هدایت شده از وقف مهدویت
❇️جامعه اى كه ثروتمند و فقير دارد، فقيرش خواه و ناخواه مريض و ضايع و فاسد مىشود و اين است كه اگر در جايى از اين جامعه مرتبط و هماهنگ فسادى به وجود آمد، فساد حبس نمى شود و سرايت مى كند.
📚بهار رويش : مرورى بر دعاهاى ورود و وداع ماه رمضان / 86
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿گاهى حمد تو، تجلى تسبيح توست. تو كه باور كردهاى در تمام هستى و در جامعهى تو و در خود تو، با تمامى كمبودها و كسرىها و درگيرىهايى كه هست، خدا چيزى را كم نگذاشته و از ناحيهى او كمبود و ظلمى و اشتباه و فسادى نبوده است. تو كه پاكى او را شهادت دادهاى و در اين وسعت حتى يك خط عيب از او نديدهاى، بايد با حمد خودت و با كارهاى خودت اين كمبودها را پر كنى كه اين تكليف توست. تسبيح در كلمهها خلاصه نمىشود كه به حمد تو راه مىيابد، حمدى كه «يَمْلَاءُ ما خَلَقْتَ وَ يَبْلُغُ مَا أَرَدْت
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
✳️رابطه ى ما با ديگران ما را كم نمىكند، كه بارور مىكند. آن مقدار از وجود ما و از حالتهاى ما كه در جمع از دست مىرود، يا حالتهاى سستى است كه بايد تقويت شود و بارور گردد و يا حالتهاى زايدى است كه بايد جذب شود و برود.
👈ما در رابطه با بيرون مىتوانيم ضعفها و زايدهاى خويش را بيابيم و مىتوانيم به خويشتن برسيم. درون ما دركورهى بيرون گداخته مىشود و شكل مىگيرد.
واقعيتهاى درونى ما، در رابطه با واقعيتهاى بيرون، تنومند و پا برجا مىشوند و رشد مىكنند و به شكلهاى تازهتر و جالبترى دست مىيابند و همچون درختانِ كوه بيشتر مىسوزند و زيادتر حرارت مىدهند. و نه اين كه نمىشكنند كه شكننده مىشوند و سازنده و مهاجم.
درون ما در هر حال با بيرون رابطه دارد. آنها كه اين را يافتهاند كه حادثههاى بيرون ما را حركت مىدهند و ما را نشان مىدهند، ديگر در را به روى خود نمىبندند؛ چون در اين مرحله از بيرون جدا نشدهاند كه با بيرون سابق و حادثههاى پيشين خلوت كردهاند و از حادثهها و مسائل كهنه تأثير پذيرفتهاند.
مسئوليت و سازندگى، ص: 300
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿در هستى قانونمند هيچ چيز بىاهميت نيست و در هستى مرتبط و وابسته، يك فساد، يك فساد نيست و محدود نيست و در برابر كوچكترين، فساد و تجاوز نمىتوان بىتفاوت بود.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿هنگامى كه فكر ضعيف شود و خيال بارور گردد، از كاه كوه مىسازيم و از هيچ وحشت مىكنيم و به خاطر هيچ، كنار مىكشيم و خود را مىخوريم.
نداشتن ملاكها، عشق و خودخواهى، تنهايى، ضعف و پراكندگى، جهل و حيرت، تخيل نيرومند و فكر ضعيف، اينها عواملى هستند كه سستى و زبونى و ترس و كنارهگيرى و احتياط و بدبينى را به وجود مىآورند و روحيهى سست عنصر و ترسو را مىسازند.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿همهى دنيا كم است
يكى از دوستان و بزرگان صاحبدل، پيرمردى بود و بچههايش هم همه جزء اعيان و اشراف تهران بودند و به پدر توجهى نداشتند. يك دامادى داشت اين داماد رنج اين زنده دل را كشيده بود و اين آخرين لحظههاى عمرش او را جمع و جور مىكرد.
بچهها گاهى براى عيادت مىآمدند ... روزى اعتراض كردند كه چرا بهترين سيبها را براى او نگرفتى و بهترين شيرينىها را نياوردى؟! ارد هم مىدادند.
