eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی تحت اشراف کارشناس ازدواج و خانواده، حجت‌الاسلام مهدوی ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️ 💖در طول روز با همسرتان تماس بگیرید و کمی باهاش صحبت کنید 👈❌نگید تلفن به چه درد خانمم میخوره 💝خانمها از اینکه در طول روز باهاشون صحبت بشه حس میگیرند 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❤️🍃❤️ در یک : 💜عبارت «دوستت دارم» بیشتر از هر عبارت دیگری بین اعضای خانواده، رد و بدل می شود. 👈❌هیچ فردی در خانواده نمی گوید که من به یکی از اعضا اعتماد ندارم. 🔵هفته ای یک بار و با کمک همه اعضای خانواده، کیک، شیرینی یا یک خوردنی جدید و خلاقانه اما ارزان و ساده پخته می شود 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و در تاریکی شب به چراغ چشمان زیبایش پناه بردم و با لحنی معصومانه پرسیدم: «میشه منم باهات بیام؟ » نگاه متعجبش به چشمان منتظر و مشتاقم خیره ماند تا ادامه دهم: «منم می خوام بیام برای مامان دعا کنم... » از احساسی که در دلم میجوشید، چشمانم به وجد آمد، اشک شوق روی مژگانم نشست و با صدایی که تارهایش از اشتیاق به لرزه افتاده بود، زمزمه کردم: «مجید! میخوام امشب شفای مامانم رو از حضرت علی (ع) بگیرم! » در چشمانش دریای حیرت به تلاطم افتاده بود و بی آنکه کلامی بگوید، محو حال شیداییام شده و من با صدایی که میان گریه دست و پا میزد، همچنان ناله میزدم: «مگه نگفتی از تهِ دل صداشون کنم؟ مگه نگفتی دست رد به سینه کسی نمیزنن؟ مگه نگفتی اونقدر پیش خدا آبرو دارن که خدا به احترام اونا هم که شده دعامون رو مستجاب می کنه؟ » و چون چشمانش رنگ تصدیق کلامم را گرفت، میان اشکهای صادقانه ام اعتراف کردم: «خُب منم میخوام امشب بیام از تهِ دلم صداشون کنم! » ناباورانه به رویم خندید و با لحنی لبریز ایمان جواب داد: «مطمئنم حضرت علی (ع) امشب بهت جواب میده! الهه! مطمئنم امشب خدا شفای مامانو میده! » و با امیدی که در قلبهایمان جوانه زده بود، دوشادوش هم به راه افتادیم. احساس میکردم قدم هایم از هم پیشی میگیرند تا زودتر به شفاخانهای که او پیش چشمانم تصویر کرده بود، برسم. به نیمرخ صورتش که از شادی میدرخشید، نگاه کردم و پرسیدم: «مجید جان! برای احیاء کجا میری؟ » لبخندی زد و همچنانکه نگاهش به روبرو بود، پاسخ داد: «امام زاده سیدمظفر ». با شنیدن نام امامزاده سیدمظفر که مشهورترین امامزاده بندر بود، تصویر مرقد زیبایش پیش چشمانم مجسم شد که بارها از مقابلش عبور کرده، ولی هیچگاه قدم به صحنش نگذاشته بودم. مجید نفس بلندی کشید و گفت: «من تو این یه سالی که تو این شهر بودم، چند بار رفتم اونجا. به خصوص اون روزهای اولی که اومده بودم بندر، هر وقت دلم میگرفت، میرفتم اونجا! » سپس نگاهم کرد و مثل اینکه هنوز در تحیر تصمیمی که گرفته بودم، مانده باشد، پرسید: «الهه! چی شد که یه دفعه اومدی؟ » و این بار اشکم را از روی گونه هایم پاک نکردم تا سند دل سوخته و قلب شکسته ام باشد و جواب دادم: «مجید! حال مامانم خیلی بده! امروز عبدالله هم داشت منو آماده میکرد تا دیگه ازش دل بِبُرم! » سپس با نگاه منتظر معجزه ام به چشمان خیسش خیره شدم و با گریه گفتم: «ولی تو گفتی که خیلیها تو این هیئتها حاجت گرفتن! من امشب دارم به امید میام مجید! من امشب دارم میام که شفای مامانو بگیرم! » که شیشه بغضم در گلو شکست و هق هق گریه هایم که امشب رنگ امید و آرزو گرفته بود، پرده