eitaa logo
حیات معقول
219 دنبال‌کننده
143 عکس
212 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
... ادامه متن قبل 🔻 تن صدای خود را به احترام او پایین آورد و گفت: از شما که بزرگتر ما هستید می‌پرسم: در طول این همه سال که بت‌ها را خوانده‌اید، آیا پاسخی شنیده‌اید؟ آیا و از آنها به شما رسیده است؟ پیرمرد سرش را پایین انداخت؛ گویی با خود در جنگ و ستیز است. او سخنی نگفت. 🔻سکوت او که کمی به طول انجامید دیگری بلند گفت: ما پشت به پشت آنها را می‌پرستیدند، همین یک دلیل کافی است. «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ*إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ*قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ*قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ*أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ*قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ» 🔻این جمله‌ی آنان که بارها به عنوان دلیلِ بت‌پرستی تکرار شده بود، کافی بود تا هر انسان منصفی را به این نکته برساند که آنان هیچ روشنی برای کار خویش ندارند، و خود می‌دانند که انجام کاری توسط گذشتگان، دلیلی قطعی و خردپسند نیست؛ لذا وجدانشان در رنج است و تنها با دلیل‌تراشی و نسبت‌دادن این کار به پیشینیان، خود را آرام می‌کنند. 🔻ابراهیم ادامه داد: آشکارا می‌گویم: تمام آنچه که می‌پرستید، هیچ نفعی به من نمی‌رسانند و اگر من بخواهم در برابر آنها کرنش کنم، عبادتم تنها و تنها به زیان خود من است؛ در حالی‌ که من باید موجودی را بپرستم که نفع و ضرر من در اختیار اوست و پروردگار تمام جهان است؛ او که مرا آفریده و نیازهای مادی و معنوی‌ بسیاری برای من قرار داده و مرا به سوی اسباب برطرف‌کردن آنها رهنمون شده است. او خدایی است که هنگام بیماری، شفایم در دستان اوست، و زندگی و حیات من به اختیار اوست... این است خدای من. قَالَ أَفَرَأَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ*أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ*فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ*الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ* وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ* وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ* وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ*وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ» 🔻و ابراهیم سخنان پرشورش را با چند دعا به اتمام رساند. 🔻او بعد از آنکه از خدا عاقبت‌به‌خیری طلب کرد و از خدا خواست که او را با علم و آگاهی و حکمت، با محشور کند «رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»، دعایی کرد که همگان انگشت به دهان شدند. او گفت خدایا آزر را ببخش، او گمراه است. «وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ» 🔻 من می‌دانستم که ابراهیم به وعده‌های خود وفادار است و چون پیش از این به عموی خود وعده‌ای داده بود، برای او دعا کرد. 🔻در این اثنا بود که ناگاه فردی به پاخاست و گفت: ابراهیم، من همیشه قلبم با تو بوده است. من به تو ایمان دارم و می‌دانم از سوی پروردگار مبعوث شده‌ای تا مردمان را از بت‌های خودساخته‌ی درونی و بیرونی نجات دهی. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ۘ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّي» 🔻خواستم از کناری‌ام بپرسم که او کیست؟ که دیدم با نیشخندی زیر لب گفت: راست گفته‌اند آدم به دایی‌اش می‌کشد. 🔻من دانستم او ، خواهرزاده ابراهیم است‌. 🔻و لوط چه رفیق و هم‌کلام خوبی بود برای آن جوانی که از شجاعت ابراهیم خوشش آمده و برایش سؤالاتی پیش آمده بود. 🔻رفیق خوب آن کسی نیست که تو را با اندیشه‌های نادرست و یا احتمالا نادرست، رهایت کند که مقدمه‌ی است. 🔻 لوط کار خودش را خوب انجام داده بود؛ آن جوان با و رفاقت لوط، کم‌کم با شبهاتی در ذهن مواجه شده بود و در پی پاسخ آنها بود. 🔻و من آموختم لازم نیست که همیشه به دیگران بگویی چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست؛ وقتی جوّ به نفع تو نیست، کافی است که ذهن او را درگیر سؤالاتی بنیادین و اساسی کنی؛ و این کاری بود که لوط با آن جوان کرده بود. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul