eitaa logo
HDAVODABADI
991 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
171 ویدیو
16 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
بمب‌گذار حرم امام رضا (ع) بخش 2 از 3 بهمن 1374، "اشتیاق پارکر" از دوستان قدیمی رمزی یوسف، با شنیدن این خبر وسوسه شد. با مراجعه به سفارت آمریکا در اسلام‌آباد پاکستان و پس از گرفتن تضمین همه‌گونه امنیت جانی برای خود و خانواده‌اش، اطلاعاتی از نقش رمزی یوسف در انفجار ساختمان تجارت جهانی و همچنین محل سکونت او، به نمایندگان سازمان سیا مستقر در سفارت داد. 18 بهمن ماموران امنیتی پاکستان به همراه مامورین امنیتی سفارت آمریکا به مسافرخانۀ " Su-Casa" محل استقرار یوسف در شهر اسلام‌آباد پاکستان، مراجعه کردند. رمزی اصلاً تصور نمی‌کرد در پاکستان آن‌هم محلی تحت سیطرۀ طایفه و همفکران تندروی خود، شناسایی و دستگیر شود. برای همین بدون این‌که بتواند از خودش مقاومتی نشان دهد، درحالی که انگشتانش به‌دلیل کار با مواد شیمیایی برای ساخت بمب سوخته بود، دستگیر شد و بلافاصله با هواپیما به آمریکا منتقل گردید. رمزی یوسف پس از بازجویی‌های مفصل، در دادگاه آمریکا به‌جرم عملیات تروریستی و نقش اصلی در انفجار ساختمان تجارت جهانی محاکمه شد. او پس از حضور در جلسۀ علنی دادگاه، مقابل دوربین خبرنگاران به سر دادن شعارهای ضد آمریکایی پرداخت و گفت: "شما آمریکایی‌ها تروریست هستید، نه من. اگر شما مخالفت سیاسی را تروریست می‌خوانید، من افتخار می‌کنم تروریست هستم. شما جنایتکار و ضد بشرید که ناخوانده و با زور به این سرزمین آمدید. شما سرخپوستان را به‌طور کامل کشتید. دولت‌های مخالف را سرنگون کردید و در حکومت کردن، با رژیم‌های دوست شریک شدید. افکار و فرهنگ خود را به سایر کشورها صادر کردید. مردم بی‌گناه غیرنظامی ویتنام را با مواد شیمیایی نابود کردید و بر سر مردم غیرنظامی ژاپن بمب اتمی ریختید." با انتشار گزارش‌هایی از شعارهای او در نشریات آمریکایی و خبرگزاری‌ها، برخی روزنامه‌های چاپ تهران جوگیر شده، شعارهای رمزی یوسف را تیتر کرده و از کار او به‌عنوان "شجاعت مبارز انقلابی پاکستانی" یاد کردند. بلافاصله پس از انتشار اخبار و گزارش‌ها در تایید رمزی یوسف در نشریات ایران، از سوی دستگاه‌های امنیتی به روزنامه‌ها تذکر داده شد که: "وی نه یک انقلابی و مبارز، که عامل بمب‌گذاری حرم امام رضا (ع) است!" اشتیاق پارکر تروریست اهل آفریقای جنوبی که شاگرد رمزی بود، بعداً اعتراف کرد که رمزی یوسف دربارۀ چگونگی بمب‌گذاری داخل حرم، گفته است که "5 کیلو مواد شدیدالانفجار داخل ساک دستی جاسازی کرد و به عامل خود داد تا در حرم کار بگذارد." گفته می‌شود رمزی یوسف به عامل انفجار گفته بود بمب را داخل حرم ببرد و در جایی کنار دیوار گذاشته و چاشنی آن را که روی 10 دقیقه تنظیم شده است، بزند و سریع از حرم خارج شود. عامل، ساک را در کنار قسمتی که به بخش زنانۀ حرم نزدیک بود، قرار داد ولی به‌محض این‌که چاشنی را زد، بمب در همان لحظه منفجر شد. برخلاف تصور او و آن‌چه رمزی به او گفته بود، چاشنی بمب لحظه‌ای بود و عامل نیز خودش در کنار بمب تکه‌تکه و کشته شد. مقامات ایرانی پدر