اید. . بنابراین باید در هر شرایطی رفتارتان با شوهرتان رفتار خوبی باشد؛ در هنگام تغییر رفتار همسر که به علت تغییر رفتار خودتان بوده است، مهر و محبت خود را به همسرتان افزایش دهید. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