eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنون از اينكه آمدی آقای ما شدی ممنون از اينكه نوكر اين خانه ما شديم شكرِ خدا كه فاطمه مارا خريده است شكر خدا كه خرج بساط شما شديم             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
⇦ عمرو بن مطاع الجعفی عمرو بن مطاع مردى شجاع و نامدار بود. اصالت یمنى داشت و احتمالًا در کوفه مى زیسته است. نقل کرده اند که در روز عاشورا از امام حسین علیه السلام اجازه میدان رفتن گرفت و در ضمن مبارزه به تجلیل از آن حضرت پرداخت. عمرو پیوسته جهاد کرد تا به فیض شهادت نایل آمد. ●پژوهشکده تحقیقات اسلامی، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا.             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🖤 به رسم با ادبان احتـرام اضافه کنیم برای عرض ارادت قیام اضافه کنیم به سمت حضرت ارباب خم شویم همه به ذکرصبح کمی هم سلام اضافه کنیم 🥀             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌴 🌴 🌴 يادت هست، وقتى نُعمان در مسجد كوفه سخنرانى مى كرد، چه كسى با او مخالفت نمود؟ بله، عبد الله حَضرَمى را مى گويم. او بود كه از سياست صلح آميز امير كوفه انتقاد كرد و سعى كرد تا نيروهاى حكومتى كوفه را درگير جنگ با مسلم نمايد. اكنون او مى داند كه اگر امام حسين(ع) به كوفه بيايد، كوفه بدون جنگ، تسليم او خواهد شد و از آن جهت كه كوفه، قلب جهان اسلام است و به زودى آتش انقلاب از اين شهر به همه جا سرايت خواهد نمود، روزگار سختى در انتظار يزيد خواهد بود. براى همين، او دست به قلم مى برد و نامه اى به يزيد مى نويسد! عجيب است! تا قبل از اين نامه، يزيد از اوضاع كوفه بى خبر بوده است; زيرا امير كوفه به جهت سياست صلح آميز خود، او را از حوادث كوفه مطّلع نكرده است. نامه اى كه اين جاسوس براى يزيد مى نويسد، باعث حوادث زيادى مى شود. آرى، همين نامه اوضاع مناسبى را كه در كوفه ايجاد شده بود، در هم مى پيچد و طوفان عظيمى به پا مى كند. شب است و مردم شهر دمشق در خواب هستند كه نامه رسان به قصر يزيد مى رسد. او به نگهبانان قصر مى گويد: "من نامه مهمّى دارم و بايد آن را به يزيد بدهم". يزيد از خواب، بيدار مى شود و نامه را باز مى كند و اين چنين مى خواند: اى يزيد! مسلم به كوفه آمده است و مردم با او بيعت كرده اند. اگر كوفه را مى خواهى، فرد ديگرى را براى حكومت كوفه بفرست كه شجاع و نترس باشد; چرا كه نعمان، امير فعلى كوفه، با دشمنان تو مدارا مى كند. يزيد از خواب خوش خود بيدار شده و مضطرب مى شود. او مى داند، اگر فقط كمى دير بجنبد، كوفه سقوط مى كند. و در آن صورت، ديگر روزگار او سياه مى شود. اكنون يزيد آشفته است و خواب به چشمش نمى آيد. او باور نمى كرد كه امير كوفه تا اين اندازه اهل مدارا كردن باشد كه در مقابل ورود مسلم به كوفههيچ اقدامى نكند. تا اين لحظه تمام توجّه يزيد به شهر مكّه بود; چرا كه امام حسين(ع) در آنجا حضور داشت و با توجّه به نزديك شدن ايام حج، از حضور هزاران نفر در مكّه هراس داشت. امّا او هرگز فكر نمى كرد كه كار كوفه به آنجا برسد كه مردم آشكارا با مسلم بيعت كنند. آن هم بيعت هجده هزار نفر! يزيد از اين نكته هم باخبر شده است كه مسلم، نامه اى به امام حسين(ع)نوشته و از او خواسته است كه به سوى كوفه بيايد. چرا امير كوفه اين خبرها را براى او ارسال نكرده است؟! او بايد امير كوفه را بركنار كند. به نظر شما يزيد چه كسى را براى كوفه خواهد فرستاد؟ با من همراه باشيد. 🌳🌳🌳🌳🌳 <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
👈🏼یکی دیگه از بهترین و اصلی ترین راه ترک گناه اینه که انقدر وقت خودت رو با کارهای خوب پر کنی که دیگه برای گناه اصلا وقت نداشته باشی. گناه زمانی به وجود میاد که آدم یه وقت اضافی داشته باشه. 💢 اگه خدای نکرده دچار گناهی هستی که نمیتونی ترکش کنی یه مدت سر خودت رو به کارهای خوب شلوغ کن. ✅ انقدر که اصلا وقت فکر کردن به گناه رو نداشته باشی. بعد از چند وقتی کلا عادت به اون گناه از سرت میفته و احساس خوبی پیدا خواهی کرد😊             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌿 آیت‌الله (ره) : سعی کنید پایتان را از ڪشتی حضرت علیه‌السلام بیرون نگذارید و دائمــاً به امری از امور دستگاه علیه‌السلام مشغول باشید تا بواسطه آن از همه شیعیـان دستگیری شود والا حسـاب و ڪتـاب آن طـرف، دقیق‌تر از این حـرف‌هاست.             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🔹 علامه طباطبایی : هرگاه مشکلات و بلاها به شما هجوم آورد و در حصار آن قرار گرفتید سیل صلوات بر محمد و آل محمد. به راه اندازید تا سیل صلوات بلاها را با خود ببرد۰             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
┄┅─✵💝✵─┅┄ روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت   «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خداوند ‌ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🔷💐❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
🌼✨•• با دل‌تنگت‌ بگو‌ دلــــدار می‌آیـد ز راه این‌ حقیقت‌ را من‌ از گل‌های‌ نرگـس‌ خوانده‌ام..(: ..♥️             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
لبخند میزند و با خجالت سرجایش مینشیند. ادامه میدهم :_و این سقف تا وقتی که شما بخواین،باز میمونه خانم.. نیکی دوباره میخندد :+خواهش میکنم اذیت نکن. مسیر را تغییر میدهم و به طرف خیابانهای خلوت اطراف میروم. جلوی یک فستفود نگه میدارم و میگویم :_خانم،رانندتون خیلی گرسنه هستن، افتخار میدین یه پیتزای ناقابل در خدمتتون باشیم ؟؟ نیکی دلبرانه میگوید:حتما آقـــا و پیاده میشود. نگاهم به دنبالش کشیده میشود. ★ نیکی با لبخند میگوید :+خیلی پیتزای خوشمزه ای بود،ممنون :_نوش جونت خانم نمیدانم چرا دوست دارم مدام خانم صدایش کنم. کنار خیابان نگه میدارم.:+عه،چرا وایسادین؟؟ :_پیاده شو لطفا. نیکی بی هیچ حرفی پیاده میشود،من هم. به طرفش میروم و میگویم:میخوام بهت رانندگی یاد بدم. نیکی چشمانش را درشت میکند: وای نه،الان نه... من الان نمیتونم یاد بگیرم.. خواهش میکنم بمونه واسه بعد. یک تای ابرویم را بالا میدهم : آخه چرا؟ مظلوم میگوید:نه خواهش میکنم... اصرار میکنم :_نیکی تا وقتی بترسی،نمیتونی موفق بشی.. نترس.. تا من کنارتم نترس سر تکان میدهد و آرام به طرف صندلی راننده میرود. *نیکی* حرفهای فاطمه آشکارا کم حرفم کرده. فکر میکنم. به صورت مسیح خیره میشوم و فکر میکنم این مرد همان است که میتواند تکیه گاهم باشد. اما به چادرم که دست میزنم احساس عجز میکنم. مستأصلم. فکر و خیال از هر طرف به ذهنم هجوم میآورد. آنقدر درگیرم که نتوانستم بگویم الان نمیتوانم رانندگی کنم.. مسیح میگوید :_خب... پاتو بذار رو پدال سمت چپ.. اون ترمزه.. حالا استارت بزن.. با ترس و دست لرزان سوئیچ را درون استارت میچرخانم. ماشین روشن میشود. با لبخند به مسیح نگاه میکنم. با حوصله میگوید:حالا ترمز دستی رو بخوابون،دنده رو باید عوض کنی بعد آروم پاتو از ترمز برداری و پدال راستی رو، گاز رو فشار بدی. ببین این دنده،وقتی رو پی عه یعنی پارک شده ماشین. این آر دنده عقبه و وقتی رو دی باشه جلو میره. دنده رو بذار رو دی. دستم را جلو میبرم و دنده را عوض میکنم. بعد پایمـ را از ترمز برمیدارم و گاز را فشار میدهم. ماشین راه میافتد. مسیح مثل معلمی خوشحال از موفقیت میگوید :آفرین عالیه حالا فرمون دست توعه... برو ببینم چه میکنی؟ با استرس لبمـ را میجوم و جلو میروم. آنقدر درگیری ذهنی دارم که متوجه زیاد شدن سرعت نمیشوم. مسیح میگوید:اوه اوه.. یه کم کمتر پدال گازو فشار بده. سرعتت زیاد شده.. یک لحظه کنترل ماشین از دستم خارج میشود. جیغ کوتاهی میکشم و هر دو دستم را از روی فرمان برمیدارم. با اضطراب،مثل کسی که در دریا غرق میشود،دستم را روی فرمان میگذارم. مسیح دستش را جلو میآورد تا ماشین را کنترل کند،اما به اشتباه،دستش را روی دست من میگذارد. انگار هزار ولت برق به تنم وصل کرده باشند. گر میگیرم،داغ میشوم و هیجان،همه ی وجودم را در بر میگیرد. مسیح خیلی سریع دستش را پس میکشد. با استرس میگویم:چطوری باید نگهش دارم؟؟ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🔹 رفته ها توجه کنند سعی کنید با گوش کنید موقع گوش دادن ببنید اگه اشکتون سرازیر شد مارم کنید😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلایی‌سیدرضا_نریمانی_مثلاً_تو_قبول_کردی_ (1).mp3
17.66M
☑️کربلایی‌سیدرضا نریمانی 💠مثلاً تو قبول کردی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🌴 🌴 🌴 اكنون يزيد به دنبال شخص مناسبى مى گردد تا او را به عنوان امير كوفه معرّفى كند. امّا در اين شرايط، فكرش به جايى نمى رسد. براى همين به سراغ سِرْجون مى رود. سِرجون فردى مسيحى است كه معاويه در شرايط سخت، با او مشورت مى كرد. بعد از مرگ معاويه، ديگر سِرجون به دربار حكومتى نيامده است; اكنون يزيد دستور داده است تا هر چه زودتر او را به قصر فرا خوانند تا با كمك او بتواند بر اوضاع كوفه مسلّط شود. سِرجون وارد قصر مى شود و يزيد را بسيار آشفته مى بيند. يزيد نامه اى را كه از كوفه رسيده است به وى مى دهد و او نامه را مى خواند. او رو به سِرجون مى كند و مى گويد: "بگو من چه كسى را امير كوفه كنم تا بتوانم آن شهر را نجات دهم". سِرجون به فكر فرو مى رود! تنها راه نجات كوفه اين است كه ابن زياد براى حكومت كوفه انتخاب شود. يزيد به سِرجون نگاه مى كند و مى گويد: "اى سِرجون! چه كسى را به كوفه بفرستم"؟ سِرجون پاسخ مى دهد: "اگر پدرت، معاويه، اكنون اينجا بود، آيا سخن او را قبول مى كردى؟". سِرجون نامه اى را به يزيد نشان مى دهد كه به مهر و امضاى معاويه مى باشد و در آن نامه، حكومت كوفه به ابن زياد سپرده شده است. سِرجون با نگاهى پر معنا به يزيد مى گويد: "نگاه كن! اين نامه پدرت، معاويه، است كه مى خواست ابن زياد را امير كوفه نمايد; امّا عمرش وفا نكرد، اگر مى خواهى كوفه را آرام و فتنه ها را خاموش كنى، بايد شهر كوفه را در اختيار ابن زياد قرار دهى; اين تنها راه نجات توست". يزيد پيشنهاد سِرجون را مى پذيرد و فرمان حكومت كوفه را براى ابن زياد مى نويسد. آيا خبر دارى كه ابن زياد در اين زمان، امير شهر بصره مى باشد و در آن شهر ترس و وحشت زيادى ايجاد كرده است؟! اكنون ابن زياد به حكومت كوفه نيز منصوب مى شود. دو شهر مهمّ عراق در اختيار ابن زياد قرار مى گيرد تا هر طور كه بتواند، قيام مردم عراق را خاموش كند. يزيد دستور مى دهد تا هر چه سريعتر اين نامه را براى ابن زياد بفرستند: از يزيد به ابن زياد: خبرهايى از كوفه رسيده كه مسلم وارد آن شهر شده است و گروه زيادى با او بيعت كرده اند، وقتى نامه من به دست تو رسيد، سريع به سوى كوفه بشتاب و دستور دستگيرى مسلم را بده و در اين زمينه سختگيرى كن،تو بايد مسلم را به قتل برسانى. بدان اگر در دستور من كوتاهى كنى، هيچ بهانه اى را از تو قبول نخواهم كرد. هنوز صبح نشده است كه دروازه شهر دمشق باز مى شود و اسب سوارى با سرعت به سوى بصره به پيش مى تازد. او مأمور است تا نامه يزيد را هر چه سريعتر به بصره برده و به ابن زياد برساند.🔷🔷🔷🔷🔷 <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
┄┅─✵💝✵─┅┄ 🍃بہ نام او ڪه... 🌼رحمان و رحیم است 🍃بہ احسان عادت 🌼وخُلقِ ڪریم است سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌷🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110