eitaa logo
حیات طیبه
399 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️درباره ع چه می توانم بگویم‼️ ✅ (قرن هفتم): ❌چه می توانم بگویم درباره ؟! درباره مردی که دشمنان او نتوانستند فضائل او را کتمان نمایند. بنی امیّه، سالها بر شرق و غرب ممالک اسلامی مسلط شدند و با تمام حیله کوشیدند که نور را خاموش و شخصیّت او را با احادیث مجعول تحریف و تخریب کنند. تا جایی که را بر سر منبرها لعنت کردند و به دوستان او اعلام خطر نمودند که احدی از او ستایش نکند، و شیعیان او را به زندان انداختند و کشتند و اجازه ندادند حدیثی از فضائل او را کسی نقل کند؛ حتّی ممنوع نمودند کسی فرزند خود را به نام نام گذاری کند!! این ممنوعیّت‌ها نتیجه ای نداشت، همانند عطری که هر چه پنهان شود، بوی آن آشکارتر خواهد شد، و مانند خورشید که با دست نمی توان از نور آن جلوگیری نمود. من چه می توانم بگویم درباره مردی که هر گروهی خود را به او منتسب می‌دانند و به او افتخار می‌کنند. ، رئیس فضائل ، منبع ارزش‌ها و پیشتاز خوبی هاست. 📚 مقدمه شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) قرن ۷ ~~~🔸🍃💠🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💠 🍃 💠🍃 🍃💠🍃 🌺🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠 ‌
✨﷽✨ 🔻دعوا شده بود،آقا امیرالمومنین رسید. 🌷گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره. گفت: به تو ربطی نداره. گفت: ولش ڪن بزار بره به تو ربطی نداره. دستشو برد بالا، محکم گذاشت تو صورت (ع) آقا سرشو انداخت پایین رفت. 🔸مردم ریختن گفتن فهمیدی کیو زدی؟! گفت: نه فضولی میڪرد زدمش گفتن: زدی تو گوش علی خلیفه مسلمین. 💠ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد، گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت علی(ع) دیگه مال من نیست. دستی ڪه بخوره تو صورت امام زمانم نباشه بهتره 👈امام زمان(عج) فرمود: هر موقع گناه میکنی یه سیلی تو صورت من میزنی.. 📚:بحارالانوار ج۴۱ ص۲۰۳ ~~~🔹☀️🌹☀️🔹~~~ 🌷كانال (لاله اى از ملكوت)؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌹 ♻️ ☀️♻️ ♻️☀️♻️ 🌹♻️☀️♻️☀️♻️☀️♻️🌹
🌴از عمار یاسر نقل است که گفت: روزی خدمت مولایم (علیه السلام) مشرف شدم. حضرت درسیمای من اندوه وگرفتگی مشاهده نمودند و فرمودند: تو را چه شده است؟ 🔹عرض کردم بدهکارم و صاحبش آنرا مطالبه می‌کند. حضرت اشاره به سنگی که در آنجا افتاده بود کردند و فرمودند: بگیر و با آن دِین و بدهکاری خود را ادا کن. عرض کردم مولای من! این که سنگی بیش نیست! فرمودند :خدا را به واسطه و اسم من بخوان تا برایت تبدیل به طلا شود. پس خدا را به اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) قسم دادم و سنگ تبدیل به طلا گردید. سپس حضرت فرمود به مقدار نیازت از آن بردار. عرض کردم: چگونه آن را نرم کنم؟ فرمودند: ای ضعیف الیقین خدا را به حق من بخوان تا نرم شود؛ همانا خدای تبارک و تعالی به نام من آهن را برای داوود نرم و رام گردانید. پس خدا را به اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) قسم دادم، قطعه‌ی طلا نرم شد و من به مقدار مورد نیازم از آن برداشتم تا دینم را ادا کنم. مجدداحضرت فرمود: به اسم من بخوان تا مابقی آن به سنگ تبدیل شود. 📙مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، رجب برسی، ص: 271 📗مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج1، ص: 431 ~~~⚜🍃🍁🍃⚜~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🍁 🍃 ⚜🍃 🍃⚜ 🍃 🍁🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃🍁
