"حَیاط پُشتی"
من بغل میخوام ، شب به خیر .
منم جدا میخوام ولی کو یار اهل دل ؟
"حَیاط پُشتی"
منم جدا میخوام ولی کو یار اهل دل ؟
رفته سم بخره بریزه تو ظرف غذات سید ... تو خبر نداری .
اینکه تو مناسبت هایی که به من مربوط میشه ماچم دریافت نمیکنم یکم مظلومانست ولی خب.
_خاکستری، خاکستری، خاکستری
صبح، مِه، باران
اَبر، نگاه، خاطره
در من ترانهای نبود، تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خوابِ خاکهای مُتُبَرک
بیباران، در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخواست، نگاهم بارانی شد
گونههایت خیسِ باران، چشمهایت آفتابی
گرگها میزایند، برهها را دریابیم
تو ، با چشمانت مرا بنواز
چوبدست چوپانیم سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ، با چوبدستم
انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند، با تو خواهم خواند
و تورا در بُهتِ آفتابیات خواهم بوسید
اگر اَبرها بگذارند…
#نامه "محمد ابراهیم جعفری"
شاید اگه چهره ای برای بار اول قضاوت نمیشد ، روزانه با دقت به خودش توی آینه نگه نمیکرد¿
_زندگی عزیز بیا با هم راجب مشکل حرف بزنیم . لازم نیست اینقدر خستم کنی که فکر کنم باید بزارم برم !
"حَیاط پُشتی"
_زندگی عزیز بیا با هم راجب مشکل حرف بزنیم . لازم نیست اینقدر خستم کنی که فکر کنم باید بزارم برم !
ببین حتی آسمونم به گریه انداختی