اين دوست ما مىگفت- هر كجا هست خداوند به سلامت نگهش دارد. دل برادرش را هم شاد كند- مىگفت: من با او نشسته بودم در اتاق و او ديگرى شوريده بود. بستگانش آمدند كه از اعيان و بزرگان بودند. با اهِن وتُلپ هم آمده بودند. او آمد به من گفت: فلانى، من مىخواهم بروم قال قضيه را ختم كنم.
بگويم: اين بابا و اين هم خودتان و اين هم امكاناتتان و اين هم زبان باز و درازتان. و اصلًا هيچ فرصت و مهلت ديگرى را به آنها ندهم.
دوستمان مىگفت: با او صحبت كردم، آرام شد. بيشتر با او صحبت كردم، صورت من را بوسيد و به من گفت: كه فلانى من صد سال ديگر هم كه او اينجا باشد با همهى شماتتها و ملامتهايى كه اينها مىكنند ... عهدهدارش هستم.
او گفت: هنوز اين جمله از زبان من نيفتاده بود كه صداى ضجه از سمت زنها بلند شد و معلوم شد كه پيرمرد رفته است.
اگر ما فردا روزى بفهميم كه همهى اين مسائلى كه ما مىخواستيم زير بارش برويم 5 ثانيه بوده است، خدا شاهد است كه به خودمان نمىبخشيم! حقيقت امر اين است كه همهى دنيا كم است.
آيه هاى سبز ؛ ص106
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿راستى فقيه كسى است كه مقصود را بشناسد، نه فقط كلام را.
على (ع)در زمانى كه عايشه سر بر داشته و طوفانها به پا كرده و با احساسات جاهلى و علاقه ى خويشى نسبت به طلحه، دريايى از خون آفريده، اين دستور را مىدهد، در حالى كه خود با فاطمه آن گونه عمل مىكند.
اين فقيه است كه از اين مجموعه و با توجه به جغرافياى كلام، مقصود را مىشناسد و با اين ميزان راهش را طى مىكند و از كتاب و سنت بهره مىگيرد.
و با همين ملاك و ميزانهاست كه مىيابد به چه كسى سلام كند و به چه كسى سلام نكند. به چه كسى بدهد و از چه كسى بگيرد. بر چه كسى اعتراض كند و كجا خاموش باشد. در دانشگاه چه بگويد و از حوزه چه بخواهد، وگرنه حتى دستورها و احكام هم بدون اين ملاكها نامفهوم و گنگ هستند و دستاويز اشكال تراشان و باعث مرگ دوستداران.
اگر مىبينيم كه على (ع) در نهج البلاغه توضيح مىدهد كه زنها در سهم و عقل و ايمان، ناقص هستند. اين نقص عيب آنها نيست؛ چون در بينش اسلامى مسائل به گونه اى ديگر مطرح شدهاند و به شهادت سوره ى فجر داشتنها و نداشتنها، نه اكرام هستند و نه اهانت، كه فقط ابتلاء هستند و درگير ساختن. در داشتنها بايد شاكر بود و در نداشتنها صابر.
در اين ديد، تفاوتها ملاك افتخار نيست و در رسيدن به ارزشهاى بيشتر، استعدادها دخالت ندارند. فوز، فضل و بهره هاى عالى و لقاء و رضوان خدا، در رابطه با به كار گرفتن استعدادهاست، نه با مقدار آنها؛ «ليس للانسان الا ما سَعى «1»»؛ كه سعى مطرح است، نه عمل و نه توانايىها. سعى نسبت عمل به توانايىهاست. «2»
__________________________________________________
(1)- نجم، 39
(2)- همين است كه اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى يك روز از غذاى خود كم كند و چند آجر هديه كند و ثروتمندى ميليونها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزشتر است؛ چون پيرزن يك روز از غذاى خودش محروم گرديده و انفاقِ رزق كرده و آن ديگرى انفاق پس انداز. اگر آن ثروتمند آن قدر كمك كند كه يك روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است. و فوز و بهره و فضل آنها يكى است؛ كه فوزها و فلاحها مربوط به اطاعت و تقواست، نه مربوط به مقدار سرمايهها و استعدادها؛ چون اين تفاوتهاى در استعداد را ما به خوبى شاهد هستيم. و اين قرآن است كه دارايى بيشتر مرد را باعث باركشى بيشتر او و قوام بودن او حساب مىكند و شغلهاى سنگينتر را به او محول مىسازد و مسئوليتهاى بزرگتر را براى او مىگذارد، در حالى كه ارزشها نه در اين شغلهاست و نه در اين مسئوليتها؛ كه ارزش در نقشهاست كه تعيين كنندهى شغلها هستند و در نقشها زن و مرد با هم مساويند. همه با هم برابريم، ولى در شغل حتى مردها با هم برابر نيستند؛ چون نقش ما بر اساس تركيب استعدادهاى ما و رابطهى نيروهاى ما شكل مىگيرد، ولى شغل ما بر اساس اندازه و مقدار استعدادها و تقدير آنها.
با توجه به تركيب استعدادهاى انسان مىيابيم كه نقش او تنوعها، تكرارها، بازيگرىها، بازيچه شدنها و تماشاچى ماندن نيست. نقش او خوش بودن نيست، كه تحرك است و در جهتى عالىتر حركت كردن.
اما كارها و شغلهاى هر كس وابستگى با مقدار نيروها و امكانات و شرائط او دارد. و البته به تقدير اوست كه هر كس امكانات هر كار را ندارد. و اين است كه تقسيم كارها و شغلها بايد بر اساس امكانات بيشتر و بهتر انجام گيرد، نه اينكه بگوييم كارهاى داخل به عهده چه كسى و كارهاى بيرون به عهده ديگرى.
كارها به عهدهى كسانى است كه در وقت كمتر به شكل بهتر از عهدهى آن بر مىآيند. تقسيم بندى مشاغل با اين اصل همراه است، در حالى كه خود شغلها ملاك افتخار نيست و عمل ملاك ارزش نيست. مهم عاملهايى است كه عمل را مىسازد و مهم نقشى است كه در پس هر شغلى پنهان است.
تمام درگيرىها و داد و فريادها از اينجا برخاسته كه ما ارزشها را فراموش كردهايم و براى شغلها عنوانى ديگر در نظر گرفتهايم و آن را ملاك افتخار مىشناسيم. خيال مىكنيم قضاوت يا خياطى يا بقالى با يكديگر تفاوت دارند و در ارزشها دخالت دارند، در حالى كه بينش اسلامى براى شغلها به اندازهى بينشها و به اندازهى نقشى كه در پشت آن ايستاده، ارزش قائل است. ارزش عمل وابسته به محرك، جهت، شكل حركت و بينشى است كه تو نسبت به آثار عمل دارى.
بناى اطناب بيش از اين نيست كه فراست مخاطب بيش از اين رخصت معاتبت نمىدهد. و براى آنها هم كه در راهند و نوشتهها را كيلويى معامله نمىكنند و از خواندن تنها حظ بصر نمىبرند، اشارهها كافى است.
اميد كه در برابر اين حرفها توجهى همراه تعصب دست ما را بگيرد و تعصبى بىتوجه ما را زندانى غرور نسازد.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿آنجا كه مىخواهيم استغفار كنيم، مىگرديم تا ببينيم آيا فحشى دادهايم و يا زنا و غيبتى كردهايم يا نه و چون اينها را در خود نمىبينيم، به خود مىگوييم، پس خيلى آدم خوبى هستيم و براى اينكه دل خدا را هم نشكنيم، يك «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ الَيْه» مىگوييم و كار را تمام شده مىدانيم، در حالى كه استغفار بايد در برابر آنچه دل ما را خوشحال كرده و يا به رنج كشيده است، باشد.
