6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هم باید شهید بشی
🔹سید حسن نصرالله: ما این شهید عزیز (سید رضی موسوی) و فرمانده پارسا و مجاهد را بیش از ۳۰ سال است که میشناسیم، او با ما بود. به معنای واقعی کلمه مجاهد ، یاور، پشتیبان و یاری رسان ما بود.
🔸انتشار به مناسبت چهلمین روز شهادت سردار سرافراز سپاه اسلام «سید رضی موسوی»🌷
🇮🇷حیات طیبه🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2840461424C69a94a5cc0
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ چرا دینداری کنیم؟
🔸 "دینداری باید موجب تغییر رفتار در ما گردد"
حامد کاشانی
🇮🇷حیات طیبه🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2840461424C69a94a5cc0
30.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ پرهیز از جدال و مراء
🔸 "خطرِ غفلت"
حامد کاشانی
🇮🇷حیات طیبه🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2840461424C69a94a5cc0
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افراد زیادی پرسیده اند حالا که نامزد انتخابات مجلس شده ای، نظرت درباره «شفافیت آرا» چیست؟
همچنان بر نظر قبلی خودم که هنوز کاندیدا نشده بودم و از بقیه نمایندگان شفافیت را مطالبه می کردم هستم و شفافیت را یک نه یک کار خوب بلکه ضرورتی مهم برای یک نماینده مجلس میدانم.
چون یک نماینده باید تک تک رای هایش برای مردم شفاف باشد و برای آنها دلیل داشته باشد. حتی اگر تحت فشار قرار بگیرد، بازهم شفافیت یک ضرورت است چون مانع بسیاری از مفاسد و لابی های پشت پرده میشود.
لذا در حد «شخص خودم» اعلام میکنم که اگر در مجلس بعدی حضور داشته باشم، تمام رای هایم شفاف خواهد بود که مثلا چرا به فلان وزیر یا فلان لایحه رای مثبت یا منفی دادم؟ چرا با فلان استیضاح موافق یا مخالف بودم و...
این کار، «حداقل گام برای شفافیت» و «حل ریشه ای بسیاری از مشکلات» است.
امضا: امیرحسین ثابتی منفرد
@Sabeti ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استدلال قرآنی حجتالاسلام والمسلمین قرائتی درباره لزوم شرکت در انتخابات
#انتخابات
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷حیات طیبه🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2840461424C69a94a5cc0
🔻عیدی فجرانه دولت به مردم
🔹مرحله جدید و بزرگ طرح ملّی کالابرگ الکترونیکی با عنوان «طرح فجرانه» در راستای حمایت مضاعف از سبد غذایی خانوار یارانهبگیر با اولویت خانوار دهکهای پایین جامعه(اول تا هفتم) در دهه مبارک فجر و همزمان با چهلوپنجمین سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی از ۱۷ بهمنماه آغاز و تا ۱۷ اردیبهشتماه سال آینده ادامه خواهد داشت و در این طرح اعتبار خرید ۱۱ قلم کالابرگی از ۱۲۰ هزار تومان به ۲۲۰ هزار تومان افزایش خواهد یافت.
🔹در «طرح فجرانه» یک سبد ۱۱ قلمی برای تأمین حداقل کالری، پروتئین، ریزمغذی و ویتامینهای لازم برای هر فرد(منطبق با نظر انستیتو تغذیه ایران و وزارت بهداشت)با قیمتهای مبنای سال ۱۴۰۱ انتخاب شده است و مابهالتفاوت آن قیمتها با قیمت روز(۱۴۰۲) از محل یارانه جدید دولت تأمین خواهد شد، بدین صورت که قیمت روز سبد مشتمل بر ١١ قلم، ۷۴۳ هزار و ۷۵۰ تومان بوده که خانوار دهکهای اول تا هفتم درآمدی در صورت خرید بسته میبایست قیمت سال ۱۴۰۱ را به مبلغ ۵۲۳ هزار و ۳۰۰ تومان از جیب خود پرداخت نمایند و مابهالتفاوت آن تا قیمت روز به مبلغ ۲۲۰ هزار و ۴۵۰ تومان از محل اعتبار جدید دولت تأمین میگردد.
🔹در طرح جدید شرط ۲۰۰ هزار تومان خرید از یارانه حذف شده و اعتبار تشویقی (۲۲۰ هزار تومانی) علاوه بر یارانه ۳۰۰ و ۴۰۰ هزارتومانی فعلی بوده و خانوار یارانهبگیر بهصورت مجزا یارانه نقدی خود را ماهانه دریافت خواهند نمود. مبلغ حمایتی دولت بهصورت اعتبار در حساب سرپرست خانوار تخصیص یافته و در زمان خرید و متناسب با میزان خرید مصرف میشود. خانوار میتواند اقلام طرح را در سقف وزنی و کالایی تعریف شده خرید نمایند و امکان جابهجایی اعتبار بین گروههای کالایی مقدور نبوده بهعنوان مثال با اعتبار برنج امکان خرید روغن وجود ندارد و فقط برای گروه لبنیات(شیر، پنیر و ماست) امکانپذیر میباشد. ضمناً یارانه هر قلم غذایی بهصورت مجزا پرداخت خواهد شد.
🇮🇷حیات طیبه🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2840461424C69a94a5cc0
🔸 ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک... اشک از چش و چارم جاری بود...!
🔸 در یخچالو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو، کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد، که زنگ در رو زدن...!
🔸 پدرم بود...
بازم نون تازه آورده بود...
🔸 نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
🔸 بابام می گفت :
«نون خوب خیلی مهمه... من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم، برای شما هم میگیرم...»
🔸 در میزد و نون رو همون دم در می داد و می رفت... هیچ وقت هم بالا نمی اومد، هیچ وقت...!
🔸 دستم چرب بود، شوهرم در رو باز کرد و دوید توی راه پله...
🔸 پدرمو خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارن، این البته زیاد شامل مادرم نمیشه...!
🔸 صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم رو برای شام دعوت می کرد بالا !!
🔸 برای یک لحظه خشکم زد ... هی اصرار میکرد، اصرار میکرد...!
🔸 آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدن...
🔸 من اصلا خوشحال نشدم...
خونه نا مرتب بود... خسته بودم... تازه از سر کار برگشته بودم... توی یخچال میوه نداشتیم...
🔸 چیزهایی که الان وقتی فکرش رو میکنم، خنده دار به نظر میاد... اما اون روز لعنتی، خیلی مهم به نظر می رسید
🔸 شوهرم اومد توی آشپزخونه تا برای مهمان ها چایی بریزه... اخم های درهم رفته ی من رو دید...!
🔸 پرسیدم: «برای چی این قدر اصرار کردی...؟!»
🔸 گفت: «خب... دیدم کتلت داریم، گفتم باهم بخوریم.»
🔸 گفتم: «ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.»
🔸 گفت: «حالا مگه چی شده...؟!»
گفتم: چیزی نیست...؟؟؟!!!
🔸 در یخچالو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
🔸 پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: «دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم... میخوای نونها رو برات ببرم سر سفره...؟!»
🔸 تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم...!!!
🔸 پدر و مادرم تمام شب، عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودن...!
🔸 وقتی شام آماده شد، پدرم یه کتلت بیشتر بر نداشت...
🔸 مادرم هم به بهانه ی گیاه خواری، چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد...!
🔸 خورده و نخورده خداحافظی کردن و رفتن...
🔸 این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...!!!
پدر و مادرم هر دو فوت کردن.
🔸 چند روز پیش برای خودم کتلت درست میکردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت...
🔸 نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما رو شنیده بود...؟!
نکنه برای همین شام نخورد...؟!
🔸 از تصورش مهره های پشتم تیر میکشه و دردی مثل دشنه ته دلم می شینه...
🔸 راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم...؟!
🔸 آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر میدارم... یه قطره روغن میچکه توی ظرف و جلز محزونی میکنه...!
🔸 واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت...؟!
🔸 حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم میخوره:
«من آدم زمختی هستم...!»
🔸 زمختی یعنی :
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...
🔸 حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست، کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم...؟!
🔸 آخ... چقدر دلم تنگ شده براشون... فقط… فقط اگه الان پدر و مادرم از در می اومدن تو، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...!
میوه داشتیم یا نه...!
🔸 همه چیز کافی بود...
من بودم و بوی عطر روسری مادرم... دست پدرم و نون سنگک...!
🔸 پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه...
🔸 من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم... اما کسی زنگ این در رو نمیزنه... کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود، که بوی مهربونی می داد.
🔸 اما دیگه چه اهمیتی داره...؟!
🔸 چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
🔸 زمخت نباشیم...!!!
✍ خانم میلانی
پ.ن: شادی روح پدر مادرهایی که از پیشمان رفته اند و سلامتی پدر مادرهایی که الحمدلله کنارمان هستند، صلوات
🇮🇷حیات طیبه🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2840461424C69a94a5cc0
عارفانه های🌿
فرشی تا عرشی مدبرانه
یه خانم خوش اخلاق حکایت
خودشو برایم تعریف کرد که از کسی چنین چیزی نشنیده بودم
... او گفت :
🏡 من در خانهام همه اتاقهای منزلم را اسم گذاری کردهام.
🛋 اتاق نشیمن را اتاق تهلیل
نامیدهام.
و هر گاه وارد آن میشوم
لااله الاالله
میگویم.
👨🏻🍳 آشپزخانهام اتاق استغفار است،
وارد آن که میشوم، در آشپزخانه که کار میکنم و غذا میپزم، ذکر
استغفرالله العظیم واتوب الیه
را میگویم.
🍽 اتاقی که مخصوص پذیرایی از مهمانهاست را اتاق صلوات
نامیدهام.
هرگاه که وارد آن میشوم
اللهم صل علی الله محمد وعلی آل محمد
میگویم.
👬و اتاق بچهها را که تمیز میکنم تسبیحات را با خود زمزمه میکنم.
سبحان الله والحمدالله ولا اله الا الله والله اکبر
🌳هنگام آب دادن به درخت و گلدانها تکبیر را تکرار میکنم.
الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر
هنگام استراحت با کنار دست گذاشتن یک محصف به نیت سلامتی امام زمان عج
یک صفحه قرآن تلاوت میکنم
و خلاصه در هر اتاق و مکان تا کارم در آنجا تمام بشود،
ذکری که نامش را بر آنجا گذاشتهام، میخوانم تا زبانم از ذکر غافل نباشد.
💖 این شیوه کارم،
لذت بخش است و قلبم مطمئن است و برکت به خانهام
میآید.
گفتم
ماشاءالله از این فکر جالب شما واقعا خوشم آمد،
به شما هم میگویم تا لذت ببرید
🇮🇷حیات طیبه🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/2840461424C69a94a5cc0