رمزی یوسف را که آن زمان در ایران به‌سر می‌برد، دستگیر کردند ولی رمزی توانست بگریزد و از طریق افغانستان به پاکستان برود. بعدها "ب. رامان" یک مقام سابق دولت هند، در مقاله‌ای که 14 اردیبهشت 1383 در یکی از نشریات هند منتشر کرد، مدعی شد "ابو مصعب الزرقاوی در بمب‌گذاری حرم امام رضا (ع)، با رمزی یوسف همکاری داشته است." "رمزی احمد یوسف" با نام اصلی "عبدالباسط محمد عبدالکریم" 30 اردیبهشت 1346 در کویته پاکستان به‌دنیا آمد. اصلیت پدر او "محمود عبدالکریم" متعلق به ایالت بلوچستان پاکستان بود و مادرش از اعراب فلسطینی. رمزی تحصیلات عالی خود را در دانشگاه‌های انگلستان سپری کرد و مهندسی برق و شیمی را از آن‌جا گرفت. زبان انگلیسی را در دانشگاه آکسفورد فراگرفت و با زبان‌های عربی، انگلیسی، ترکی استانبولی، اردو و پَشتو آشنایی کامل داشت. رمزی یوسف خواهرزادۀ "خالد شیخ محمد" رهبر کمیتۀ نظامی القاعده است که از او به‌عنوان طراح اصلی حملات ۱۱ سپتامبر به نیویورک و واشنگتن آمریکا یاد می‌شود و برای سرش ۲۵ میلیون دلار جایزه تعیین شده است. ادامه دارد
بمب‌گذار حرم امام رضا (ع) بخش 3 پایانی دکتر پل ویجی، آدام سالی، آدام عادل علی، آدام خان بلوچ، دکتر عادل صباح، دکتر ریچارد اسمیت، آزان محمد، آدام علی قاسم، آرنالدو فورلانی، محمد علی بلوچ، آدام بلوچ، کمال آبراهام، آبراهام کمال، خرام خان و نام‌های بسیار دیگر، اسامی مستعاری بودند که رمزی یوسف برای پنهان‌سازی هویت خود استفاده می‌کرد. وی مدتی در فیلیپین با گروه "ابو سیاف" همکاری داشت و به آنها آموزش می‌داد. "کِوین دافی" قاضی دادگاه، رمزی یوسف را خطرناک‌ترین تروریستی دانست که عالم از دهۀ 70 تا امروز به خود دیده است. رمزی یوسف در دادگاه به 240 سال حبس محکوم شد و درحال حاضر در زندان "سوپر ماکس" در ایالت فلورانس در کلرادو ایام می‌گذراند. وی از اعضای "لشکر جَهنگوِی" شاخۀ نظامی و تروریستی "سپاه صحابه" پاکستان بود که برای ایجاد فتنه و آشوب بین شیعیان و اهل سنت ایران، اقدام به انفجار حرم امام رضا (ع) کرده بود. سپاه صحابه قرن‌ها شیعیان و اهل تسنّن در شبه قارّۀ هند در کنار هم به‌عنوان برادران مسلمان می‌زیستند، تا زمانی که وهابیون متعصّب به‌عنوان سپاه صحابه شروع به کشتار شیعیان کردند و با استفاده از ترورهای بی‌رحمانه، خون این گروه از مسلمین اعمّ از زن و مرد و کودک را ریختند. این جماعت که ادّعا دارد پیرو دین پیامبر اسلام (ص) است و از این رو خود را سپاه صحابه نامیده، گروهی افراطی است و یکی از فرق اهل تسنّن را در بر می‌گیرد. این گروه در اواخر دهۀ 1350 توسط یک روحانی سنّی به نام "مولانا حق‌نواز جهنگوی" تأسیس شد که مصادف با سال‌های اول انقلاب اسلامی در ایران بود و علّت پایه‌ریزی گروه صحابه این بود که از تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر مردم پاکستان، جلوگیری کند. این گروه یکی از اهداف مهمّ خود را مبارزه با عزاداری امام حسین (ع) و در واقع تخطئۀ قیام آن حضرت می‌داند. مجلّۀ "خلافت راشده" در طول سال‌های انتشار خود، بارها این خواسته را مطرح کرد و از دولت پاکستان خواسته‌اند تا ضمن برچیدن تمامی حسینیّه‌ها، از برگزاری مراسم عزاداری عاشورا در کلیۀ مدارس و دانشگاه‌ها جلوگیری به‌عمل بیاورد. البتّه این تقاضا هیچ‌گاه از طرف دولت پاکستان مورد قبول قرار نگرفته است. یکی از علل اصلی تشکیل سپاه صحابه مبارزه با خطرات احتمالی شیعیان و ترس از رشد قدرت نظامی، سیاسی و مذهبی آنان در منطقه بوده است. سپاه صحابه می‌خواهند پاکستان به‌طور رسمی به‌عنوان سرزمینی سنّی نشین معرّفی شود. قلعه‌های نظامی و سنگرهای این گروه بیشتر در نواحی جنوبی پاکستان در منطقۀ مرکزی و پرجمعیّت پنجاب و مرزهای کراچی واقع شده است و در کشورهای خارجی نیز مراکزی برای فعّالیّت دایر کرده‌اند، کشورهایی چون امارات متّحدۀ عربی، عربستان سعودی، بنگلادش، کانادا و ... بسیاری از حوزه‌های علمیّه و مدارس در ایالت پنجاب توسّط این گروه اداره می‌شود و گزارش شده است بسیاری از مدرسه‌های سنّی در خارج از کشور پاکستان نیز تحت نظارت معلّمان و نیروهای سپاه صحابه اداره می‌شوند و افراد خود را برای ترور مخالفان آموزش می‌دهند. مولانا جهنگوی سال 1369 به‌قتل رسید و بعد از او مولانا اعظم طارق مسئولیّت این گروه را به‌عهده گرفت. منبع درآمد این گروه، گاه از ناحیۀ سنّی‌های افراطی و ثروتمندی که در عربستان سعودی و خلیج فارس بودند، تأمین می‌شود، گاه از ناحیۀ فرقه‌های متعصّب داخلی همعقیده با آنها. پایان هرگونه انتشار این مقاله بدون ذکر منبع و نام نویسنده، شرعاً مجاز نمی باشد! حمید داودآبادی 1 مرداد 1400
محسن چاوشی: اجازه تجزیه ایران را نمی‌دهیم محسن چاوشی خواننده خرمشهری،با انتشار متنی سرگشاده در فضای مجازی،ضمن اشاره به بحران آب در خوزستان،نسبت به سوءاستفاده جدایی‌طلبان و دشمنان هشدار داد. در متن منتشر شده از سوی محسن چاوشی آمده است: "آب قرارِ زندگی بود،نه بهانه مرگ و جدایی… باور کردنی نیست که درنتیجه چندین سال سیاست‌های نادرست وغلط،نخل‌هایی که گلوله‌های صدّام نتوانست خم به ابرویشان بیاورد،سوختند و افتادند. باید بازگردیم و ببینیم که چگونه این همه تصمیم اشتباه کنارهم قرار می‌گیرند تا برلب خشک کارون ترک بنشیند. مگر این سرزمین بدون تک‌تک اقوامش،بدون تُرک،کرد،لر،عرب و...معنا وهویت دارد!؟ سر باز کردن دوباره زخمی که برسینه سرزمین و زادگاهم،بر قلب خوزستان نشسته است باعث شد که جای جای ایران بیشتر از گذشته با این رنج و اندوه همراه شوند. برای من شنیدن صدای حمایت تُرک و لر و فارس ازخوزستانِ لب تشنه مرهمی بود برزخمی که به جان داریم. هرچند همیشه هراسم از این بوده که به خاطر جهل،ظلم و اشتباهات عده قلیلی،جدایی‌طلبان و دشمنان این آب و خاک،از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و ایران را به سمت تجزیه ببرند. باور دارم که توده مردم وهمه اقلیت‌ها،دشمن این جدایی هستند.