سکوت شب را پاره کرد. نگاه مجید در برابر طوفان امیدی که در وجودم به راه افتاده و در و دیوار جانم را به هم میکوبید، به لرزه افتاده و از چشمانش خوب میخواندم که پریشان اجابت دعایم شده است! خیابان منتهی به امامزاده از اتومبیلهای پارک شده پُر شده بود و سیل جمعیت به سمت حرم در حال حرکت بودند. در انتهای خیابان، هاله ای آمیخته به انوار نقرهای و فیروزهای، گنبد و بارگاه امامزاده را در آغوش گرفته بود و صدای قرائت دعایی از سمت حرم به گوشم میرسید که تازه به فکر افتادم من از این مراسم احیاء چیزی نمیدانم و با دلواپسی از مجید پرسیدم: «مجید! من باید چی کار کنم؟ » و در برابر نگاه متعجبش، باز سؤال کردم: «یعنی الان چه دعایی باید بخونم؟ » سپس به دستان خالی ام نگاهی کردم و دستپاچه ادامه دادم: «مجید! من با خودم قرآن و کتاب دعا نیاوردم! » در برابر این همه اضطرابم، لبخندی پُر مِهر و محبت روی صورتش نشست و با متانت پاسخ داد: «الهه جان! کتاب که حتماً تو حرم هست! منم با خودم مفاتیح اُوردم. لازم نیس کار خاصی بکنی! هر جوری دوست داری دعا کن و با خدا حرف بزن... » که با رسیدن به درب حرم، حرفش نیمه تمام ماند. صحن از جمعیت پُر شده و جای نشستن نبود و افراد جدیدی که قصد شرکت در مراسم شب قدر را داشتند، در اطراف حرم، زیراندازی انداخته و همانجا مینشستند. مانده بودیم در این ازدحام جمعیت کجا بنشینیم که صدای زنی توجهمان را جلب کرد. ادامه دارد... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🕯راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد 🍂سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد 🕯زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم 🍂از جفا سوخته مادر همه ى بال و پرم (ع)🥀 🏴 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ◼️ @havayeadam ◼️
♨️ راه‌های افزایش اعتماد به نفس در کودکان!" 1⃣ استفاده از کلمات تشویق کننده 🔹 وقتی کودک، کار خوبی انجام می‌دهد با صدای بلند به او بگویید: «کار تو فوق‌العاده است!»، یا «تو خیلی باهوش هستی!». 🔸 این کار باعث عزت نفس و ایجاد حس ارزشمند بودن در کودک شما می‌شود که او را در رویارویی با شرایط سخت نیز یاری می‌دهد. ✍ ادامـــه دارد... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❗️چه کار کنم همسرم تو ‌کارهای منزل بیشتر بهم کمک کنه؟ 💠آقای جعفری (مشاور و مدرس در مرکز بهارنکو شیراز) ❓یکی از سؤالاتی که خیلی از خانم ها دنبال جوابش هستن اینه که « چه کار کنم همسرم تو ‌کارای منزل بیشتر بهم کمک کنه؟» ✅در پاسخ به این سؤال بهتره چند نکته رو مد نظر قرار بدید؛ 🔻نکته اول؛ رعایت اقتدار همسرتونه؛ یادتون باشه مهمترین چیزی که باید رعایت کنید، حفظ اقتدار ایشونه. هر چی باشه شما در سایه همین اقتداره که احساس آرامش می کنید، پس بهتره به جای جملات دستوری با استفاده از جملات سؤالی ذهن همسرتون رو به سمتی ببرید که خودش راه حل بده. 👈مثلا اگه می خواهید تغییری تو دکوراسیون منزل ایجاد کنید ولی دست تنها هستید می تونید از همسرتون بپرسید: «به نظرت چه جوری می تونیم این مبل ها رو بچینیم که فضای کمتری بگیره تا بتونیم یه میز هم کنارش بذاریم؟» و بعد با دقت به راه کارهایی که میده گوش بدید، اونوقت در فرصت مناسب پیشنهاد خودتون رو‌ مطرح کنید و همراهش مزایا و معایبش رو هم به صورت منطقی بگید( یادتون ‌باشه مردا از پیشنهادات منطقی استقبال می کنن) ⬅️مردا معمولا وقتی راه حلی پیشنهاد می کنن حاضرن هر کاری انجام بدن تا ثابت کنن راه حلشون درسته مگر اینکه واقعا کار سختی باشه که در این صورت هم خودشون اونو اصلاح می کنن و شما با این کار عملا با یه تیر دو نشون زدید؛ یعنی هم نظرتون رو مطرح کردید و هم اقتدار همسرتون رو حفظ کردید. 