eitaa logo
حیات طیبه
412 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠شرح دعای شریف افتتاح💠 🌹فراز پنجم ☘الْحَمْدُ لِلَّهِ بجمیع مَحَامِدِهِ کلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کلِّهَا، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا مُضَادَّ لَهُ فِی مُلْکهِ وَ لَا مُنَازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا شَرِیک لَهُ فِی خَلْقِهِ وَ لَا شَبِیهَ لَهُ فِی عَظَمَتِهِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ الظَّاهِرِ بِالْکرَمِ مَجْدُهُ، الْبَاسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ، الَّذِی لَا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ وَ لَا تَزِیدُهُ کثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وکرَماً إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ☘ 🌼ستایش مخصوص خداوندست با تمام آن چه که به سبب آن، سزاوار ستوده شدن است، و به خاطر همه نعمت هایش. ستایش مخصوص خداوندی است که در دایره حکمرانی اش، مخالف سرسختی نداشته و در کارش نزاع کننده ای نیست. ستایش مخصوص خداوندی است که در آفرینش خود شریکی نداشته و در بزرگی اش همانندی ندارد. ستایش مخصوص خداوندی است که کار او در میان مخلوقاتش آشکار و ستایشش نمایان است. خدایی که شرافتش، با بزرگواری ظاهر شده و دستِ بخشش او گشوده است. همان پروردگاری که چیزی از خزائنش کم نشود و زیادی بخشش، جود و کرمش را زیاد می‌کند. به درستی که او قدرتمند است و زیاد هدیه می‌دهد.🌼 ✅نکته ها ◀️«مضادّ»، از واژه «ضدّ» و اسم فاعل باب مفاعله است و به معنی مخالفی است که به سبب شدّت دشمنی و مخالفت، به هیچ وجه با ضدّ خود جمع نمی شود.واژه «ضدّ» هنگامی که به باب مفاعله می‌رود، این معنی را مورد توجه قرار می‌دهد که ضدّ، ضدیت و مخالفت خود را به مرحله بروز و ظهور رسانده است. ◀️«منازع»، اسم فاعل از واژه «نزع» است که به باب مفاعله رفته و دلالت بر استمرار دارد. «نزع» به معنای ریشه کنی است، و وقتی اسم فاعل باب مفاعله می‌شود به معنای کسی است که اراده اش در ریشه کنی مستمرّ است. وقتی خدای حکیم را با توجه به این دو ویژگی ستایش می‌کنیم و اظهار می‌داریم که در عرصه حکمرانی، مخالفِ سرسخت، و در تحقق فرامینش منازعی ندارد، به عظمت و یکتایی او در همه چیز اشاره کرده ایم. (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا مُضَادَّ لَهُ فِی مُلْکهِ وَ لَا مُنَازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ) ◀️«مجد» در جایی به کار می‌رود که کرامت و بزرگواری گسترده، و در نهایت درجه خود آشکار شده باشد. کلمه «مجید» نیز از همین واژه گرفته شده، و به کسی گفته می‌شود که مجد و بزرگواری در وجودش ثابت و استوار است. ◀️در آیات الهی، این صفت هم برای خدای متعال و هم برای قرآن کریم آمده، و در این بخش از دعای شریف افتتاح نیز این نکته مورد توجه قرار گرفته که مجد و بزرگواری الهی به وسیله کَرمش پدیدار شده است. (الظَّاهِرِ بِالْکرَمِ مَجْدُهُ) ◀️«خزائن» جمعِ «خزینه» و به معنی منبع و مرکز هر چیزی است که برای حفظ آن و عدم دسترسی دیگران به آن، در آنجا جمع آوری شده است.