بايد ببينيم كه دل به چه كسى دادهايم؟ كجا و با چه كسى بودهايم؟ اين طور محاسبه كنيم! بايد ببينيم مايى كه از صبح تا شب مىخنديم، چه عواملى موجب اين شادى و رنج شده است؟ چه كسى حاكمِ دل ما بوده است؟ با چه چيزهايى مأنوس بودهايم؟ دلى را كه عرش و پايتخت خدا و حريم حرم الهى است، از چه چيزهايى پُر كردهايم؟ آيا حاكم دل ما خدا بوده؟ قرار دلِ بىقرارِ ما خدا بوده؟ انس ما خدا بوده؟ چرا به ديگرى دل بستيم؟ چرا به غير او دل داديم؟
بايد اين گونه محاسبه كنيم تا خود بفهميم كه بدهكاريم. امكانى به اندازه پنجاه نفر در اختيار ما گذاشتهاند و ما يك موشِ مُرده با بوى گند و تعفّن آن، به دُم خود بسته و آوردهايم! چطور مىخواهيم پاسخ هزاران نفر را كه در بيابان ماندهاند، بدهيم؟
استغفار از خطا و خطيئه (خطا در عمل است و خطيئه در حالت )را فراموش نكنيم، كه هم اعمالِ انسان، او را گرفتار مىكنند و هم رذائل، او را مبتلا مىسازند.
تمام اعمال شيطان خوب بود، عبادت بود، ولى يك رذيله كبر در او مشك او را سوراخ كرد و بيرونش انداختند، در حالى كه نه زنا كرده بود و نه لواط. يك حرصِ آدم، او را از بهشت راند و يك بخلِ فرزند آدم، او را به انحراف كشيد.
پس انسان بايد هم از خطا و هم از خطيئه استغفار نمايد. نبايد فقط دنبال اشتباهات و گناهانش بگردد؛ چرا كه رذائلى وجود دارند كه پدر جدِّ همه گناهان است و استغفار از اين مرحله شروع مىشود.
ما بايد ببينيم آيا تحمل مؤمنى را داريم؟ آيا از مؤمنى نفرت داريم؟ آيا خسته هستيم؟ حسادت داريم؟ توقع داريم؟ بايد تحمل خود را بررسى كنيم. بايد جمع بندى كنيم و ببينيم معارف خود را از كجا گرفتهايم؟ به چه چيز رو آوردهايم؟ شهوات خود را به چه كسى سپردهايم؟ اميد به چه كسى بستهايم؟ غضب خود را براى چه كسى تيز كردهايم؟ نااميدى ما از چه كسى بوده؟ يأس و رجاء و رغبت و رهبت ما از چه كسى است؟ عواطف واحساسات و نيروهاى باطنى خود را چگونه سازمان دادهايم؟ خوراك و پوشاك و مسكن ما از كجا نشأت مىگيرد؟ بايد جمع بندى و برنامه ريزى داشته باشيم، كه براى اجراى آن فرصتى پيدا خواهد شد.
ممكن است روزى دل آدم بلرزد و تقديرى داشته باشد، كه قدر، درك باطنى ما از يك حقيقت است و حدى از بلوغ باطنى است.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿ما به نجات مرده ها مشغول هستيم و استعدادها در آن طرفتر، اسير موجها و گلاويز مرگ!
در اين موقعيت چاره اى نيست جز اينكه با استعدادها كار كنيم و آنها را بيرون بكشيم و بعد با همدستى آنها به سراغ ديگران برويم و با كمك گَوَنها و الوارها و زغال سنگها، آهنها را آب كنيم و مانعها را شكل دهيم و از آنها بهره برداريم.
آن اوج ديروز و اين ركود امروز يا به خاطر اين است كه روش تربيتى نداريم و به داغ كردنها و شاخ و برگ دادنها و بغل كردنها مشغوليم و روشنى نمىدهيم و ريشه نمىدهيم و بندها را باز نمىكنيم و يا به خاطر اين است كه با اين روش صحيح، با استعدادها كار نمىكنيم و با اين ذخيرهى سرشار و با اين خرمن آتش به فتيله ها و چراغها جرقه اى نمىزنيم.