🔻نکته دوم؛ مردا به دلیل مسؤلیت هایی که بیرون از منزل برعهده دارن معمولا خسته از سر کار بر می گردن و همین مسأله این دید قالبی رو ایجاد می کنه که چون اونا بیرون منزل مشغولن پس مسؤلیتی در قبال کارای منزل ندارن( البته این تفکر به گذشته ها و سبک های تربیتی والدین اونا هم ممکنه برگرده). حالا اگه می خواید این دید قالبی تغییر کنه بهتره اول شرایطش رو فراهم کنید. ❗️یادتون باشه مردا وقتی از سر کار بر می گردن خونه نیاز به درک و همدلی دارن و ترجیح می دن اول یه کوچولو برن تو‌ غار تنهایی و یا با غذا خوردن در محیطی ساکت و بدون سر و صدا کسب انرژی کنن بعد آروم آروم که خلقشون بهتر شد می تونید در خواست هاتونو مطرح کنید. 🔻نکته سوم اینکه؛ اگر همسرتون کاری برای شما انجام داد دوست داره ازش تشکر کنید. تجربه نشون داده اگه درخواست های همسران به صورت محترمانه و محبت آمیز و همراه با تشکر مطرح بشه بعد از مدتی مشارکت در کارهای منزل تبدیل به روال عادی در زندگی می شه و دیگه لازم نیست مدام مطرح کنید. 🔻نکته چهارم اینه که؛ مردا معمولا روی یه کار می تونن تمرکز کنن، پس همه کارهای منزل رو یه مرتبه روی سر اونا آوار نکنید ، چرا که باعث نارضایتی و دلخوری اونا می شه و کم کم از شما فاصله می گیرن. ✔️پس بهتره درخواست هاتون رو به تدریج مطرح کنید و بعد از انجام هر کار پاداش لازم رو که همون تشکر و احساس رضایت قلبیه به اونا عرضه کنید. 🔻نکته پنجم؛ یه اصل طلایی می گه: « اگه شوهرت ازت راضی باشه و دوستت داشته باشه حاضره برای جلب رضایتت هر کاری انجام بده» پس خانم های محترم با دادن حس اقتدار به همسرتون اونا رو شیفته خودتون کنید. 🔻نکته ششم؛ اگه همسرتون کاری رو درست انجام نداد، اونو سرزنش نکنید بلکه طوری رفتار کنید که به جای اینکه اقتدارش بره زیر سؤال سعی کنه دفعه بعدی بیشتر حواسشو جمع کنه. 👈مثلا اگه همسرتون رو فرستادید میوه بخره ولی میوه های خوبی نخریده، بهش نگید: «این چیه که خریدی؟!!» بلکه بگید: « چه میوه فروش بی انصافی بوده، ببین چه میوه هایی داده دست مشتری!» یا مثلا بگید: «این میوه فروشی میوه هاش خوب نیست، کاش دفعه بعد از یه جای دیگه خرید کنیم!». 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❌ اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد! ❎ برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم. 👈 رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، پاداش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کناره‌گیری و... ✅ به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم. 👈 این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشاده‌رویی، احترام گذاردن و... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
. هر قدر سنم بیشتر می شود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت می دهم. از این رو هر چقدر مسن تر می شوم بیشتر از زندگی لذت می برم .. حذف کردن آدم ها از زندگیم به این معنی نیست که از آنها متنفرم !! معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم ... هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند ... لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را، مسموم می کنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم ... زندگی به من آموخت که هر اشتباهی تاوانی دارد، و هر پاداشی بهایی... پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
