eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
سكوتى پر معنا، بر لشكر عمرسعد حكم فرماست. تو مى توانى ترديد را در چهره آنها بخوانى. درست است كه عمرسعد توانسته بود با نيرنگ و فريب اين جماعت را با خود به كربلا بياورد، امّا اكنون وجدان اينها بيدار شده است. ناگهان صدايى از عقب لشكر توجّه همه را به خود جلب مى كند: "من نزد حسين مى روم و اگر بخواهى او را مى كشم". او كيست كه چنين با گستاخى سخن مى گويد؟ اسم او كثير است. نزديك مى آيد. عمرسعد با ديدن كثير، خيلى خوشحال مى شود. او به امام حسين(ع) نامه ننوشته و از روز اوّل، از طرفداران يزيد بوده است. عمرسعد به او مى گويد: "اى كثير! پيش حسين برو و پيام مرا به او برسان". كثير، حركت مى كند و به سوى امام حسين(ع) مى آيد. ياران امام حسين(ع) ( كه تعدادشان به صد نفر هم نمى رسد )، كاملاً آماده و مسلّح ايستاده اند. آنها گرداگرد امام حسين(ع) را گرفته اند و آماده اند تا جان خود را فداى امام كنند. كثير، نزديك خيمه ها مى شود و فرياد مى زند: "با حسين گفتوگويى دارم". ناگهان ابوثُمامه كه يكى از ياران باوفاى امام است او را مى شناسد و به دوستان خود مى گويد: "من او را مى شناسم، مواظب باشيد، او بدترين مرد روى زمين است". ابوثمامه جلو مى آيد و به او مى گويد: ــ اين جا چه مى خواهى؟ ــ من فرستاده عمرسعد هستم و مأموريّت دارم تا پيامى را به حسين برسانم. ــ اشكالى ندارد، تو مى توانى نزد امام بروى، امّا بايد شمشيرت را به من بدهى. ــ به خدا قسم هرگز اين كار را نمى كنم. ــ پس با هم خدمت امام مى رويم. ولى من دستم را روى شمشير تو مى گيرم. ــ هرگز، هرگز نمى گذارم چنين كارى بكنى. ــ پس پيام خود را به من بگو تا من به امام بگويم و برايت جواب بياورم. ــ نه، من خودم بايد پيام را برسانم. اين جاست كه ابوثمامه به ياران امام اشاره مى كند و آنها راه را بر كثيرمى بندند و او مجبور مى شود به سوى عمرسعد بازگردد. تاريخ به زيركى ابوثمامه آفرين مى گويد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef