eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
حُرّ رياحى يكى از فرماندهان عمرسعد است. همان كه با هزار سرباز راه را بر امام حسين(ع) بسته بود. او فرمانده چهار هزار سرباز است. لشكر او در سمت راست ميدان جاى گرفته و آماده حمله اند. حُرّ از سربازان خود جدا مى شود و نزد عمرسعد مى آيد: ــ آيا واقعاً مى خواهى با حسين بجنگى؟ ــ اين چه سؤالى است كه مى پرسى. خوب معلوم است كه مى خواهم بجنگم، آن هم جنگى كه سرِ حسين و يارانش از تن جدا گردد. حُرّ به سوى لشكر خود باز مى گردد، امّا در درون او غوغايى به پاست. او باور نمى كرد كار به اين جا بكشد و خيال مى كرد كه سرانجام امام حسين(ع) با يزيد بيعت مى كند، امّا اكنون سخنان امام حسين(ع) را شنيده است و مى داند كه حسين بر حق است. او فرزند پيامبر است كه اين چنين غريب مانده است. او به ياد دارد كه قبل از رسيدن به كربلا، در منزل شَراف، امام حسين(ع) چگونه با بزرگوارى، او و يارانش را سيراب كرد. با خود نجوا مى كند: "اى حُرّ! فرداى قيامت جواب پيامبر را چه خواهى داد؟ اين همه دور از خدا ايستاده اى كه چه بشود؟ مال و رياست چند روزه دنيا كه ارزشى ندارد. بيا توبه كن و به سوى حسين برو". بار ديگر نيز، با خود گفتوگو مى كند: "مگر توبه من پذيرفته مى شود؟! من بودم كه راه را بر حسين بستم و اين من بودم كه اشك بر چشم كودكان حسين نشاندم. اگر آن روز كه حسين از من خواست تا به سوى مدينه برگردد اجازه مى دادم، اكنون او در مدينه بود. واى بر من! حالا چه كنم. ديگر برگشتن من چه فايده اى براى حسين دارد. من بروم يا نروم، حسين را مى كشند". اين بار نداى ديگرى درونش را نشانه مى گيرد. اين نداى شيطان است: "اى حرّ! تو فرمانده چهار هزار سرباز هستى. تو مأموريّت خود را انجام داده اى. كمى صبر كن كه جايزه بزرگى در انتظار تو است. اى حرّ! توبه ات قبول نيست، مى خواهى كجا بروى. هيچ مى دانى كه مرگى سخت در انتظار تو خواهد بود. تا ساعتى ديگر، حسين و يارانش همه كشته مى شوند". حُرّ با خود مى گويد: "من هر طور كه شده بايد به سوى حسين بروم. اگر اين جا بمانم جهنّم در انتظارم است". حُرّ قدم زنان در حالى كه افسار اسب در دست دارد به صحراى كربلا نگاه مى كند. از خود مى پرسد كه چگونه به سوى حسين برود؟ ديگر دير شده است. كاش ديشب در دل تاريكى به سوى نور رفته بودم. خداى من، كمكم كن! ناگهان اسب حُرّ شيهه اى مى كشد. آرى! او تشنه است. حُرّ راهى را مى يابد و آن هم بهانه آب دادن به اسب است. يكى از دوستانش به او نگاه مى كند و مى گويد: ــ اين چه حالتى است كه در تو مى بينم. سرگشته و حيرانى؟ چرا بدنت چنين مى لرزد؟ ــ من خودم را بين بهشت و جهنّم مى بينم. به خدا قسم بهشت را انتخاب خواهم كرد، اگر چه بدنم را پاره پاره كنند. حُرّ با تصميمى استوار، افسار اسب خود را در دست دارد و آرام آرام به سوى فرات مى رود. همه خيال مى كنند كه او مى خواهد اسب خود را سيراب كند. او اكنون فرمانده چهار هزار سرباز است كه همه در مقابل او تعظيم مى كنند. او آن قدر مى رود كه از سپاه دور مى شود. حالا بهترين فرصت است! سريع بر روى اسب مى نشيند و به سوى اردوگاه امام پيش مى تازد. آن قدر سريع چون باد