اینکه اصلا همسرتان را کنترل نکنید درست نیست! بد نیست نسبت به همسرتان مختصر مراقبتى داشته باشید اما نه به حدى که به بدگمانى و وسواسی گرى منتهى شود، بدبینى یک بیمارى خانمانسوز است. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
"تذکر کپسولی!!!" 🔹 گَرد داخل کپسول، تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط بیمار می‌شود. 🔸 در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، کپسولی باشد. 🔹 اگر لازم شد گاهی به همسرتان تذکر جدی دهید، اولاً حتی‌المقدور تذکر خود را طولانی نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و زمینه لجبازی در او کمرنگ شود. 🔸 ثانیاً تذکر خود را خیلی نرم و با ژست مهربانانه بیان کنید تا تلخی آن‌، برای همسرتان شیرین گردد. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
⭕️مکث کردن را تمرین کن وقتی شک داری وقتی خسته‌ای وقتی عصبانی هستی وقتی استرس داری وقتی بی حوصله‌ای مکث کن، سکوت کن و هیچ حرفی نزن و تصمیمی نگیر... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
عوارض نشستن زیاد: ❌گردش خون کمتر ❌لختگی خون در رگ ها ❌پوکی استخوان ها ❌ضعف استخوان ها ❌متورم شدن قسمت های پایینی بدن و پاها 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و چند زن سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته بودند و کنارشان به اندازه چند نفر جای نشستن بود که با خوشرویی تعارفمان کردند تا روی حصیرشان بنشینیم. مجید به من اشاره کرد تا بنشینم و خودش مثل اینکه معذب باشد، خواست جای دیگری پیدا کند که یکی از خانمها با مهربانی صدایش کرد: «پسرم! بیا بشین! جا زیاده! » در برابر لحن مادرانهاش، من و مجید دمپایی هایمان را درآوردیم و با تشکری صمیمانه روی حصیر نشستیم، طوری که من پیش آنها قرار گرفتم و مجید گوشه حصیر نشست. احساس عجیبی داشتم که با همه بیگانگی اش، ناخوشایند نبود و شبیه تجربه سختی بود که میخواست به آیندهای روشن بدل شود. آهسته زیر گوش مجید نجوا کردم: «مجید! دارن چه دعایی میخونن؟ » همچنانکه میان صفحات مفاتیح دنبال دعایی میگشت، پاسخ داد: «دارن جوشن کبیر میخونن الهه جان! » و جمله اش به آخر نرسیده بود که دعای مورد نظرش را یافت، مفاتیح را میان دستانش مقابل صورتم گرفت و گفت: «این دعای جوشن کبیره! فرازِ ».46 و با گفتن این جمله مشغول خواندن دعا به همراه جمعیتی شد که همه با هم زمزمه میکردند و حالا من به عنوان یک سُنی میخواستم هم نوای این جمعیت شیعه، دعای جوشن کبیر بخوانم. سراسر دعا، اسامی الهی بود که میان هر فرازش، از درگاه خدا طلب نجات از آتش دوزخ میکردند. حالا پس از روزها رنج و محنت، تکرار اسماء الحسنی خداوند، مرهمی بر زخمهای دلم بود که به قلبم آرامش میبخشید. با قرائت فراز صدم، دعای جوشن کبیر خاتمه یافت و فردی روحانی بر فراز منبر مشغول سخنرانی شد. گوشم به صحبتهایش بود که از توبه و طلب استغفار میگفت و همانطور که نگاهم به گنبد فیروزهای و پر نقش و نگار امامزاده بود، در دلم با خدا نجوا میکردم که امشب به چشمان خیس و دستهای خالی ام