☘️﷽☘️ در حديث ديگران معاويه از دشمنان سرسخت علي (عليه السلام)بود،روزي در کنار پسرش يزيد،و مشاورش عمروعاص، بود ،در اين هنگام شخصي هديه نفيسي آورد و به معاويه اهداءکرد . معاويه درآن روز پيشنهاد عجيبي به يزيد و عمر و عاص کرد،گفت:«هر يک از ما يک بيت شعر در شأن عليه السلام بگوييم و شعر هر کدام از ما ،اگر از نظر ظاهر و معني ،جالب و زيبا بود،اين هديه مال او باشد.» يزيد و عمروعاص ،پيشنهاد معاويه را پذيرفتند. 🔥معاويه گفت: خيرُ الوري من بعد اَحمدَ حيدر و الناس اَرض و الوصيُّ سماءُ يعني :«بهترين موجودات غير خدا ،پس از پيامبر اسلام «صلي الله عليه و آله» علي «عليه السلام» است،انسان ها در مقايسه با علي «عليه السلام» همچون زمين هستند ،ولي وصي پيامبر «صلي الله عليه و آله» (يعني علي )آسمان است. » ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تاآسمان است 💥عمر وعاص گفت: هذا الذي شهدَ العدو بفضله و الفضل ما شهدت به الاعداءُ يعني :«علي «عليه السلام» کسي است که دشمن (معاويه )به فضيلت و آقايي او گواهي دهد کمال افتخار آن است که دشمنان به آن گواهي دهند.» ⚡️يزيد گفت : کمليحه شهدت بها ضرائها والحسن ما شهدت به ضراء يعني :«علي( عليه السلام) همچون بانوي زيباروي و نمکيني است که هووهاي او به نيکي و بزرگواري او گواهي دهند زيبايي آن است که هووها به آن گواهي دهند .» شعر عمروعاص از نظر شيوايي عبارت ،برنده تشخيص داده شد، و آن هديه ،نصيب او گرديد علامه اميني (عالم بزرگ معاصر صاحب کتاب ارزشمند الغدير )در يکي از سفرها در مجلسي شرکت کرد يکي از اهل تسنن به او گفت:«شما شيعيان در مورد حضرت علي« عليه السلام» غلو (زياده روي) مي کنيد،مثلاً او را با لقب «يدالله »«عين الله »(دست خدا،چشم خدا) و...مي خوانيد،توصيف صحابه ،تا اين حد،نادرست است.» علامه بي درنگ جواب داد:«اگر عمر بن خطاب ،علي «عليه السلام» را با چنين القابي خوانده باشد چه مي گوييد؟»اوگفت:سخن عمر براي ما حجت است. علامه اميني در همان مجلس ،يکي از کتاب هاي اصيل اهل تسنن را طلبيد ،حاضر کردند علامه آن را ورق زد،صفحه اي از آن را گشود که در آن صفحه اين حديث آمده بود:«مردي به طواف کعبه اشتغال داشت در همان جا به زن نامحرمي نگاه نامشروعي کرد،حضرت علي عليه السلام او را در آن حال ديد، با دست ضربه به صورت او زد و به اين ترتيب او را مجازات کرد. او در حالي که دستش را بر صورتش نهاده بود و بسيار ناراحت بود به عنوان شکايت از علي عليه السلام نزد عمر بن خطاب آمد و ماجرا را گفت. عمر در پاسخ او گفت : «قد رأي عين الله و ضربَ يدُ الله » همانا چشم خدا ديد و دست خدا زد. 📚حکايت هاي شنيدني ،ج4ص36 📚منبع: ماهنامه فرهنگي اجتماعي ديدار شماره 110 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ~~~🔹 ☘️ 🌹 ☘️ 🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌹 🍀 🌹🍀 🍀🌹🍀 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
﷽ صِفْ لِي عَلِيّاً... (ع) را برایم وصف کن... دَخَلَ ضِرَارُ بْنُ ضَمْرَةَ اللَّيْثِيُّ عَلَى مُعَاوِيَةَ فَقَالَ لَهُ صِفْ لِي عَلِيّاً فَقَالَ أَ وَ تُعْفِينِي‏ مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ لَا أُعْفِيكَ... روزی ضِرار بن ضَمره لَیثی به نزد معاویه وارد شد. پس معاویه به او گفت: علی را برایم توصیف کن. ضرار گفت: آیا مرا از این کار معاف نمی کنی؟ گفت: نه، معافت نمی کنم. پس ضرار گفت: به خدا قسم که علی (علیه السلام) افق نگاهش وسیع و توانش مستحکم بود، سخن روشن [و جدا کننده ی حق از باطل] می گفت و به عدل حکم می نمود. از سینه اش علم می جوشید و حکمت از جانب او روان بود. از دنیا و زینت هایش گریزان و با خلوتِ شب همدم بود. به خدا سوگند اشکش فراوان و تفکرش بسیار بود. کف دستانش را [به سوی خویش] می گرداند و خود را مخاطب می ساخت و با پروردگارش مناجات می نمود. از لباس ها زِبر و زمختش را می پسندید و از غذاها ناگوارش را. به خدا قسم در بین ما همچون یکی از ما بود، وقتی سراغش می رفتیم ما را به خود نزدیک می گردانْد و آنگاه که از او می پرسیدیم پاسخ مان می داد، اما چنین بود که با وجود نزدیکی اش به ما و همجواری ما با او، به جهت هیمنه و هیبتش در محضرش سخن نمی گفتیم و در اثر عظمت و بزرگی اش نگاه مان را به سویش بالا نمی آوردیم. وقتی لبخند می زد دندان هایش چون مروارید های به رشته درآمده نمایان می شد. اهلِ دین را گرامی و تهی دستان را دوست می داشت. زورمند به اینکه ناحقّی از او سر بزند طمع نمی داشت، و فقیر و ضعیف از عدالت ورزی اش ناامید نمی بود. شهادت می دهم قسم به خدا که او را در جایگاهش دیدم در حالی که شب، تاریکی اش را گسترده و ستاره هایش پایین آمده بود، دیدم که در محراب خویش ایستاده و محاسنش را در دست گرفته همچون مارگَزیده بی تابی می کرد و محزون می گریست، گویا هم اکنون صدایش را می شنوم که می گوید: ای دنیای زبون! آیا خود را برای من عرضه می کنی؟ و یا به سوی من اشتیاق می ورزی؟ هیهات هیهات، غیرِ مرا فریب بده که مرا به تو نیازی نیست، تو را سه باره طلاق داده ام که در آن رجوعی برایم نیست، روزگارِ تو کوتاه و منزلتت اندک و آرزوهایت حقیر است. آه آه از کمیِ توشه و دوریِ سفر و تنهایی راه و عظمتِ محل ورود. پس در این هنگام اشک های معاویه بر صورتش جاری شد و با آستین پاک شان کرد و اطرافیان به جهت گریه از سخن باز ماندند. سپس معاویه گفت: به خدا سوگند که اباالحسن چنین بود، پس ای ضرار صبرت بر [فراق] او چگونه است؟ ضرار گفت: همچون صبرِ مادری که تنها فرزندش را بر روی سینه اش سر بریده اند که اشک چشمش بند نیاید و حرارت و افسوسش آرام نیابد. آنگاه برخاست و از مجلس خارج شد در حالی که می گریست. پس معاویه گفت: لکن اگر شماها مرا از دست بدهید در بین تان کسی نیست که به چنین ستایشی مرا بستاید! 🗣یکی از حضّار گفت: رفیق و همنشین هر کس در حد و اندازه ی خود اوست! 📚إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏2، ص218 📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏41، ص120 📚با تفاوت هایی در الأمالي (للصدوق)، ص624 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨ 💖« جان نوش جانت ، گوارای وجودت » روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند . پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند : چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد. امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند : پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد . و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد. مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت. پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور . حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند. خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند . خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند. در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟ رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ». فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت». خداوندا به حق علی علیه السلام گره از کار ما بگشا 📚 جلاءالعیون علامه مجلسی ┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸به خوش نامی دل نبندید🔸 خدمت کنید. به خوش نامی دل نبندید. علیه السلام هفتاد سال لعنش می کردند که برای هیچ انسانی این کار را نکردند! هفتاد سال لعن اختیاری! نه زیر شمشیر و ترس. عمر بن عبد العزیز اعلام کرد که دیگر بس است. مردم به او گفتند که ما نذر داریم. نذر مجرب است! لعنش که می کنیم، حاجت می گیریم! ما نذرهایی کرده ایم، نصفش را ادا کرده ایم و نصفش مانده. اجازه بده ما این لعن هایی که داریم را انجام بدهیم، بعد دیگر نذر نمی کنیم. ببینید! این است! عالَم این است! تا صد و پنجاه سال، قبر ایشان اگر آشکار می شد، آتش می زدند! از بین می بردند! صد و پنجاه سال گذشت تا اجازه ی آشکار شدن قبر ایشان داده شد. خدا می خواهد به اهل عالَم بگوید که این است. اگر علی نزد من عزیز است به این دلیل است. او می دانست وقتی عمرو بن عبدود را می کُشد، پشت سرش یک خبرهایی است،‌ وقتی عتبه را می کشد پشت سرش با نواده اش چه کار می کنند. علی –علیه السلام- می دانست که این ها رئیس می شوند، اخبار آینده در دستش بود. عواقب این کارهایش را می دانست؛ اما به اسم،‌ شهرت و اینکه لعن کنند یا نکنند اعتنا نداشت. ┈••🌴🏴🌴••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🏴 🌴 🏴🌴 🌴🏴🌴 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴
✳ تقوا، کمش هم انسان را نجات می‌دهد 💠 «وَاجْعَل بَینکَ وَ بَینَ اللّهِ، سِتراً وَ إن رَقَّ.» (و بین خودت و خدا ستری قرار بده؛ اگرچه نازک باشد) (نهج‌البلاغه، حکمت۲۴۲) 🔻 یعنی حریمی هر چند نازک، بین خودت و خدای خودت حفظ کن. خدا شاهد است که بهترین امتحان برای بشر، حوادث همین عالم است. آن که دارد، اگرچه کم، ما می‌بینیم در حوادثی که پیش می‌آید، می‌تواند خودش را حفظ کند. آن که تقوا ندارد، وقتی در این حوادث قرار بگیرد، آن‌جا است که عجیب پیدا خواهد کرد. 🔸 تقوا! تقوا! انسان اگر تقوا پیدا کند به یک معنا خیالش راحت می‌شود. این، مثل کسی می‌ماند که در اجتماعی که همه بیمار هستند و بیماری‌شان مسری است، واکسن‌زده وارد می‌شود. لذا علیه السلام در می‌فرماید: تقوا کمش هم که شده انسان را نجات می‌دهد. تقوا ناجی انسان است. 👤 📚 از کتاب «فَلیَبکِ ٱلباکون: توسلات اصحاب امام حسین (ع)»📖 ص ۵۹ ┈••🍂🍃🍂••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🍂 🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌟نگاه به چهره على (علیه السلام )   🌷حضرت سلمان (ع ) فرمود: يك روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص ) مشرف شدم ، ديدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مى فرمايند. خوب كه گوش دادم شنيدم مى فرمايد:  اِلهى بِحَقِّ علىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى  خدايا بحق على (ع ) قسمت مى دهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشته اند سبك گردان . سلمان مى گويد: من تعجب كردم . صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضكردم يا رسول اللّه شما خدا را بحق على (ع ) قسم مى دهد؟ 🌷حضرت فرمود: اى سلمان اگر مى خواهى مقام على (ع ) برايت ظاهر و واضح گردد برو به بقيع و صدا بزن بندار. وقتى او را ديدى مقام على (ع ) را از او بپرس . 🌷سلمان مى گويد: وارد بقيع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظيم الجثه اى را در كنارم مشاهده كردم از احوالاتش جويا شدم ؟! 🌷گفت : من يكى از يهوديهاى مدينه بودم . لكن در دل محبت على (ع ) را داشتم . بطوريكه هرروز صبح مى آمدم كنار راه مى ايستادم تا آقاعلى (ع ) از منزل بيرون آيد و جمال نورانى او را زيارت كنم . 🌷يكروز صبح كه از منزل بيرون آمدم و بسر راه حضرتش ايستادم خبرى نشد پرس جوئى كردم گفتند آقا على (ع ) به مسجد تشريف برده اند من از ترس ‍ مسلمانها جراءت نمى كردم وارد مسجد شوم . و تا جمال آقا را زيارت نمى كردم ممكن نبود دنبال كار روم . 🌷لذا آمدم محاذى در مسجد ايستادم باميد آنكه شايد چشمم بجمال نورانيش بيفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم ديدم آقا على (ع ) در ميان مسجد است از جاى خود حركت كرد و نگاهى بطرف من فرمود مثل اينكه ميدانست من منتظر ديدن اويم . 🌷من هم جمال دل آراى او را زيارت كردم و پى كارم رفتم تا اينكه اجلم رسيد و در حال كفر از دنيا رفتم و مرا به آتش مبتلا نمودند و لكن قريب به يك ميل آتش از من دور است و بمن صدمه اى وارد نمى كند بخاطر اينكه در دلم محبت على (ع ) است . 🌷پيغمبر اكرم (ص ) فرمود:  حبّ علىٌ ايمان و بعضه كفرٌ و نفاق  محبت على (ع ) ايمان و بغض و دشمنى با او كفر و نفاق است . و نيز فرمود: لواجتمع الناس على حبه ما خلق اللّه النار  اگر همه مردم محبت على (ع ) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمى كرد.   📚كرامات العلويه جلد اول حجة الاسلام والمسلمين شيخ على ميرخلف زاده ┈••✾•💦🕌💦•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🕌 💦 🕌💦 💦🕌💦 🕌💦🕌💦🕌💦🕌