@goftomanbesharat
*💠ماجرای تکاندهنده از شهیدی که تک فرزند خانواده بود و زنده زنده سرش رو بریدند ولی زبونش رو باز نکرد تا عملیات لو بره‼️*
*عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊*
*عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.*
*یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳*
*تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔* *اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔*
*پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.* *رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔*
*اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.* *گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت:* *صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔*
*یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔* *گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭*
*(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این داستان زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)*
*💔شادی روح شهدا صلوت💔*
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿بزرگتر از مصيبتها
جريان فكرى و درك قدر و اندازهى وجود ما، هميشه ما را در يك مقايسهى مستمر با حوادثى قرار مىدهد كه كمر شكن هستند و همين به ما ظرفيت و تحمل مىدهد.
به پدرى كه فرزندش را از دست داده بود و هرگونه تسليتى را به تمسخر مىگرفت، كه: «هنوز دامنت آتش نگرفته كه درد من دلسوخته را بدانى»، گفتم:
راستى كه مصيبت تو، مصيبت بزرگى است و از بزرگى مصيبتش شمهاى گفتم و آخر سر به همان مقايسه پرداختم كه مصيبت تو بزرگ است ولى تو از اين مصيبت بزرگترى و همين است كه نبايد بلرزى.
آيه هاى سبز، ص: 53
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿اين آدم در طول روز و شب با حوادث همراه است. اين حوادث بر او تأثيرهايى دارند، او را خوشحال و رنجور مىكنند. اولين حرف تو با او همين است كه تو خودت را با اينها كه بر تو اثر مىگذارند، مقايسه كن.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
☘️گمراهى نتيجه گم شدن هدف و نتيجه گمشدن آدمى است.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
☘️«كَانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»؛ مردم يك امت با يك هدف و با يك مقصد بودند. بيش از دنيا را نمى ديدند و بيش از لذت نمى خواستند. «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيّينَ»؛ در دل اين امت واحده و جمعيت يكرنگ، خداوند پيامبرانش را برانگيخت. «مُبَشّرِينَ وَ مُنذِرِينَ»؛ اين پيامبران با دو كار بشارت و انذار همراه بودند. بشارت به قدر انسان، به نظام هستى، به حق و هدف هستى، به جمال و زيبايى و هماهنگى هستى با انسان و سلوك و حركت او و به پاداش محتوم.
👈بشارت به قدر انسان، بشارت به هدف بلند او را به دنبال مىآورد و همين هدف، معيار و ميزان آدمى مى شود؛ چه در هنگام انتخاب مكاتب و يا در هنگام انشعاب مكاتب و يا در هنگام عمل و اقدام، كه 👈بيّنات و كتاب و ميزان، همراه تمامى رسولان آمد تا اين امت واحده را به سامان برسانند.
بشارت آدمى به اين است كه اگر هماهنگ با خويش و هماهنگ با نظام و هدف جهان گام بردارد و با اجل و با حُسن هستى هماهنگ شود، بهره مند است هر چند كه سختى، كه استهزا، كه درگيرى داشته باشد. و انذار او در اينكه اگر سر برداشت و سرفرازى كرد و از خود چشم پوشيد و به حقارت هاى زينت يافته دل خوش نمود، حتى با شادى ها در رنج است و با كاميابى ها در هراس؛ كه نعمت ها آفت تحول را دارند و آدمى مشكل خود آگاهى و مرگ آگاهى را دارد. و در اين دنياى متحول چگونه اين انسان آگاه و مرگ انديش كه در بهار، پاييز را مى بيند و حدس مى زند مى تواند با همه نعمت ها متنعم و راحت باشد؟
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿هر انسانى مى تواند به آن قلّه و اوجى برسد كه عالى ترين انسان ها رسيدند.
مهم مقدار استعدادها نيست تا بگوييد ما كمتر از آنها داريم؛ چون آنها با استعدادهاشان به اين جريان نرسيده اند، وقتى به آن قله و اوج رسيدند كه آنچه را داشتند، خرج كردند و به جريان انداختند. ساده تر بگويم: آنچه آدمى را بالا مى برد، نه سرمايه است و نه عمل كه سعى اوست.