رحمی کرده و مادرم را به من بازگردانَد. گاهی به آسمان مینگریستم و در میان ستاره های پر نورش، با کسی دردِ دل میکردم که امشب تمام این جمعیت به حرمت شهادتش لباس سیاه پوشیده و بر هر بلندی پرچم عزایش افراشته شده بود، همان کسی که بنا بود امشب به آبرویش، خدا مرا به آروزیم برساند. سخنرانی تمام شده و مراسم روضه و سینه زنی بر پا شده بود، گرچه من پیش از دیگر عزاداران، به ماتم بیماری مادرم به گریه افتاده و به امید شفایش به درگاه پروردگارم، ضجه میزدم. گریه های آرام مجید را میشنیدم و شانه هایش را میدیدم که زیر بار اشکهای مردانه اش به لرزه افتاده و نمیدانستم از آنچه مداحِ مراسم در مصایب امام علی (ع) میخواند، ناله میزند یا از شنیدن گریه های عاجزانه من اینچنین غریبانه اشک میریزد. نمیدانم چقدر در آن حال خوش بودم و همانطور که صورت غرق اشکم را به آسمان سپرده و دلِ پُر دردم را به دست خدا داده بودم، چقدر زیر لب با امام علی (ع) نجوا کردم که متوجه شدم مجید قرآن کوچکی را به سمتم گرفته و آهسته صدایم میزند: «الهه جان! قرآن رو بگیر رو سرِت! » پرده ضخیم اشک را از روی چشمانم کنار زدم و دیدم همه با یک دست قرآنها را به سر گرفته و دست دیگر را به سوی آسمان گشوده اند. مراسم قرآن به سر گرفتن را پیش از این در تلویزیون دیده بودم و چندان برایم غریبه نبود، گرچه اذکار و دعاهایی را که میخواندند، حفظ نبودم و نمیتوانستم کلمات را به طور دقیق تکرار کنم. قرآن را روی سرم قرار داده، با چشمانی که غرق دریای اشک شده و صدایی که دیگر توان گذر از لایه سنگین بغض را نداشت، خدا را به حق خودش سوگند میدادم: « بِکَ یا الله... » سوگندی که احساس میکردم بازگشتی ندارد و بی هیچ حجابی دلم را به آستان پروردگارم متصل کرده است. سوگندی که به قلب شکسته ام اطمینان می داد تا رسیدن به آرزویم فاصله زیادی ندارم و هم اکنون پیک اجابت از جانب خدایم میرسد ادامه دارد... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
در امتداد رزمایش مشارکت عاشقان ولایت در گوشت قربانی بین خانواده های نیازمند تقسیم می گردد جهت مشارکت : به شماره کارت تجارت 5859-8310-6045-4542 به نام مهدی مهدوی (مدیر کانال حوای آدم) لطفا بعد از واریز، به آیدی (@mahdavi59) در ایتا اطلاع دهید. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و و بعد نام عزیزترینِ انسانها و شریفترینِ پیامبران را به درگاه خدا عرضه داشتم: «بِمُحَمَّدٍ ... » همان کسی که بهانه بارش رحمت خدا بر همه عالم است و حتی تکرار نام زیبایش، قلبم را جلا میداد. دیگر آسمان دلم به هم پیچیده، دریای اشک روی ساحل مژگانم موج میزد و لبهایم از شدت طوفان ناله به لرزه افتاده بود و حالا باید کسانی را صدا میزدم که به زعم شیعه، برترین اولیای خدا بودند و به رأی اهل سنت از بندگان محبوب درگاه الهی و برای دست کوتاه و چشم امیدوار من، بهترین واسطه استجابت دعایم! همه باورها و اعتقاداتم را کنار زده و بیتوجه به تاریخ اسلام و عقاید اهل سنت و جماعت، از سویدای دلم صدا میزدم : «بِعَلیٍ... بِفاطِمَه... بِالحَسَنِ... بِالحُسَینِ... » دیگر فراموش کرده بودم هر آنچه از مباحث اهل سنت آموخته بودم که داشتم میان میدان عشق بازی، یک تنه جانبازی میکردم و بی پروا از همه چیز و همه کس، برای بیماری دعا میکردم که همه از زنده ماندنش قطع امید کرده بودند و حالا من به شفای کاملش دل بسته بودم! تنم به لرزه افتاده بود از نغمه پر سوز و