كه هيچ كس نمى تواند به او برسد. اكنون وارد اردوگاه امام حسين(ع) شده است. او شمشير خود را به زمين مى اندازد. آرام آرام به سوى امام مى آيد. هر كس به چهره او نگاه كند، درمى يابد كه او آمده است تا توبه كند. وقتى روبروى امام قرار مى گيرد مى گويد: ــ سلام اى پسر رسول خدا! جانم فداى تو باد! من همان كسى هستم كه راه را بر تو بستم. به خدا قسم نمى دانستم كه اين نامردان تصميم به كشتن شما خواهند گرفت. من از كردار خود پشيمانم. آيا خدا توبه مرا قبول مى كند. ــ سلام بر تو! آرى، خداوند توبه پذير و مهربان است. آفرين بر تو اى حُرّ! امام از حُرّ مى خواهد كه از اسب پياده شود، چرا كه او مهمان است. گوش كن! حُرّ در جواب امام اين گونه مى گويد: "من آمده ام تا تو را يارى كنم. اجازه بده تا با كوفيان سخن بگويم". صداى حرّ در دشت كربلا مى پيچد. همه تعجّب مى كنند. صداى حُرّ از كدامين سو مى آيد: "اى مردم كوفه! شما بوديد كه به حسين نامه نوشتيد كه به كوفه بيايد و به او قول داديد كه جان خويش را فدايش مى كنيد. اكنون چه شده است كه با شمشيرهاى برهنه او را محاصره كرده ايد؟". سپاه كوفه متعجّب شده اند و نداى بر حق حرّ را مى شنوند. در حالى كه سخنى از آنها به گوش نمى رسد. سخن حق در دل آنها كه عاشق دنيا شده اند، هيچ اثرى ندارد. حرّ باز مى گردد و كنار ياران امام در صف مبارزه مى ايستد. <=====●○●○●○=====> (ع)
ادامه ی از امشب ارسال میشه ان شاءالله میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام قرعه کشی انجام میشه......... دوستانی که جواب سوال ها رو ارسال نکردند تا دوشنبه فرصت ارسال دارند🦋🦋🦋🦋🦋
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام‌دوست﷽ گشاییم دفترصبح را به‌ فر عشق فروزان کنیم محفل را بسم الله النور روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش وکمک‌مان کن تازیباترین روز را داشته باشیم سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 💐☘🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ❣️ سلام امام زمانم ❣️ 💚السلام علیک یا صاحب الزمان عج💚 🌸هرروزم را 🥀باسلام به شما زیبامے ڪنم 🌸ڪاش یڪ روزم، 🥀با دیدن روے ماهتان زیباشود 🌹تعجیل درفرج پنج صلوات🌹 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اهلبیت (ع) در قرآن (2⃣) ✅💐 آیه مودت 💐✨ براساس آیات و روایات، در وجوب محبّت اهل بیت پیامبر(ص) تردیدی نیست. در آیه 23 سوره شوری، دوستی خویشاوندان پیامبر(ص) به عنوان مزد رسالت آن حضرت به شمار آمده است. مقصود از قُربی (خویشاوندان) در این آیه همان کسانی‌اند که آیه تطهیر در مورد آنان نازل شده است: 💐💫 ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (آیه 23 سوره شوری) این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند به آن نوید می‌دهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز دوست‌داشتن خویشاوندانم [اهل بیتم‌]؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‌اش می‌افزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است. ✅💐 در روایتی از پیامبر(ص) درباره خویشاوندانی که براساس آیه مودت، مودت آنها بر ما واجب شده است، سؤال شد. پیامبر(ص) فرمود: «آنها علی(ع) و فاطمه(س) و فرزندان آن دو هستند.» ✅💐 مودّت اهل بيت (ع)، برجسته‌ترين حسنه و زمينه‌ دريافت مغفرت است. ✅💐 خداوند قدردان كسانى است كه به وظيفه خود در مودت اهل بيت عمل مى‌كنند.  ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