سعى، نسبت عمل به سرمايه است و حالتى است در عمل، نه خود عمل. لیس الانسان الا ما سعی
💠كسى كه مقدارى سرمايه دارد؛ مثلًا صد تومان و از اين مقدار، ده تومان بيرون آورده، با كسى كه هزار تومان سرمايه دارد و از آن، صد تومان بيرون كشيده است، سعى شان يكى است گرچه عمل هايشان متفاوت است.
آنچه به انسان رفعت مى دهد، بسته به مقدار سعى اوست، نه عمل او؛ كه عمل وابسته به شرايط و امكانات آدمى است، ولى سعى در هر مقدار از استعداد و توانايى اوست. شايد بعضى ها بين سعى و عمل تفكيك نكنند، ولى اينها جدا هستند. در فارسى هم مى گوييم: فلانى در عملش سعى مى كند؛ ❇️كه سعى، حالت عمل است، نه خود عمل و آنچه به انسان مربوط است، همين حالت است.
هدایت شده از وقف مهدویت
✳️❇️ عبادت و عبوديّت
عبادت همين اعمالى است كه در شرع مطرح است مثل نماز و روزه و حجّ و زكات و صدقات و ..... كه به حدّ رجحان و يا ضرورت رسيده باشد.
عبادت، امر مىخواهد چه امر استحبابى و چه وجوبى.
عبادت اخلاص مىخواهد.
⬅️پس آنچه كه در عبادت مطرح است و شرط مىباشد، يكى امر است و ديگرى اخلاص.
✅عبوديّت؛ يعنى همين اعمالى كه او مى خواهد و بايد امر و اخلاص داشته باشد. و گذشته از اين دو، هم مطابق امر او باشد و هم در هنگامى آورده شود كه مزاحم نداشته باشد و كار و امر ديگرى مزاحم آن نباشد.
اگر من به نماز مشغول شوم در حالى كه مكلّف به احسان به مادرم هستم و اين كه عهده دار او باشم و يا مشغول عبادتى بشوم در حالى كه مكلّف به اصلاح امر مؤمنى هستم، اين عبادت هست ولى عبوديّت نه؛ چون مزاحم دارد و من مهم ترين كار و عمل را نياورده ام. لذا در عبوديّت سه چيز مطرح است: نيّت، سنّت، اهميّت، در عبوديّت گذشته از اين امر و اخلاص و نيّت و مراعات سنّت، مراعات اهميّت ها مطرح است.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
❇️✳️در برابر اين سؤال كه آيا زن و مرد، يا به طور كلى آدم ها با هم برابرند؟ بايد بر اين نكته تأكيد كنم كه در چه چيزى؟ در نقش يا در شغل؟ در نقش همه برابرند، ولى در شغل حتى دو نفر هم برابر نيستند. حتى دو مرد هم برابر نيستند؛ چون تركيبى كه در همه برابر و يكسان است، به نقش و هدف و نيت آنها معنا مى دهد و همه در اين زمينه برابرند، امّا تقدير و اندازه استعدادها، اشتغال و فعاليت و شغل آنها را توضيح مى دهد و هيچ كس در اين زمينه با ديگرى برابر نيست.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
❇️«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعِنّا عَلى شُكْرِكَ وَ ذِكْرِكَ وَ طاعَتِكَ وَ عِبادَتِكَ بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ»؛ كه شكر و ذكر و طاعت و عبادت تو، همه عون و كمك تو را مى خواهند و اين راهها را بايد با طلب و تضرّع پيمود و به دست آورد.
يك جريان طبيعى در انسان وجود دارد كه با هدايت هايى كه برايش مى آيد. معارفى در او ايجاد مى گردد و اين معرفت و آگاهى محتاج ذكر است، بذرى كه در دل تو آمده اگر همراه ذكرى نشود، بارى نخواهد آورد و اين ذكر، هم ذكر نعمت ها است و هم ذكر اولياء خدا و هم ذكر و به ياد آوردن بلاها و گرفتارى ها است. خود قرآن ذكر است. رسول ذكر است. مؤمنين ذكرند. همهى اينها مى توانند ذكر باشند.
👈اين معرفت و ذكر، به عهد و پيمانى تبديل مى شود و اين عهد، به عمل و عمل، به عبادت يا عبوديّت و عبوديّت، به يقين و يقين هم به شهود منتهى مى شود،👈 اين سير تحوّل انسان است و براى پيمودن اين مسير، حضرت خواستار كمك و عون خداوند هستند.