گداز دختر اهل سنتی که با طنین هزاران شیعه یکی شده و تا عرش خدا قد میکشید! زیر سایه قرآنی که بر سر گرفته و دستی که به تمنا به سوی پروردگارم گشوده بودم، باور کردم که دعایم به اجابت رسیده و ایمان آوردم اولیایی که میان هق هق گریه هایم، نامشان را زمزمه میکنم، مرا به خواسته دلم رسانده و با آبرویی که پیش خدا دارند، در همین لحظه شفای مادرم را از پیشگاه پروردگار عالم گرفته اند که دیگر نه از آشوب قلبم خبری بود و نه از پریشانی اندیشه ام که احساس میکردم فرشتگان با پرنیان بالهایشان، گونه هایم را نوازش داده و مژده اجابت را در گوش جانم زمزمه می کنند. قرآن را که از روی سرم برداشتم، دلم به اندازهای سبک شده بود که بی آنکه بخواهم گل خنده روی صورتم شکفت و نفسی که این مدت در قفسه سینه ام حبس شده بود، آزادانه در گلویم پرواز کرد و قلبم را از غل و زنجیر غم رهایی بخشید. مجید با هر دو دستش، قطرات اشک را از صورتش پاک کرد و با چشمانی که از زلالی گریه، همچون آیینه میدرخشید، نگاهم کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، با لبخند شیرینم اوج رضایتم را نشانش دادم. با دیدن شادی چشمانم که مدتها بود جز غصه رنگ دیگری به خود نگرفته بود، صورتش از آرامشی عمیق پوشیده شده و لبهایش به خنده ای دلگشا باز شد و این همه نبود جز احساس لطیفی که بر اثر مناجات با خدا، در وجودمان ته نشین شده و چشمِ امید مان را به انتظار روزی نشانده بود که مادر بار دیگر در میان خلعت زیبای عافیت به خانه بازگردد. * * * غروب 17 مرداد ماه سال 92 از راه رسیده و خبر از طلوع هلال ماه شوال و رسیدن عید فطر میداد. خورشید چادر حریرش را از سر بندر جمع کرده و آخرین درخششهای به رنگ عقیقش از لابه لای زلف نخلهای جوان، به حیاط خانه سرک میکشید. بی توجه به ضعف روزهداری و گرمای خرماپزانی که همچنان در هوا شعله میکشید، حیاط را شسته و با شور و شعفی که در دلم میجوشید، همانجا لب حوض نشستم و با نگاهی که دیگر رسیدن مرادش را نزدیک میدید، در حیاط با صفای خانه گشتی زدم که به امید خدا همین روزها بار دیگر قدمهای سبک مادرم را به خودش میدید. سه شب قدر در امامزاده احیا گرفته و جوشن کبیر خوانده بودم، گوش به نغمه نوحه های شهادت امام علی علیه السلام یاد درد و رنج مادر مظلوم و مهربانم گریه کرده بودم، قرآن به سر گرفته و میان ناله های عاجزانه ام خدا را به نام پیامبر و فرزندان ش سوگند داده بودم و در این چند روز آنقدر دعا خوانده و ختم صلوات برداشته بودم که سراپای وجودم به شفای مادرم یقین پیدا کرده و هر لحظه منتظر خبری خوش بودم که مژده آمدنش را بدهد. ادامه دارد... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
ها تو زن‌ها را نمیشناسی. آنها یک حافظه عجیب برای نگهداری وقایع عاشقانه دارند. هیچکدام از حرف هایت یادشان نمیرود حتی می توانی تشریح لحظه ای را که با یک جمله ات دلشان شکست با جزییات دقیق،دو سال بعد از دهانشان بشنوی. وعده‌ها و قول هایت را طوری یادشان می ماند که هیچ رقمه نتوانی زیرش بزنی ... ساعت و روز دقیق اولین دوستت دارم گفتنت لباسی که در اولین قرار ملاقاتتان به تن داشتی لرزش انگشتانت وقتی برای اولین بار دستشان را گرفتی،حالت چشم‌هایت وقتی اولین دروغ را از تو شنیدند‌. حتی به راحتی می توانند بگویند فلان دروغ را فلان روز گفته ای و واقعیت ماجرا را از خودت بهتر توضیح میدهند. می دانی؟! زن ها موجوداتی هستند که در عمق رابطه شنا می کنند. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
