⚘﷽⚘
#_قــرار_عاشقی
#ســاعــتــ_۸_بــه_وقــتــ_امــامــ_هشــتــمــ🕗
تــاخــراســان راهے نــیــســتــ...✋
دستــ بــر ســیــنــه و عــرض ادبــ
🌷بــســم الــلــه الــرحــمــن الــرحــیــمــ
🌷الــلــّهُمــَّ صــَلــِّ عــَلــى
🌷عــلــِیــِّ بــْنــِ مــُوســَى الــرِّضــا الــْمــُرْتــَضــَى
🌷الــاِمــامــِ الــتــَّقــِیــِّ الــنــَّقــِیــِّ
🌷و حــُجــَّتــِڪــَ عــَلــى مــَنــْ فــَوْقــَ الــاَرْضــِ
🌷و مــَنــْ تــَحــْتــَ الــثــَّرى
🌷الــصــِّدّیــقــِ الــشــَّهیــدِ
🌷صــلــاةً ڪــَثــیــرَةً تــامــَّةً
🌷زاڪــِیــَةً مــُتــَواصــِلــَةً مــُتــَواتــِرَةً مــُتــَرادِفــَةً
🌷ڪــاَفــْضــَلــِ مــا صــَلــَّیــْتــَ عــَلــى اَحــَد مــِنــْ اَوْلــِیــائِڪــ...
تو بــزن نــقـــاره زن اســیــر آهنــگ تــوامــ...
به امــام رضــابــگــوبــدجــورے دلــتــنــگ تــوامــ...
خــوشــبــخــتیــ یــعــنــے تــو زنــدگــیــت امــام رو رضــا داریــ....😍
@hedye110
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁خــدایـا
🌟درایـن لحظات شـب
🍁دلهـای دوستانـم را
🌟سرشـاراز نـور وشـادی کن
🍁و آنـچه را کـه
🌟بـه بـهترین بندگانت
🍁عطا میفرمایی
🌟بـه آنها نیز عطا فـرمـا
🍁شبتون بـخیر و پر از آرامش الهی
@hedye110
🍃🌸
❣ #سلام_امام_زمانم❣
این روزگار کفر مرا در میآورد
وقتی که بیتو میگذرد روزگارها
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@hedye110
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون
📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
@hedye110
صبحتان حسینی
.
✍بسیارآموزندهست،بخونیدش
شیخ و طوطی🦜
✳️شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت، لااله الاالله یادشان می داد، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
🦜 روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید:
⚡️ لااله الا اللّه ⚡️
🦜طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند.
⁉️وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.
✅شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. با آن همه لااله الاالله که می گفت، وقتی گربه به او حمله کرد، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
🔴سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم! تمام عمر با زبانمان. لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم، زیرا قلوب ما هنوز آنرا نشناخته است.
الهم جعل عواقب امورنا خیرا
@hedye110
【• #رزق_بصیرتے💡 •】
🔆| صبروحوصلهپيامبر(ص)
🔹روزي حضرت در مسجد با جماعتي از
اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو
با آن ها بودند. كنيزكي از انصار وارد مسجد
شد و خود را به پيامبر رساند. مخفيانه
گوشهي عباي آن حضرت را گرفت و كشيد،
چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان
كرد كه آن دختر با ايشان كاري دارد. چون
حضرت برخاست كنيز چيزي نگفت، حضرت
نيز با او حرفي نزد و در جاي خود نشست.
☝️باز كنيزك گوشهي عباي حضرت را كشيد
و آن بزرگوار برخاست، تا سه دفعه آن كنيز
چنين كرد و حضرت برخاست، و در دفعهي
چهارم كه حضرت برخاست آن كنيز از پشت
عباي حضرت مقداري بريد و برداشت و روانه
شد.
اصحاب از مشاهدهي اين منظره ناراحت شدند
و گفتند: اي كنيزك اين چه كاري بود كه كردي؟
حضرت را سه دفعه بلند كردي و هيچ سخني
نگفتي، و آخرش عباي حضرت را بريدي.
چرا اين كار را كردي؟
كنيزك گفت: در خانهي ما شخصي مريض است،
اهل خانه مرا فرستادند كه پارهاي از عباي پيامبر
را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس
هر بار خواستم مقداري از عباي حضرت را ببرم
حيا كردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص)
بدون هيچ ناراحتي و عصبانيت، كنيزك را بدرقه
كرد.
📚بحارالأنوار/ج۷۱/ص۳۷۹
@hedye110