همان‌هایی که ۸ سال دست دردست هم،نگذاشتند یک وجب از این خاک کم شود،بعد از این هم نخواهند گذاشت که کسی از ایشان سوءاستفاده کند. تبدیل کردن ندای لب تشنه‌های عدالت‌جو به نجوای فاسد جدایی‌طلبی،جز ظلم بیشتر به این مردم و این سرزمین نیست. باورقلبی من این است که توده‌ مردم ایران،جز مهر و دوستی و اتحاد،کلامی ندارند و جز عدالت،آزادی و آبادانی،سودایی را درسر نمی‌پرورند. ما دست دردست هم سرود ایران می‌خوانیم،برای مظلومیت خوزستان،سیستان و دیگر نقاط این سرزمین گریه می‌کنیم و فریاد سرمی‌دهیم اما نمی‌گذاریم که حتی یک نفر از این آواز ما رؤیای تکه پاره شدن ایران را درسر بپروراند. اگر مسئولِ دلسوزی هست که صدای ما را بشنود،از او می‌خواهم که به داد خوزستان برسد. لطفاً نگذارید زخمی بیش از این برتن این سرزمین بنشیند. ما نیازمند تصمیمات درست،عاقلانه و فوری هستیم و از وعده،رنج و فراموش شدن‌ها خسته‌ایم…"
سه دیدار با محتشمی‌پور حمید داودآبادی بخش 1 از 3 دیدار اول از سال 1374 برای تحقیق و پژوهش عملیات شهادت‌طلبانه، با هزینۀ شخصی و با کمک و مهمان نوازی دوستان عزیز لبنانی‌ام "موسی احمد قصیر" معروف به ابواحمد و حاج "حسان اللقیس" (که بعدها توسط تروریست‌های صهیونیست به‌شهادت رسید) به لبنان رفتم. پس از تحقیقات اولیه متوجه شدم آن که باید سراغش بروم و نقشی بسیار مهم در تشکیل حزب الله لبنان داشته و از عملیات مختلف اطلاعات خوبی دارد، کسی نیست جز "سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور". هنگام حملۀ اسرائیل به لبنان در خرداد 1361 که به اعزام نیرو از ایران به فرماندهی شهید حاج احمد متوسلیان به سوریه منجر شد، آقای محتشمی سفیر ایران در دمشق بود و در تحولات آن زمان نقش ویژه‌ای داشت. عملیات شهادت‌طلبانه در لبنان به‌عنوان سلاحی جدید و کاربردی شکل گرفت. مقر فرماندار نظامی ارتش اسرائیل در شهر اشغالی صور و همچنین مقر تفنگداران دریایی آمریکا (مارینز) و مقر چتربازان فرانسوی (دراکار) در بیروت منفجر شد و صدها کماندو را به کام مرگ کشید. از آن جا بود که محتشمی‌پور به‌عنوان متهم اصلی پشت این عملیات، مورد توجه و حملۀ صهیونیست‌ها و غربی‌ها قرار گرفت. بهمن 1362 بسته‌ای حاوی کتابی در رابطه با حضرت رقیه و حضرت زینب (س) از طرف شیخ مفتی سوریه، همراه با نامه ای جعلی با سربرگ ادارۀ اوقاف سوریه برای آقای محتشمی، به سفارت ایران در دمشق تحویل داده شد. باتوجه به اینکه فرستندۀ هدیه از شخصیت‌های مهم سوریه بود، و مسئول بازرسی به دلیلی نامعلوم از سفارت خارج شده بود، بسته بدون هرگونه بازرسی و چک، مستقیما به سفیر تحویل داده شد. آقای محتشمی با دیدن بستۀ اهدایی و نام فرستنده، خودش شخصا آن را باز کرد که ناگهان بمب داخل بسته منفجر شد. در این واقعه، محتشمی تا مرز شهادت پیش رفت. وی از ناحیۀ چشم، گوش و هر دو دست آسیب دید ‌که یک دست او از مچ قطع شد. سال 1375 با هماهنگی ابواحمد قصیر، شب به خانه آقای محتشمی در شمال تهران منطقۀ الهیه (خانه‌ای که آن زمان می‌گفتند مصادره‌ای است و متعلق به رئیس کارخانۀ آدامس خروس نشان بوده است)، رفتیم. ایشان با دیدن ابواحمد که ظاهرا از اولین روزهای سفارتش در دمشق و فعالیتش در لبنان با او آشنا و مرتبط بوده، خیلی ما را تحویل گرفت؛ ولی درعین حال زیرکی خود را حفظ کرد. دو سه ساعتی که با ایشان بودیم، مثلا موقع صحبت دربارۀ عملیات شهادت‌طلبانه، کوچک ترین اطلاعات محرمانه‌ای بروز نداد و فقط هرآنچه را ابواحمد می‌گفت تایید می‌کرد. همین دیدار از نزدیک با ایشان، برایم بسیار ارزشمند و غنیمت بود. ادامه دارد