از آیات قرآن کریم چنین نمایان می‌شود که برای تمام هستی نزد خدای متعال گنجینه ای وجود دارد؛ که در بعضی از آیات، با عنوان «خزائن الله»و در برخی دیگر از آیات با تعبیر «خزائن رحمۀ» از آن‌ها یاد شده است. خدای متعال در آیه ۲۱ سوره مبارکه حجر با صراحت می‌فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ؛ هیچ چیز نیست، مگر آن که خزینه‌های آن نزد ما است». ◀️در نظر گرفتن تمام آیات الهی این مطلب را تأیید می‌کند که مراد از «خَزائِنُ اللَّهِ» همه ذخیره‌ها و گنجینه‌های غیبی است که مخلوقات در وجود و بقای خود محتاج آن هستند و از آن ارتزاق می‌کنند، و به وسیله آن، نقص‌های آن‌ها تکمیل می‌شود. براین اساس نزد خدای هستی بخش، منبع فیضی وجود دارد که تمام عطایای الهی از آن مقام انجام می‌شود و خدای کریم هر مقدار هم که بذل و بخشش کند، از آن کم نمی شود. (الَّذِی لَا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ) ◀️«وهّاب» صیغه مبالغه از «وهب» است. «هبه» به معنای پیش کش و هدیه بدون هیچ چشم داشت و غرضی است که در مقابلِ عوضی هم نباشد. «وهّاب» به کسی می‌گویند که این نوع هدیه دادن از او بسیار صادر شود.(... إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ). 🔵پیام ها 🍃۱. درست است که در بسیاری از موارد، با بیان ویژگی‌های کمال و جمال پروردگار بزرگ، و یادآوریِ نعمت‌های او، آن‌ها را واسطه قرار می‌دهیم تا زبان به حمدِ او باز کنیم؛ ولی حقِ مطلب این است که او نامحدود است و نعمت هایش نیز غیر قابل شمارش،و ما بسیار کوچک هستیم و زبان ما نیز قاصر از آن است که ویژگی‌ها و نعمت‌های خدای بزرگ را بیان کند. از این رو یکی از راه‌های حمد الهی، این است که صفت‌ها و نعمت‌های او را به طور کلی یادآور شویم و این گونه او را حمد و ستایش کنیم. (الْحَمْدُ لِلَّهِ بجمیع مَحَامِدِهِ کلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کلِّهَا)
🍃۲. گنجینه‌های رحمت الهی، تمام شدنی و کم شدنی نیست؛ پس هرچه از خدا گرفته ایم بازهم درخواست کنیم. (الَّذِی لَا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ) 🍃۳. هرچند برای خدا کاری نکرده ایم، ولی این نباید سبب شود که گمان کنیم او نعمت هایش را از ما دریغ می‌کند؛ چراکه او وهاب است و بدون چشم داشت، عنایت می‌کند. (إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ) ─═इई🔹☘🌟☘🔹ईइ═─ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌟 ☘🌟 🌟🌺🌟 ☘🌟☘🌟☘🌟☘🌟
💐کار مهدوی💐 ◀️قسمت هشتم ✨به نام خداوند بخشنده و مهربان✨ ✋سلام بر امام خوبی ها و سلام بر شمامنتظران حضرت 💗وقتی کسی را دوست داری، و می دانی او هم خیلی تو را دوست دارد ،و همیشه از اعمال و رفتار تو خبر دارد سعی می کنی که او را راضی کنی، سعی می‌کنی هیچوقت ناراحتش نکنی ⚡️این فرد در زندگی تو اگر اثر گذار باشد،میزان مراقب تو از خودت برای ناراحت نکردن آن فرد خیلی بیشتر است . 