عمو چشمانش را باز میکند و میگوید:سلام برسون :_عه شما بیدارین؟ فاطمه میگوید :+چی شده نیکی؟ مشکوک به عمو نگاه میکنم و بلند میگویم :_هیچی عموم بیداره فاطمه همچنان آهسته صحبت میکند :+عه از صدای ما بیدار شدن؟ از طرفـ من معذرت خواهی کن. :_نه فکر کنم بیدار بودن،تو چرا آروم حرف میزنی حالا!!؟؟ فاطمه میخندد :+برو به کارت برس،خداحافظ :_خداحافظ تلفن را قطع میکنم و به طرف عمو که با شیطنت نگاهم میکند،برمیگردم. :_فکر کردم خوابین :+بیدار شدم.. * از پنجره به حیاط خیره میشوم . بابا از ماشین پیاده میشود و به طرف ساختمان میآید . از شدت استرس،دست هایم را در هم قالب میکنم و بازشان می کنم. عادت معمولم در زمان های پر از تنش... نگاهی به چهره ی آرام عمو میاندازم،التهاب درونم، کمی فروکش میکند . عمو لبخند دلگرم کننده ای میزند و از اتاق خارج میشود. صبر میکنم تا کمی دور شود،بعد به دنبالش بیرون میروم. دست هایم را روی نرده ها میگذارم و کمی به طرف پایین خم میشوم . عمو رو به در ورودی ایستاده و مامان آن طرف تر. بابا وارد میشود،اول نگاهش به عمو میخورد و بعد به مامان. :_ببین کی اینجاس؟؟وحیـــــد خونسرد و کامال طبیعی،کتش را درمیآورد و به دست مامان میدهد. جلو میآید و با عمووحید دست میدهد. :_خوش اومدی عمو دستش را به گرمی میفشارد و لبخند میزند. :+ممنون،چه خبر؟ :_خبرای همیشگی...کار و فعالیت،چه خبر از بابا؟ :+خوبه..خیلی خوب... :_خب حالا برو سر اصل مطلب عمو جا میخورد. :+چی؟ :_به خاطر احوال پر سی نیومدی که؟ عمو سرش را پایین میاندازد :+اینجا نمیشه... بابا سرش را بالا میآورد،سریع خودم را کنار میکشم. نمیدانم متوجه من شد یا نه؟ :_خیلی خب...بیا بریم اتاق کار من... صدای پا میآید و بعد صدای بسته شدن در اتاق. کمی که میگذرد،جرئت میکنم دوباره خم شوم و به جای خالی شان نگاه کنم. نفسم را با حرص بیرون میدهم. کاش میشد بفهمم چه میگویند... دست به کمر میزنم و زیر لب میگویم :لعنتی... به طرف اتاق خودم میروم . از فال گوش ایستادن اصال خوشم نمیآید،به عالوه الان با وجود تنش و درگیری بین اعضای خانواده اصلا فرصت مناسبی بر ای این کار نیست. روی تخت مینشینم و پیرزن غرغروی مغزم از خواب بیدار میشود:مگه زندگی من نیست؟؟چرا من نباید بشنوم؟؟ اصال مگه چی میخوان بگن؟؟ صدای موبایلم میآید،بی اهمیت نگاهش میکنم اما اسم روی صفحه،تعجب را میهمان صورتم میکند. 𶐽عمو وحید𶐽 سریع جواب میدهم و بدون حرف زدن گوشی را جلوی گوشم میگیرم. صدای عمووحید میآید :_آخه مشکل اینجاست که هیچ کدوم این حرفا منطقی نیستن... صدای خش خش بلند و عجیبی میآید و باعث میشود گوشی را کمی از صورتم دور کنم. انگار عمو گوشی را داخل جیبش انداخته... صدای بابا ضعیف اما واضح میآید :+منطق من همینه..نیکی دختر منه و به قول تو،مؤمن به اصول اسلامم... تو که بهتر میدونی اسلام حق انتخاب همسرو داده به من... اصلا گوش بده،فرضا من میخوام دخترم بدبخت بشه،اسلام بهم این اجازه رو داده... خب بگو همین دین بیاد نجاتش بده دیگه.... :_مسعود گوش کن... :+نه تو گوش کن... من میخواستم با نیکی روشنفکرانه برخورد کنم...همونطور که با مادرش... درست مثل یه ملکه.. اما این انتخاب نیکی بود....نیکی خواست که اینطوری بشه.... بین ما و اسلام،چیزی انتخاب کرد که... نفسش را بیرون میدهد... دست روی دهانم میگذارم تا صدای هق هقم شنیده نشود... واقعا این ها،حرف های باباست؟؟ غیرممکن است... :+الانم من باهاش بر طبق شرع اسلام رفتار میکنم اجازه ی ازدواج با این پسره رو بهش نمیدم.. اگه واقعا دلش با این پسره است...فقط یه راه حل داره... اشکهایم را پاک میکنم و موبایل را بیشتر به گوشم فشار میدهم. :+راه حلش اینه که برای همیشه دور من و مادرش رو خط بکشه... وقتی میگم برای همیشه...یعنی همیشه... منو که میشناسی وحید...حرف مفت نمیزنم،هرچی بگم عمل میکنم... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت فاجعه‌بار زندگی و سواد مردم ایران به روایت جان فوران، جامعه شناس آمریکایی آره آره، داشتیم ژاپن میشدیم که انقلاب شد ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
ساعت حدود هشت صبح است. همه ياران امام، تشنه هستند. در خيمه ها هم آب نيست. سپاه كوفه منتظر فرمان عمرسعد است. دستور حمله بايد از طرف او صادر شود. ابتدا بايد مردم را با وعده پول خام تر نمود. براى همين، عمرسعد فرياد مى زند: "هر كس كه سر يكى از ياران حسين را بياورد هزار درهم جايزه خواهد گرفت". تصميم بر آن شد تا ابتدا لشكر امام را تير باران نمايند. همه تيراندازان آماده شده اند، امّا اوّلين تير را چه كسى مى زند؟ آنجا را نگاه كن! اين عمرسعد است كه روى زمين نشسته و تير و كمانى در دست دارد. او آماده است تا اوّلين تير را پرتاب كند: "اى مردم! شاهد باشيد كه من خودم نخستين تير را به سوى حسين و يارانش پرتاب كردم". تير از كمان عمرسعد جدا مى شود و به طرف لشكر امام پرتاب مى شود. جنگ آغاز مى شود. عمرسعد فرياد مى زند: "در كشتن حسين كه از دين بر گشته است شكى نكنيد". واى خداى من، نگاه كن! هزاران تير به اين سو مى آيند. ميدان جنگ با فرو ريختن تيرها سياه شده است. ياران امام، عاشقانه و صبورانه خود را سپر بلاى امام خود مى كنند و بدين ترتيب، حماسه بزرگ صبح عاشورا رقم مى خورد. اين اوج ايثار و فداكارى است كه در تاريخ نمونه اى ندارد. زمين رنگ خون به خود مى گيرد و عاشقان پر و بال مى گشايند و تن هاى تير باران شده بر خاك مى افتند. همه ياران در اين فكر هستند كه مبادا تيرى به امام اصابت كند. زمين و آسمان پر از تير شده و چه غوغايى به پاست! عمرسعد مى داند كه به زودى همه تيرهاى اين لشكر تمام خواهد شد، در حالى كه او بايد براى مراحل بعدى جنگ نيز، مقدارى تير داشته باشد. به همين دليل، دستور مى دهد تا تيراندازى متوقّف شود. آرامشى نسبى، ميدان را فرا مى گيرد. سپاه كوفه خيال مى كنند كه امام حسين(ع) را كشته اند، امّا آن حضرت سالم است و ياران او تيرها را به جان و دل خريده اند. اكنون سى و پنج تن از ياران امام، شربت شهادت نوشيده و به ديدار خداى