eitaa logo
حیات طیبه
396 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🍃 🌼 ﷽ 💠 ✍بخشندگی و شهید محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود 🗣راوے : دوست شهید 🌷 ~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌼 🍃 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
از دنیا رفت برادرش خواست قائم مقام او شود، با مادرش د ر این مورد مشورت کرد. 🔸مادر گفت: هرگز کار حاتم از تو ساخته نیست . ولی برادر حاتم به سخن مادر اعتنا نکرد، بلکه جانشین برادرش شد و بر مسند برادر که در میان قبه و تالاری که هفتاد در داشت، نشست (علت اینکه حاتم برای این تالار هفتاد درب درست کرده بود این بود: تا بینوایان از هر دری که بخواهند وارد شوند و عرض حاجت نمایند- گرچه مکرر باشد – حاجت آنها را بر آورد) ❣مادر خواست پسرش (برادر حاتم) را آزمایش کند ، با لباس مبدل به طوری که پسرش او را نشناسد از دری وارد شد و عرض حاجت کرد پسر به حاجت او رسیدگی نمود. ❣بار دوم مراجعه کرد و نتیجه گرفت بار سوم از درب دیگر وارد شد و عرض حاجت نمود، برادر حاتم از دیدن آن زن ناشناس که سومین بار به او مراجعه کرد ، سخت ناراحت شد و گفت: «ای عورت» ! امروز دو نوبت از من چیزی گرفتی باز از درب دیگرآمدی؟! برو – برو 🌤مادر خود را پیش پسر ظاهر کرد و گفت: پسرم! برادرت حاتم را به همین قیافه ناشناس امتحان کردم و از هفتاد درب در یک روز بر او وارد شدم و عرض حاجت کردم، برادرت حاجتم را برطرف کرد 🍶در آن هنگام که شما بچه بودید، حاتم به یک پستان قناعت میکرد و پستان دیگر را برای تو می گذاشت ولی تو در یک پستان شیر می خوردی و پستان دیگر را با دست نگاه می داشتی!! 📙پندهای جاویدان ص251، مولف محمد محمدی اشتهاردی ~~~🔸🌏🌕🌏🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌕 🌏 🌕🌏 🌏🌕🌏 🌕🌏🌕🌏🌕🌏🌕🌏🌕