👸🏻 💜👛مقاله ای که در مورد زنان ایده آل منتشر شده ✍🏻با موضوع: زنان ایده آل این ویژگی ها را دارند و بس! 👛_برای خودش ارزش قائل است زنی که به خودش اهمیت دهد، به عنوان مثال به ظاهرش برسد، برای خودش پول خرج کند، به سلامتی اش اهمیت دهد و در یک کلمه مراقب خودش باشد، زنی است که دیگران نیز به او احترام می گذارند. 👛_از ظاهر خودش راضی است همه ما نقص ها و ایرادهایی در درون خود و ظاهرمان داریم اما زنان قدرتمند خود را همانگونه که هستند دوست دارند و می پذیرند. آنها از این که خود را در آینه نگاه کنند، خجالت نمی کشند 👛_مستقل است آنها برای برآوردن کردن نیازهای خود به دیگری تکیه نمی کنند و سعی می کنند که خود از پس زندگی شان بر آیند. 👛_مغرور نیست آنها همان قدر که برای خود ارزش قائل اند برای دیگران نیز هستند. آنها دیگران را دوست دارند، با آنها صادق اند و به آنها احترام می گذارند، بنابراین با همه خصوصیات اخلاقی خوبی که دارند، نشانه ای از خودشیفتگی در این نوع زنان یافت نمی شود. 👛_به دنبال دردسر نمی گردد زنان قدرتمند زنانی هستند که از درگیری گریزانند. آنها دوست ندارند که وارد جر و بحث ها شوند یا کاری کنند که حسادت دیگران را برانگیزند. آنها آنقدر به بلوغ فکری رسیده اند که تا جایی که امکان دارد از موقعیت های استرس زا و ناراحت کننده خودشان را دور می کنند. 👛_مرد را تشویق به بهترین ها می کند اگر زنی به مرد گفت که شما توانایی های بالایی دارید و مرد را تشویق به تلاش بیشتر برای یک زندگی بهتر کرد، بدانید که او یک زن ایده آل است. 👛_برای مشکلات راه حل می یابد زنان قدرتمند آنهایی هستند که به جای گریه کردن یا باختن خود، به دنبال راه حلی مناسب می گردند. 👛 _انتقاد پذیر است صبر آنها برای گوش کردن حرف های دیگران بسیاراست و همین خصوصیت آنها را نزد دیگران محبوب می کند. 👛_مردان از داشتن همچین زنی احساس غرور می کنند. مطمئنا زنانی که خصوصیات اخلاقی بالا را دارند، مورد احترام هر فردی قرار خواهند گرفت. ❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️ 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🔵بعد از با یک فرد، باید همیشه یادتان باشد که ممکن است در زندگی با اشخاصی زیباتر از او رو به رو شوید. اما و مسئولیت پذیری یعنی چشم بستن بر هوا و هوس های بعدی و احترام گذاشتن به انتخابی که قبلا داشته اید. 🔵بعد از ازدواج، ما دیگر حق داشتن رابطه های موازی نداریم و این بهایی است برای داشتن یک فرد دائم که به ما و می دهد و با او می توانیم یک زندگی را بسازیم و فرزند داشته باشیم، می پردازیم. 🚫بعد از تمام زن های دنیا برای مردها میشوند انسان و نه زن، و برای خانم ها تمام مردهای دنیا میشوند انسان و نه مرد، تمام شد و رفت. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❤️ نمازهامون رو جوری بخونیم که همه اش رو خداوند از ما بپذیره در روایت هست اگر کسی دو رکعت نمازش پذیرفته بشه خداوند سایر اعمالش رو ازش می پذیره. خداکنه همه لحظات نمازهامون با غفلت نباشه 🌹 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 ۱۰ ثانیه آخر👆 بشارت عج مرحوم محمدتقی بهلول از علمای ربانی و عرفای معاصر 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فرصت کمه عزیزان هر کسی می خواست مشارکت کنه پول یک گوسفند کامل شد. و پول گوسفند دوم نیز در حال تکمیله . جا نمونید.