خويش رفته اند. اشك در چشمان امام حلقه زده است. نيمى از ياران باوفاى او چه سريع پر گشودند و رفتند. سپاه كوفه، هلهله و شادى مى كنند. امام همچنان از ديدن ياران غرق به خونش، اشك مى ريزد. گوش كن! اين صداى امام است كه در دشت كربلا طنين انداز است: "آيا يار و ياورى هست كه به خاطر خدا مرا يارى نمايد؟". جوابى شنيده نمى شود. اهل كوفه، سرمست پيروزى زودرس خود هستند. در آسمان غوغايى بر پا مى شود. فرشتگان از خداوند اجازه مى گيرند تا براى يارى امام بيايند. فرشتگان گروه گروه نزد امام حسين(ع)مى روند و مى گويند: "اى حسين! صدايت را شنيديم و آمده ايم تا تو را يارى كنيم". اما امام ديدار خداوند را انتخاب مى كند و به فرشتگان دستور بازگشت مى دهد. آرى! امام حسين(ع) در آن لحظه براى نجات از مرگ، طلب يارى نكرد، بلكه او براى آزادى اهل كوفه و همه كسانى كه تا قيامت فرياد او را مى شنوند، صدايش را بلند كرد تا شايد دلى بيدار شود و به سوى حق بيايد و از آتش جهنّم آزاد گردد. <=====●○●○●○=====> (ع) eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●○●○●○=====>
🌹امام صادق علیه اسلام: زنی که شب را سپری کند درحالی که شوهرش از او در مورد حقی خشمگین باشد، نمازی از او پذیرفته نمی شود تا اینکه همسرش از او خشنود شود. 📗 کافی ج۵ ص۵۰۷ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فواید فوق العاده سنگ پا برای بدن تاثیر بر بیماری های مغز کشیدن سنگ پا موجب کاهش غلظت خون در اندام‌های بالایی بدن می‌شود و باعث کشاندن خون به اندام‌های انتهایی می‌شود به همین دلیل است که موجب کاهش سردرد و بیماری‌های مربوط به مغز می‌شود. سنگ پا کشیدن می تواند بسیاری از مشکلات روانی مانند افسردگی، بی‌خوابی، فکر و خیال زیاد و... را بهبود بخشد، البته اگر به‌طور مداوم صورت پذیرد. برطرف کردن کوفتگی بدن و سردرد از دیگر فواید استفاده از سنگ پا می‌توان به این مورد اشاره داشت که چرک پا را تمیز می‌کند و در نتیجه خستگی و کوفتگی پا برطرف می‌شود همچنین برای برخی از انواع سردرد و اکثر بیماری‌های مغزی بسیار سودمند است به خاطر اینکه ماده را از قسمت‌های بالاتر به سمت قسمت‌های پایین بدن می‌کشاند و اگر سنگ‌پا، خشن‌تر باشد جذب ماده زیادتر است ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌🌷مهدی شناسی ۱۸۶🌷 🔷زیارت آل یاسین 🔷 🌹السلام علَیک أیها المقَدم المأمول🌹 🍃مقدم یعنی جلو بودن، جلو قرار داده شده. مأمول یعنی مورد توقع و طلـب بـودن، مـورد أمـل و آرزو،و بیشتر در مواردی بکار میرود که حصول آن بعید و دور است. ⬅️احتمالات در ترکیب و معنای "المقدم المأمول" 1⃣اگر به صورت موصوف و صفت معنا کنیم، که مقدم موصوف باشد و مأمول صفت؛ "سلام بر تـو ای مقـدم و پیش رویی که مورد آرزو هستی." 2⃣ به صورت صفت و موصوف معنا کنیم، که مقدم صفت باشد و مأمول موصوف؛ "سلام بر تو ای آرزویـی که مقدم هستی" ✅وجود مقدس امام زمان آرزوی ماست. ⬅️ هنگام سحر سید بن طاووس ،در سرداب مقدس دعـایی از مـولا و صـاحبش ولـی عصـر شـنید کـه در آن حضـرت اینطـور دعـا مـی نمودند و برای شیعیانشان طلب از خداوند طلب مغفرت می کردند:"خداوندا شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شـده انـد.