🔹فرض کنید کارمندی که یک مدیری دارد و می داند اگر بد کار کند مدیرش از او ناراحت می‌شود ،حقوقش را کم می کند پس آن کارمند هیچوقت کاری نمی‌کند که مدیرش ناراحت شود ⁉️همه ی ما زیر نظر امام زمانیم چراکارهایی می‌کنیم که امام زمان از ما ناراحت شود ♨️مگر نمی دانیم دوشنبه ها و پنجشنبه ها نامه ی اعمال ما خدمت حضرت می‌رسد مگر نمی دانیم❓پس چرا گناه می کنیم❓پس چرا براحتی اذیت می کنیم همدیگر را❓چرا دوست نداریم در طول روز حداقل سه چهار تا کار ما شبیه امام زمان مان باشد ⁉️چرا ما کاری نمی کنیم که نماز مان را اول وقت بخونیم ⁉️ نمازهای مان شبیه نماز امام زمان بشود 🔴مگر نمی دانی اگر نمازی اول وقت خوانده شود ،همراه نماز امام زمان به آسمان می‌رودو نمازی که همراه نماز امام زمان به آسمان برود خدا هیچوقت آن نماز را رد نمی کند هیچوقت !!! 🔺به احترام نماز امام زمان عج بقیه نمازهای اول وقت را هم خدا قبول می کند ⚡️به این خاطر است که سید علی آقای قاضی استاد آیت اللّه بهجت فرمودند: اگر کسی نماز های واجبش را در اول وقتش بخواند و به مقامات عالیه نرسد من را لعن کند در این حدّ 🌀 از آیت اللّه بهجت سوال کردند ؛منظور ایشان نماز اول وقت با حضور قلب بود؟ آقا گفت نه ؛ حتی بدون حضور قلب هم، مطلق نماز 🔺اصلا بحث حضور قلب هم نیست ، حتی بدون حضور قلب هم، نماز مطلقش اول وقت خونده شود اثرات عالیه دارد ،این را خود آقای بهجت می گوید، فیلم ش هم هست 👈می‌گوید به مقامات عالیه می‌رسد. ☝️مگر کاری دارد صدای اذان را شنیدی آقا! ملت !مردم! من کار دارم، با خدای خودم کار دارم ،برو سر نماز ،ببین خدا چطور زندگی تو را روی غلطک می اندازد 👌آزمایش کن ، نمازت را اول وقت بخوان ،آقا را خوشحال کن😊 😊بهترین چیزی که آقا را خوشحال می‌کند نماز اول وقت است خدا شاهده 💥آیت اللّه حسنعلی نخودکی اصفهانی می‌گفت: من خیلی از ختم ها و خیلی کارها کردم برای قرب به خدا و خیلی چیزها را آزمایش کردم حتی می‌گویند روزی یک بار ختم قرآن انجام می‌داد این فرد ولی می‌گفت هیچ چیزی را برای قرب به خدا موثر تر از نماز اول وقت ندیدم 🌞اذان ظهر دانشگاه هستی سر کار هستی بسم اللّه نماز 🌛نماز مغرب و عشا خانه هستی، صدای اذان اللّه اکبر ،بسم اللّه نماز ،برو نمازت را بخوان ببین خدا چطور زندگی تو را فوق العاده می‌کندهم از لحاظ مادی هم از لحاظ معنوی 💎پس نتیجه ی بحث ما این شد که از امروز سعی کنیم برای خوشحالی امام زمان و شاد کردن دل پسر فاطمه ی زهرا، نماز های مان را اول وقت بخوانیم که هم فایده های معنوی دارد و هم فایده های مادی ~~~🔸🍃☀️🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💎 🍃 ☀️🍃 🍃☀️ 🍃 💎🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🍃 🌼 ﷽ 💠 عطر سجادة مخمل فاطمه ايرانشناس روزي را كه مـصطفي از بيمارسـتان مـرخص شـد و او را بـه خانـه آورديم، فراموش نمي كنم. بعد از آخرين عمـل جراحـي كـه در زمـستان 1368 بر روي پاي راستش انجام گرفت، تمام انگشتان پايش قطع شـد و قسمتي از مچ پا برايش باقي ماند، به همراهِ يك ساق پاي كج كه بـر اثـر موج انفجار مين به آن شكل در آمده بود. دكتر جراحش مي گفت كه بايد براي هميشه با عصا راه برود. با اين حـال مـصطفي بـسيار بـا روحيـه و خوشرو بود. اخلاق خوب او حتي در بيمارستان هـم زبـانزد بيمـاران و پرستاران شده بود و او را دوست داشتند. آن روز تعداد زيادي از دوستان و همسايگان و اقـوام دور