eitaa logo
"حَیاط پُشتی"
156 دنبال‌کننده
545 عکس
85 ویدیو
0 فایل
_همه ما دیوانه ایم؛ فقط آنهایی که در تیمارستان اند لو رفته اند... خویشکُشی چرا؟ بیا راجبش حرف بزنیم. @petrichorehttps://harfeto.timefriend.net/17348868533671
مشاهده در ایتا
دانلود
* از شما*
-راهنما: •نوشته هایی که کاملا به صورت لینک هستن بخش کوتاهی از متن اصلین و اگه روی متن بزنید کل متن رو داخل لینک میتونید ببینید. •اسم شاعر و نویسنده ی همه ی متن ها یا زیر متن نوشته میشه یا که داخل لینکِ ( ." ) در پایان جمله میزارم. هشتگ ها تا به الان: : موسیقی : (در خواب سخن گفتن) دکلمه ، پادکست : زندگی : توییت -... -راه ارتباطی- "حیاط‌پشتی"
_غم برای همیشه باقی خواهد ماند. "وینسنت ونسان ونگوک"
هاتون•
_در میان اقاقی‌های کوچه تو چون شاپرکی غمناک روی تیغی خفته‌ای اندر آن موسم فرسودگی که به تنگ آمده‌ بود دمِ گرمای بهار تو راهِ رستن آموزی همان‌جایی که لم دادی به خار‌های حصار آری ای پروانه‌ی زخمی گرچه معراج تو دشوار است یا که بالت زیر آوار است تو اما فکر آزادی به سر داری رها کن مسلخ دل را... که نااهلی در این گلشن برو سوی دری روشن برو از کوی بی‌تابی... "ملیکا جعفری "
_دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین ، خود نعش خود به شانه گرفتم ، گریستم . "
عفیف باختری
"
_قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟ این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق! گیرم درین میانه به جایی رسیده ای، گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق! روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد، حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق! تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار!  سیب است یا سر است نشان می کنی رفیق! کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است، از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق! خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق! گفتی:"گمان کنم که درست است راه من" داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق! فردا که آفتاب حقیقت برون زند، سر  در کدام برف نهان می کنی رفیق؟"
حسین جنتی
"
_اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بردریا روی خسی باشی ، دلی بدست آور تا کسی باشی ! "
خواجه عبدالله انصاری
"
_ای پیک راستان خبر یار ما بگو احوال گل به بلبل دستان‌سرا بگو ما محرمان خلوت انسیم غم مخور با یار آشنا سخن آشنا بگو بر هم چو می‌زد آن سر زلفین مشکبار با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست گو این سخن معاینه در چشم ما بگو آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند گو در حضور پیر من این ماجرا بگو گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو هرچند ما بدیم تو ما را بدان مگیر شاهانه ماجرای گناه گدا بگو بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان با این گدا حکایت آن پادشا بگو جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو جان‌پرور است قصهٔ ارباب معرفت رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو "حافظ"
_می خواهمت؛ چنان که شبِ خسته خواب را می جویمت؛ چنان که لبِ تشنه آب را محو توام؛ چنان که ستاره به چشمِ صبح یا شبنمِ سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکانِ خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می آفرینمت چونان که التهابِ بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را... "قیصرامین‌پور"