eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحوم رجب علی خیاط: به كفاش مي‌فرمود: « وقتي كفش مي‌دوزي، اولاً براي خدا سوزن را فرو كن و بعد آن را خوب و محكم بدوز كه به اين زودي پاره نشود. » به خياط ميگفت: « هر درزي كه مي‌دوزي به ياد خدا بدوز و محكم. » براي خدا بيا! يكي از شاگردان شيخ توصيه‌هاي ايشان به اخلاص را چنين توصيف مي‌كند: شيخ مي‌گفت: « اين جا (خانه شيخ) كه مي‌آييد براي خدا بياييد، اگر براي من بياييد ضرر مي‌كنيد! » حال عجيبي داشت، مردم را به خدا دعوت مي‌كرد، نه به خود. براي خدا دوست داشته باش! ❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 @hedye110 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
اثر وضعى و اخروى اصلاح (فضيل بن عياض ) گويد: روزى شخص پريشانى قدرى ريسمان كه عيالش بافته بود به بازار برد تا با فروش آن ، از گرسنگى نجات پيدا كنند. ريسمان را به يك درهم فروخت و خواست نانى تهيه كند كه در اين هنگام ، دو نفر را مشاهده كرد كه به سبب يك درهم با يكديگر نزاع مى كنند و سر و صورت يكديگر را مجروح نموده ، و به نزاع خويش هم ادامه مى دهند. آن شخص جلو آمد و گفت : يك درهم را بگيريد تا نزاع شما تمام شود و اين كار را كرد و بين آنان را اصلاح نمود و باز با تهى دستى به منزل رهسپار گشت و داستان را براى همسرش نقل كرد، او نيز خشنود گشت . آنگاه زن اطراف خانه را جستجو كرد و لباس كهنه اى را پيدا نمود و به شوهر خود داد تا بفروشد و غذائى تهيه كند. مرد لباس كهنه را به بازار آورد و كسى از او نخريد، لكن ديد مردى ماهى گنديده اى در دست دارد گفت : بيا معامله و معاوضه كنيم ، ماهى فروش ‍ قبول كرد. لباس كهنه را داد و ماهى فاسد را گرفت و به منزل آمد. زن مشغول آماده كردن ماهى شد كه ناگهان چيزى قيمتى در شكم ماهى يافت و به شوهر داد تا به بازار ببرد و بفروشد. آن را به بازار آورد به قيمت خوبى (دوازده بدره ) فروخت و به منزل مراجعت كرد.چون وارد خانه شد فقيرى بر در آواز داد: از آنچه خداى به شما داده مرا عنايت كنيد. آن مرد همه پولها را نزد فقير گذاشت و گفت : هر چه مى خواهى بردار، فقير برداشت چند قدم برنداشت كه مراجعت نمود و گفت : من فقير نيستم ، فرستاده خدايم ، خواستم اعلان كنم كه اين پاداش احسان شماست كه ميان آن دو نفر را اصلاح و سازش داديد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃 @hedye110
آقا به کرامت شما چشم به راهیم سر بر سر دیوار و همان پنجره سبز‌ می‌گفت: غم نسترن‌ای ضامن آهو ماییم و دل زار و همان پنجره سبز 🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 @hedye110
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم 🔰 @hedye110
هرچی بهش میگم اینقد دوقطبی درست نکن آخرش ساندویچ فروشی ها هم دو قطبی میشن، میوه فروشی ها، حتی پرتقال ها هم، حرف حالیش نمیشه که نمیشه!😜😅😁😂🤣 😅 @hedye110
روزگارت بخیر پنجره قلبت را باز کن و مهربانیت را آغاز کن سلام صبحتون بخیر ❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 @hedye110
👆تبلیغات همراه 😳🙈 # درست_انتخاب_کنیم 😎 @hedye110
وقتی سعی میکنی تا ۱۴۰۰ بی خیال روحانی باشی 😂 @hedye110
