#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_چهلمویکم
📞آمدم به پای تلفن، پس از اعلام و سلام، گویا راز و نیازهای مرا شنیده بودند.
فرمودند:
🍃چرا آزرده حالی، ای پسر جان
مدام اندر خیالی، ای پسر جان
🍃بیا خوش باش و صد شکر خدا کن
که آخر کامیابی ای پسر جان.
جوابش دادم:
🍃پدر! گلشن چو زندانه بچشمم
گلستان، آذرستانه بچشمم
🍃بدون کام دل، آن زندگانی
همه خواب پریشانه بچشمم.
جواب داد:
🍃بوره سوته دلان گرد هم آییم
سخن با هم کریم، غم وا نماییم
🍃ترازو آوریم غمها بسنجیم
هر آن سوتهتریم سنگینتر آییم.
جواب دادم:
🍃غم درد دلِ مو، بیحسابه
خدا دونه که مرغ دل کبابه
🍃حبیبا چون فدا گشتی در آن روز
نداری غم، ترازومان کتابه.
👌یعنی: کتاب ناطق الهی، چنانچه حضرت حجّت عصر(ع) فرموده است که: «چون در وقت استنصار (یاری خواستن) و استغاثه آن معشوق (یعنی امام حسین علیهالسلام) در عالَم نبودم که یاریش نمایم و خود را در حضورش فدا سازم ـ که منتهای آمال عشّاق است ـ؛
اَز این رو همیشه در سوز و گدازم.
🌟« فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَينَّ عَلَيکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً؛
شب و روز در مصیبت تو با صدای بلند گریه میکنم و به جای اشک از چشمانم خون میگریم. 😭
/ زیارت ناحیه مقدسه»
و در مکتب عشق، ثابت و محقّق است که عشّاقی که در حضور معشوق، فدای او شوند به منتهای آرزوی خود رسیده، افسوس و حسرت و غم و غصّهای نخواهند داشت و تو ای حبیب! از این قبیلی.😍👌
و امّا گروه اوّل ترسیدهاند تا خدمت و یاری بنمایند و یا معشوق را از چنگ ظالم خلاص کنند و یا آنکه خود را فدا کنند؛ 😔😭
چنین بیچارهای همیشه در سوز و گداز و آتش حسرت در دل شعلهور باشد و هیچ شربت آبی بر او گوارا نشود. در عوضِ شراب و طعام، خون جگر خورد و ما از آن قبیلیم.
🤔یا حبیب! پس از کجا شما با ما، هم ترازو میشوید؟
🤔 واز کجا که بر ما و شما یکسان خوش بگذرد؟
همان کاری که شما در کربلا کردید، که از شدّت شوق برهنه به میدان میرفتید.