♻️ خاطره‌ای از آیت الله مصباح/ اگر یادمان رفت چه کنیم؟ ✍نوه آیت الله یزدی نقل می‌کنند:تقریباً چهل‌وپنج دقیقه‌ای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاج‌آقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاج‌خانم هم نبودند. حاج‌آقا داشتند پاهایشان را چرب می‌کردند. سال‌ها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغن‌هایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب می‌کردند. احوال‌پرسی همیشگی و خوش‌و‌بشی کردیم. حاج‌آقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. می‌خواستند بگویند متکا را بیاور که کلمه‌اش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم. سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقه‌ای سکوت شد. رو کردند به من و بغض‌آلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش می‌رود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟» آن بغض سنگین اشک شد و کم‌کم از چشمانشان سرازیر شد. این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر می‌کردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظه‌به‌لحظه تشدید می‌شد. نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را دهیم. این علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. ┈••✾•💫🕌💫•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💫 🕌 💫 🕌💫 💫🕌💫 💫🕌💫🕌💫🕌💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
، سالروز حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مبارک باد. عید همه شیعیان مبارک ~🔸🍃💞🍃🔸~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💞 🍃 💞🍃 🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
انتشار؛ به بهانه ، سالروز حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها 》  به معنی تلاقی دو دریا؛ با موضوع شب عروسی حضرت ابوتراب علی علیه اسلام و صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها. عید همه شیعیان مبارک ~🔸🍃💞🍃🔸~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💞 🍃 💞🍃 🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
♻️ خاطره‌ای از آیت الله مصباح/ اگر یادمان رفت چه کنیم؟ ✍نوه آیت الله یزدی نقل می‌کنند:تقریباً چهل‌وپنج دقیقه‌ای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاج‌آقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاج‌خانم هم نبودند. حاج‌آقا داشتند پاهایشان را چرب می‌کردند. سال‌ها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغن‌هایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب می‌کردند. احوال‌پرسی همیشگی و خوش‌و‌بشی کردیم. حاج‌آقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. می‌خواستند بگویند متکا را بیاور که کلمه‌اش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم. سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقه‌ای سکوت شد. رو کردند به من و بغض‌آلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش می‌رود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟» آن بغض سنگین اشک شد و کم‌کم از چشمانشان سرازیر شد. این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر می‌کردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظه‌به‌لحظه تشدید می‌شد. نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را دهیم. این علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. ┈••✾•💫🕌💫•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💫 🕌 💫 🕌💫 💫🕌💫 💫🕌💫🕌💫🕌💫