هدایت شده از وقف مهدویت
☘️ما گاهى به خاطر اينكه خيلى واقع گرا باشيم يك واقعيت اساسى را كه اندازه خود ماست نديده مى گيريم. به خاطر اينكه از دنياى عينيت بيرونمان نكنند، از عينىترين پديده ها كه 👈وجود خود ماست چشم مى پوشيم و خيال مى كنيم كه با تجزيه جهان بزرگ، در واقع آن را شناخته ايم و بر اساس اين شناخت مى توانيم زندگى كنيم. غافل از آنكه ما براى اين زندگى و آن شناخت، از 👈خودمان عبور مى كنيم و در چارچوبى كه براى خودمان سراغ داريم، كارسازى مى نماييم.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
☘️انسان ها در يك خط، حركت مى كنند و يا مى ايستند. اين خط از پايين ترها و پستترين جايگاه ها شروع مى شود و تا بى نهايت ادامه دارد. آنها كه با تمام وجود خود راه مى روند و حركت مى كنند، ناچار براى اين حركت به نيرو نياز دارند و اين نيرو، از تغذيه به دست مى آيد و👈 رزق مى خواهد. كسانى كه مى خواهند با تمام وجود خويش حركت كنند و به تمام وجود خويش رزق برسانند،👈 بايد به فكر و عقل و قلب و روح خويش، به اين همه غذا بدهند.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
☘️دين بدون روش، بدون تربيت، بدون اصول نيست و رسول نمى گويد كه تو با منطق و فلسفه ى يونان و يا شرق و غرب آشنا شو و سپس ببين چه مى گويم .
👈رسول آمده تا امّى ها را با حضوريات و با تنظيم سؤال ها به قدر خود و با قدر خود به هدف خود و ارزش هاى خود راهبرى كند و براى اين هدف ها برنامه ريزى نمايد. رسول در آدمى، حس و تجربه و فكر و عقل و علم و فلسفه و قلب و عرفان را با روش ها و سؤال ها و تعليم ها و تزكيه ها آزاد مى كند، مى آموزد و راه مى برد. و به آدمى، معرفت و ايمان و ايمان شديدتر و عدل و احسان و اخبات و سبقت و قرب و لقاء و...
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿ما مى بينيم كه يك بچه جايگاه خود را مى فهمد؛ اگر بغل بخواهد، سراغ بابا مى رود. اگر غذا بخواهد، سراغ مادر مى رود و اگر بازى بخواهد، سراغ خواهر مى رود، اما ما از بچه ها هم كمتريم 👈و جايگاه خود را گم كرده ايم.
🌿وقتى خودمان را نه با اولياء خدا كه با بدهاى عالم و يا حتى با بچّه هاى خود مقايسه مى كنيم، مىبينيم كه خيلى در راه خدا كوتاه آمده ايم!
بچه ها با غريزه كارهاى خودشان را انجام مى دهند، ولى ما با تفكّر و تعقّلمان، كارى نكرده ايم و در جا زده ايم.
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿مُخبت همه روابط را دارد. وجل قلبى را دارد. صبر در برابر حوادث را دارد. پيوند باطنى را دارد (صلاة). پيوند و ربط با خلق را دارد (انفاق). او با اين همه ترس و وجل و خوف، متواضع است. ليّن است. متحمّل است نه متوقّع، ولى من منتظرم تا همه عوالم برايم قدم بردارند و همه برده وغلام من باشند، در حالى كه خودم گامى برنداشته ام.
👈اين چه توقعى است كه بايد زمين و آسمان برايم بدوند؟! مگر خودم چه كرده ام؟! براى چه كسى دويده ام؟!