🔵خانومهایی که دوست دارن احترامشون به جا باشه. عزیزم خودت به عنوان یک بانو چقدر ارزش برای خودت قائلی؟🤔 🔵آیا از خود گذشتگی رو در این میبینی که بهترین غذا رو سر سفره برای دیگران بریزی و خودت ته قابلمه رو بتراشی؟😳 🔵آیا فکر میکنی اگه لباس کهنه ها رو دور نندازی و بارها تو خونه استفاده کنی خیلی صرفه جویی کردی؟😳 🔵آیا هر وقت ازت میپرسن شما چی میخوری میگی هر چی بقیه سفارش میدن همونو میخورم؟😳 و هزاران مثال اینجوری!!!🤔🤔🤔 🔵بیا از امروز از همین لحظه متفاوت باش. اعتماد بنفستو بالا ببر، نمیخواد بریز و بپاش راه بندازی و اسکناس خرج کنی😜 🔵فقط یک خانوم باش💃 از خودت شروع کن. همیشه تمیز و مرتب لباس بپوش.👌👌جلو بقیه افراد خانوادت برای خودت وقت بذار.👌👌 🔵خودت بهتر از من میدونی کارایی که باعث پایین اومدن ارزشت میشه ⛔️ممنوع 🌸💕 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌸💕 زن‌ها با مغزشان عاشق میشوند و مردها با چشمشان. بعد از ازدواج (برای همسرتان) از خودتان غافل نشوید. به خودتان برسید، آرایش کنید و خودتان را از نظر جسمی و فکری متناسب و پر انرژی نگه دارید. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
♨️ راه‌های افزایش اعتماد به نفس در کودکان!" 1️⃣ استفاده از کلمات تشویق کننده 🔹 وقتی کودک، کار خوبی انجام می‌دهد با صدای بلند به او بگویید: «کار تو فوق‌العاده است!»، یا «تو خیلی باهوش هستی!». 🔸 این کار باعث عزت نفس و ایجاد حس ارزشمند بودن در کودک شما می‌شود که او را در رویارویی با شرایط سخت نیز یاری می‌دهد. ✍️ ادامـــه دارد... 🌸💕 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
هم شأن بودن ‌ 🚫 اسلام اینها را قبول ندارد 🖼 مجموعه طرح با محوریت معیارهای انتخاب همسر از منظر رهبر انقلاب اسلامی 🔸 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بعضى خیال مى‌كنند باید دخترشان را حتماً بدهند به یك كسى‌كه هم‌شأن خودشان باشد. مى‌پرسیم آقا، هم‌شأن یعنى چه؟ مى‌گوید اگر پسر ما مثلا لیسانس گرفته، این دختر هم لااقل دیپلم گرفته باشد! ✅ چه مانعى دارد یك خانم دكتر باسواد تحصیل‌كرده، زنِ یك جوان حزب‌اللهى شش كلاس درس‌خوانده بشود؟ چرا نتوانند با هم زندگى كنند؟ 🔹 اسلام اینها را قبول ندارد و ارزش‌هاى معنوى را قبول دارد. ۶۲/۱۲/۱۹ 🌸💕 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