و نزديـك به ديدنش آمدند و او با اينكه خيلي ضعيف و لاغر شده بود، با مهربـاني و لبخندِ شيرين هميشگي اش به آنها خوش آمد مـي گفـت و از ديدنـشان خوشحال مي شد. نزديك غروب ميهمانان يكي يكي رفتند و خانه خلـوت شد. مصطفي هم خسته به نظـر مـي رسـيد. قـرص هـايش را دادم و او را روي تخت خواباندم. خودم هم به آشپزخانه رفتم تا ظرفها را بشويم و شام را آماده كنم. متوجه گذشت زمان نشدم و مشغول كارهايم بودم كه ناگهان صـداي گرية ضعيفي را شنيدم. به سرعت به سمت اتاق رفتم و با كمـال تعجـب ديدم كه مصطفي بدون كمك من از تخت پايين آمده و بـر روي سـجادة مخملـش نشـسته و در حـالي كـه پـاي راسـتش را دراز كـرده ـ چـون نمي توانست آن را جمع كند ـ گريه مي كرد و با زمزمه اي آرام مـي گفـت: «خدايا! مرا ببخش كه مجبور شده ام در حضورت اين چنين نماز بخوانم. خدايا! بي ادبي مرا ببخش. پروردگارا! اين نماز را كه اولـين نمـاز بعـد از مجروحيتم مي باشد، هديه مي دهم به رفيق و هم سنگر عزيزم سـعيد كـه به شهادت رسيد.» مصطفي عمر كوتاهي داشـت و خيلـي زود از پـيش مـا رفـت. از او پسري به يادگار مانده كه نامش را عليرضا گذاشتيم. شبي خـواب ديـدم مصطفي آمده و پسرش را بر روي پاهـايش نـشانده و او را مـي بوسـد و نوازش ميكند. به عليرضا گفتم: «علي جان! از روي پاي پدرت بلند شو، مگر نميبيني پايش درد ميكند!» ولي مصطفي با لبخند هميشگي به من گفـت: «بگـذار بنـشيند، ديگـر پايم درد نميكند!» و با محبـت زيـاد كـه حـاكي از رضـايت قلبـي بـود فرزنـدش را بوسـيد. از خـواب بيـدار شـدم؛ نزديكـيهـاي صـبح بـود. عليرضا بهِم گفته بود كه صبح زود بيدارش كنم تا بتواند براي امتحـاني كه در پيش داشت، مروري بر درسش بكند. به همـين خـاطر بـه سـمت اتاقش رفتم. وقتي در را باز كردم، با صحنه اي بسيار زيبا و شـگفت انگيـز روبه رو شدم. عليرضا بر روي سجادة پدرش اولين نمـاز زنـدگي اش را ميخواند. بوسه هاي مصطفي زيباترين و بهترين هديه براي اولين نمـاز و عبادت پسرش بود. 📚کتاب شكسته هاي ايستاده ~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌼 🍃 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸اگر در مملکتی هستی که تمامش تاریک است، این نشان می دهد که تو یک کبریت هم روشن نکرده ای. نباید مسأله را توجیه کنیم و بگوییم دیگران اقدام نکرده اند، که تو باید فرض کنی، کسی جز تو در این عام نیست. 💬 📚اخبات، جلد 1، ليلة القدر - قم، چاپ: اول، 1381 ه.ش. ~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃🌼
حیات طیبه
#داستان_دنباله_دار #جانم_می_رود_1 رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آیین
همراهان عزیز برای رفتن به قسمت اول داستان دنباله‌دار و بسیار زیبای " جانم می رود " روی نوشته بالا کلیک کنید 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت بی اختیار نفس عمیقی کشید بوی خوب چایی دارچین حالش را بهتر کرد دستش را دراز کرد و یک لیوان برداشت و تشکری کرد جلوتر رفت کسی را نمی شناخت نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دانست این پچ پچ هایشان برای چیست کمی موهایش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت بلند شد و از هیئت دور شد ـــ آدم اینقدر مزخرف آخه به تو چه من چه شکلیم چطوری ام زل زده به طرف پارک محله رفت نگاهی به چایی تو دستش انداخت دلش می خواست در این هوای سرد آن چایی را بخورد اما با دیدن چایی یاد اون نگاه ها و پچ پچ ها می افتاد چایی را با حرص بر روی زمین پرت کرد ــــ قحطی چاییه مگه برم چایی این جوجه بسیجیارو بخورم اول چایی میدن بعد با نگاه هاشون ادمو فراری میدن با رسیدن به پارک که این موقع خلوت هست روی نیمکت نشست هوا سرد بود پاهایش را در شکم خود جمع کرد و با دستانش خودش را بغل کرد امشب هوا عجیب سرد بود بیشتر در خو د جمع شد حوصله اش تنهایی سر رفته بود ـــ ای بابا کاشکی به زهرا و نازی میگفتم بیان اه چرا هوا اینقدر سرد شده کاشکی چایی رو نمی ریختم در حال غر زدن بود ڪه ــــ خانم با صدای پسری نگاهش را به سمت دیگر چرخاند چند پسر با فاصله کمی دورتر از او ایستاده بودند با خودش گفت به تیپ و قیافه اشان نمی آید که مزاحم باشن اما با نزدیک شدنشان یکی از همان پسرها با حالتی چندش آور رو به مهیا گفت ـــ چرا تنها تنها میگفتی بیایم پیشت دوستانش شروع کردن به خندیدن مهیا با اخم گفت ـــ مزاحم نشید لطفا و به طرف خروجی پارک حرکت کرد آن ها پشت سرش حرکت می ڪردن به تیکه های پسرا اهمیتی نداد و کمی سرعتش را بیشتر کرد ناگهان دستی را روی بازویش احساس کرد و به طرف مخالف کشیده شد با دیدن دست یکی از اون پسرا که محکم دستش را گرفته شوکه شد ترس تمام وجودش را گرفت هر چقدر تقلا می کرد نمی توانست از دست آن ها خلاص شود مهیا روی دست پسره خم شد و محکم دستش را گاز گرفت پسره فریاد کشید و دستش از دور بازوی مهیا شل شد مهیا هم از این فرصت طلایی استفاده کرد و شروع کرد به دویدن هر چقدر می دوید پسرها هم به دنبالش بودند پسره فریاد می زد و تهدید می کرد ــــ بزار بگیرمت دختره وحشی میکشمت پاهایش درد گرفته بودند چقدر خودش را نفرین کرده بود که چرا این کفش ها را پایش کرده بود با دیدن چراغ های نیمه روشن هیئت با خوشحالی به طرف هیئت دوید با نزدیکی به هیئت شهاب را از دور دید که مشغول جمع جور کردن بود وهیچکس دوروبرش نبود مثل اینکه مراسم تمام شده بود مهیا آنقدر خوشحال بود که کسی پیدا شد که اورا از شر این پسرهای مزاحم راحت کند که بی اختیار شروع کرد فریاد زدن ـــــ سید ، شهاب ، شهاب شهاب با دیدن دختری که با ترس به سمتش می دوید و اسمش را فریاد می زد نگران شد اول فکر می کرد شاید مریم است اما با نزدیک شدن مهیا او را شناخت مهیا به سمت او آمد فاصله اشان خیلی به هم نزدیک بود شهاب از او فاصله گرفت مهیا نفس نفس می زد و نمی توانست چیزی بگویید ــــ حالتون خوبه ؟ مهیا در جواب شهاب فقط توانست سرش را به معنی نه تکان دهد شهاب نگرانتر شد ـــ حال آقای معتمد بد شده ؟؟ تا مهیا می خواست جواب بده پسرها ی مزاحم رسیدن مهیا با ترس پشت شهاب خودش را پنهان ڪرد شهاب از او فاصله گرفت و به آن چشم غره ای رفت که فاصله را حفظ کند با دیدن پسر ها کم کم متوجه قضیه شد شهاب با اخم به سمت پسرها رفت ـــ بفرمایید کاری داشتید ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞
هدایت شده از حیات طیبه