وقتى انسان نعمتى را پيش زن و بچه اش مى برد، آنها تنها مى گويند بارك اللَّه، ولى اگر همين نعمت ها را پيش خدا ببرد، خدايى كه خودش منعم است
👈و به اينها نيازى ندارد، او مى پرسد كه با اين نعمت ها چه كرده اى؟ عمر خود را در چه راهى مصرف كرده اى؟ اين دل، اين چشم و اين گوش و ... كه به تو دادم، آلوده نبود! پس كجاست آن توانايى هايى كه بايد بدست مى آوردى؟
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
🌿بودن انسان
خدا ،انسان را براى چه آفريد؟
اين سؤال از #تركيب آفريده ها و امكانات آنها جواب مى گيرد. ما از آنچه كه پديده ها همراه دارند، مى توانيم #هدف از #خلقت آنها را بيابيم. ما از استعدادها و امكانات انسان مى توانيم هدف او را كشف كنيم كه 👈براى خوشى و تنوع و لذت آمده يا براى #خوبى و #تحرك و #عزت.
👈 چرا آزاد آفريد؟ چون انسان آزاد، خلقتى عالى تر و پيشرفته تر بود.
⬅️انسان محكوم و مجبور، انسانى كه تنها يك عامل در او حكومت داشته باشد، خوبى ها و بدى هايش ديگر ارزش ندارند. با اين تركيب پيشرفته است كه انسان به آزادى مى رسد و با آزادى است كه ارزش ها به وجود مى آيند؛ همان طور كه در آزادى انسان، عصيان و تجاوز و ظلم و ستم و خون و دود و باروت هم از زمين مى رويد.
و اين انسان آزاد است كه بايد با آگاهى و با وحى همراهش كنند تا بتواند راه بيابد و هماهنگ با نظام حركت كند.
و اين تكليف و دستورها و قانون ها بر اساس قانون هايى كه در نظام جهان حاكم هستند، تشريع شده و اين انسان آزاد ناچار است كه با آنها هماهنگ باشد.
⬅️✅انسانى كه رجحان آفرينش را يافت، رجحان زندگى را مى يابد و زنده بودن را انتخاب مى كند. و پس از مسأله ى بودن به 👈چگونه بودن و 👈براى چه بودن مى انديشد و به اين نتيجه مى رسد كه⬅️ هماهنگ با نظام باشد. و به اين نتيجه مى رسد كه در راه هدفى بالاتر از خودش حركت كند و #جهت عالى تر را انتخاب نمايد. و در اين مرحله است كه ⬅️انسان جايگاه خودش را شناخته و قدر خود را مى داند؛ يعنى #جايگاهش را نه در جامعه كه در جهان شناخته و قدر خودش را 👈بيشتر از آزادى و عدالت و عرفان و تكامل فهميده. اين انسان در اين جايگاه و با اين ارزش، بار سنگين وحى برايش سبك مى شود و تكاليف بر دوشش سنگينى نمى كنند.
اين انسان كه قدر خودش را شناخته ديگر از مرگ نمى ترسد، كه مرگ تولد ديگر اوست، كه ◀️مرگ انقلاب و جهش و آغاز رويش اوست. بدون مرگ زندگى معنا نداشت، كه مرگ زندگى گسترده تر و عظيم تر است.
◀️و عذاب و رنج ها و يا بهره ها و برخوردارى ها نتيجه ى هماهنگى و همراهى با قانون ها و نظامهايى است كه وحى از آنها خبر داده بود و انسان را بيم داده بود. كسانى كه براى رفتن، در اين مرحله از زندگى چند ساله ى ◀️خود پايى تهيه نكرده اند، طبيعى است كه بسوزند و رنج ببرند، هر چند كه دانشمندان بزرگى باشند؛ چون #ناهماهنگى با نظام، دانشمند و پيرزن و نيرومند و ضعيف نمى شناسد.
تطهير با جارى قرآن، ج1، ص: 113
@goftomanbesharat
هدایت شده از وقف مهدویت
☘️كارها به عهده ى كسانى است كه در وقت كمتر به شكل بهتر از عهده ى آن بر مى آيند. تقسيم بندى مشاغل با اين اصل همراه است، در حالى كه خود شغل ها ملاك افتخار نيست و عمل ملاك ارزش نيست. 👈مهم عامل هايى است كه عمل را مى سازد و مهم نقشى است كه در پس هر شغلى پنهان است.