خداوندا گناهانشان را بیامرز..." ⬅️مؤمنان و شیعیان حضرت که وجـودشان با وجود ایشـان سرشـته اسـت و تمـام وجود و هویتشان را در هستی امامشان می دانند و امام خـویش را تنهـا راه و تنهـا باب به سوی خدا می بینند، در آرزوی لقـاء و وصال مـولای خویشـند. ⬅️خصوصـاً در سالهای طولانی غیبت که با طول در فراق مولایشان سوخته و ساخته اند صبح و شـام در طلب و آرزوی ولی و آقای خویشند و به او دل بسته اند. 💐☘🌻💐☘🌻☘💐 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام‌برعلی‌اکبر🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹سلام.برحسین🌹🌹🌹سلام بریاران حسین🌹🌹 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🙏🙏🙏🙏 💖🌷🌙✨🌟🌷💖
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای آفتاب زهرا عَجّل علی ظهورک       تنهای شهر و صحرا، عجّل علی ظهورک         گم گشته وجودی، هم غیب و هم شهودی       در دیده و دل ما، عجّل علی ظهورک       بی تو غریب قرآن، بی تو اسیر عترت       بی تو علی ست تنها، عجّل علی ظهورک ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اهلبیت (ع) در قرآن (3⃣) ✅💐 آیه مباهله 💐✨ آیه مباهله یکی دیگر از آیاتی است که بر برتری اصحاب کساء بر دیگر صحابه پیامبر دلالت می‌کند، زیرا براساس این آیه، پیامبر (ص) از جانب خداوند مأموریت یافته است تا از میان کودکان، مردان و زنان مسلمان افرادی را برای مباهله با نصرانی‌های نجران با خود همراه نماید. پیامبر(ص) از مردان، حضرت علی(ع) و از زنان، حضرت زهرا(س) و از کودکان، حسن و حسین را برگزید. 💐✨ بدون شک برای مباهله کسانی برگزیده می‌شوند که از نظر ایمان و قرب به خداوند از جایگاه بالایی برخوردار باشند: 💐💫 فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (آیه 61 سوره آل عمران) هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. ✅💐 اسقف مسيحيان در روز مباهله گفت: من چهره‌هايى را مى‌بينم كه اگر از خداوند بخواهند كوه از جا كنده شود، كنده مى‌شود. اگر اين افراد نفرين كنند، يک نفر مسيحى روى زمين باقى نمى‌ماند. لذا از مباهله انصراف داده، حاضر به مصالحه شدند. ✅💐 پيامبر (ص) فرمودند: سوگند به كسى كه مرا پيامبر حقّ قرار داد، اگر مباهله انجام مى‌گرفت، آن وادى آتش را بر آنان فرو مى‌ريخت. ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
صدای خش خش میآید،به نظر میرسد عمو میایستد :_آره خوب میشناسمت..یه دنده و لجباز... :+این حرفا رو به نیکی بگو... یا من و مادرش..یا این پسره.. :_مسعود...دقیقا داری کاری رو میکنی که محمود با تو کرد... صدای بابا بالا میرود :+پیغاممو خوب به نیکی برسون...از اون آیه ها و حدیث هام چند تا تو گوشش بخون که }و بالوالدین احسانا{ صدای در میآید. موبایل را قطع میکنم.. عمو از اتاق خارج شده... این چه شرطی است؟؟مگر شدنی است؟؟مگر میتوانم از پدر و مادرم بگذرم؟؟ نه....امکان ندارد.... * :_پس تصمیمت رو گرفتی؟ :+تو بودی چی کار میکردی؟ :_صبـــر...بهترین کار الان صبره... :+چی میگی فاطمه...پسر مردمو معطل خودم نگه دارم که یه روزی بابام از خر شیطون پیاده بشه؟ :_نیکی میترسم فردا روزی از جواب منفی ات پشیمون بشی... :+فاطمه! درسته که مامان و بابای من ایده آل نیستن...درسته که درکم نمیکنن.... درسته که به اعتقادم احترام قائل نیستن...ولی با اینحال پدر و مادرم هستن،با همه ی وجودم عاشقشونم... این همه حدیث و روایت داریم از احترام به پدر و مادر.... نوچ...من آدمی نیستم که از پدر و مادرم جدا شم... با وجود همه ی اختلاف سلیقه ها؛ این چند سال،دیدم که حواسشون بهم بوده... دیدم که هوامو داشتن... الانم این تصمیمیشون به خاطر حفظ منه...میترسن... از اینکه من تنهاشون بذارم... از اینکه با آدمی مثل سیاوش ازدواج کنم...از اینکه اون آدم به اعتقاداتم پر و بال بده من رو بیشتر از قبل از مامان و بابا دور کنه... من شاید با مردی مثل سیاوش،خوشبخت بشم اما هیچکس پدر و مادر آدم نمیشه فاطمه....من به ی نتیجه ی خیلی مهم رسیدم :_چی؟ :+من هیچ وقت نمیتونم ازدواج کنم... :_ چی میگی دیوونه؟ بغضم را قورت میدهم :_واقعیته...اگه کسی مثل سیاوش رو انتخاب کنم،باید تا آخر عمر دور پدر و مادرم رو خط بکشم... با آدمی مثل دانیال هم که عمرا نمیتونم سر کنم...پس در نتیجه،هیچ وقت ازدواج واسه من ممکن نیست... :+نیکی ببین من نمیگم تصمیمت درسته یا غلط...ولی خیلیا با پدر و مادرشون قطع رابطه کردن،چند هفته بعد ، چند ماه بعد،اصلا چند سال بعد آشتی کردن... :_نمیخوام رویاپردازی کنم فاطمه... آدمیزاد از یه لحظه ی بعدش خبر داره؟من میدونم تا اون چند هفته بعدی که میگی عمرم به دنیا هست یا نه؟نه،تا همین جاشم با احساس جلو اومدم...بعد از این ترجیح میدم منطقی باشم... اشک هایم که تا گونه ام کشیده شده اند،پاک میکنم. فاطمه بغلم مٻکند... خدایا،چرا از این کابوس،بیدار نمیشوم؟ عمو ݒوفی میکند و کتش را روی تختم میاندازد. :_چقدر هوا سرده! :+بهمنه دیگه عموجان این پا و آن پا میکنم،نگرانم.. عمو روی مبل می نشیند،روبه رویش مینشینم و زل میزنم به زمین. :+عمو...چی شد؟ :_بذا نفسم جا بیاد دختر...بعد... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌟اگر زنان سن خود را کمتر از سن خود می دانند!!!! حق دارند ! کاملا حق دارند ! من شخصا پس از خواندن این متن سر تعظیم فرود آوردم ! زنده باد مادر زنده باد خواهر زنده باد همسرزنده باد دختر زنده باد هر زنی که شکوه خودش را قدر بداند هر زنی حق دارد سن خود را نصف یا ثلث یا کمتر اعلام کند ؛ چون روزهایی را که منتظر تولد کودکش بوده فقط با دلواپسی انتظار کشیده ، واقعا زندگی نکرده!!! چون شبهایی که فرزندش مریض بوده در کنار بستر او نشسته و گریسته ، زندگی نکرده. چون زمانی که فرزندش بیرون از خانه بوده تا لحظه ورودش، فقط به در چشم دوخته، زندگی نکرده. چون بارها بخاطر راحتی سایر اعضای خانواده خواسته ها و نیازهای خود را نادیده گرفته، زندگی نکرده. او همه اینها را از زندگی کم کرده و سپس سن خود را حساب میکند!!! حق با اوست و منصفانه نیست زمانی را که برای دیگران زندگی کرده به حساب عمر او بگذاریم ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
عصر جمعه (2).mp3
1.14M
حتما تا آخرش گوش کنید             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