15.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸📹 کلیپ اعتماد به حکمت خدا . 🍃❤️تدبیر امور دست خداست بهترین تکیه گاه قابل اعتماد😍. 🍃💙 امید و نور و روشنایی 💙🍃 ارسالی عضو محترم کانال @hedye110
مجنون همه لیلا تویی، نور دل طاها تویی مولا تویی والا تویی، هم رهگشا هم رهبری 💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى 🔰 @hedye110
به يزيد خبر مى رسد كه بعضى از مردم شام با ديدن كاروان اسيران و آگاهى به برخى از واقعيت ها، نظرشان در مورد او عوض شده و در پى آن هستند كه واقعيت را بفهمند. پس زمان آن رسيده است كه يزيد براى فريب دادن و خام كردن آنها كارى بكند. فكرى به ذهن او مى رسد. او به يكى از سخنرانان شام پول خوبى مى دهد و از او مى خواهد كه يك متن سخنرانى بسيار عالى تهيه كند و در آن، تا آنجا كه مى تواند به خوبى هاى معاويه و يزيد بپردازد و حضرت على و امام حسين(ع) را لعن و نفرين كند و از او خواسته مى شود تا روز جمعه وقتى مردم براى نماز جمعه مى آيند، آنجا سخنرانى كند. در شهر اعلام مى كنند كه روز جمعه يزيد به مسجد مى آيد و همه مردم بايد بيايند. روز جمعه فرا مى رسد. در مسجد جاى سوزن انداختن نيست، همه مردم شام جمع شده اند. يزيد دستور مى دهد تا امام سجّاد(ع) را هم به مسجد بياورند. او مى خواهد به حساب خود يك ضربه روحى به امام سجّاد(ع) بزند و عزّت و اقتدار خود را به آنها نشان بدهد. سخنران بالاى منبر مى رود و به مدح و ثناى معاويه و يزيد مى پردازد، اينكه معاويه همانى بود كه اسلام را از خطر نابودى نجات داد و...، همچنان ادامه مى دهد تا آنجا كه به ناسزا گفتن به حضرت على و امام حسين(ع) مى رسد. ناگهان فريادى در مسجد بلند مى شود: "واى بر تو، كه به خاطر خوشحالى يزيد، آتش جهنم را براى خود خريدى!". اين كيست كه چنين سخن مى گويد؟ همه نگاه ها به طرف صاحب صدا برمى گردد. همه مردم، زندانى يزيد، امام سجّاد(ع) را به هم نشان مى دهند. اوست كه سخن مى گويد: "اى يزيد! آيا به من اجازه مى دهى بالاى اين چوب ها بروم و سخنانى بگويم كه خشنودى خدا در آن است". يزيد قبول نمى كند، امّا مردم اصرار مى كنند و مى گويند: "اجازه بدهيد او به منبر برود تا حرف او را بشنويم". آرى! اين طبيعت انسان است كه از حرف هاى تكرارى خسته مى شود. سال هاست كه مردم سخنرانى هاى تكرارى را شنيده اند، آنها مى خواهند حرف تازه اى بشنوند. يزيد به اطرافيان خود مى گويد: "اگر اين جوان، بالاى منبر برود، آبروى مرا خواهد ريخت" و همچنان با خواسته مردم موافق نيست. مردم اصرار مى كنند و عدّه اى مى گويند: "اين جوان كه رنج سفر و داغ پدر و برادر ديده است نمى تواند سخنرانى كند، پس اجازه بده بالاى منبر برود، چون او وقتى اين همه جمعيّت را ببيند يك كلمه نيز، نمى تواند بگويد". از هر گوشه مسجد صدا بلند مى شود: "اى يزيد! بگذار اين جوان به منبر برود. چرا مى ترسى؟ تو كه كار خطايى نكرده اى! مگر نمى گويى كه اينها از دين خارج شده اند و مگر نمى گويى كه اينها فاسق اند، پس بگذار او نيز سخن بگويد كه كيستند و از كجا آمده اند". 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌿🌿🌿🌿🌿 🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef