#ضامنمعتبر🌷🌷
السلام علیک یا ضامن آهو
🌷تا آخر بخون
اذان مغرب نزديک بود و من بايد براي نماز مغرب و عشاء، آماده مي شدم. به طرف اتاق رفتم، گنجه را بازکردم. سفره ي خاک را برداشتم و گشودم. کف دستهايم را با خاک،آشنا ساختم، تکاندم و بر صورت کشيدم؛ از بالاي پيشاني تا زير ابروان و... بله، من تيمّم کردم. 15 سال بودکه تيمّم مي کردم. ديگر خسته شده بودم.آب براي چشمانم ضرر داشت و من هم سخت به آنها نيازمند بودم. بدون چشم که نمي شود مطالعه کرد، تدريس نمود، نوشت و يا حتّي به خوبي راه رفت. يک عالم ديني و يک محقّق علمي، اگر پا نداشته باشد، مي تواند به کارش ادامه دهد، ولي بدون چشم هرگز! پزشک معالجم مي گفت: - اگر به چشمانت نياز داري، نگذار قطره اي آب به آن برسد. دُرُست به خاطر دارم که شب چهارشنبه، اوّل اسفند ماه سال 1363 هجري شمسي بود. نماز که خواندم سفره ي شام پهن بود. مثل هميشه شام مختصر و سبکي تناول کردم امّا در عين حال، مزاجم بناي بهانه را گذاشت و در آن هواي سرد مرا به داخل حياط کشاند و تا ساعت 12 شب به پياده روي و قدم زدن واداشت. بد جوري خسته شده بودم و خواب هم به من فشار مي آورد، ولي من سعي مي کردم تا حد امکان ديرتر به رختخواب بروم تا اندکي غذايم هضم شود. بالاخره به رختخواب رفتم. هنوز سرم به بالش نرسيده بود که خوابم برد. خوابي عميق و شيرين. خودم را در محضر وليّ اللّه الاعظم، حضرت امام علي ابن موسي الرضا عليه السّلام ديدم. خواستم چيزي بگويم امّا جرأتش را پيدا نکردم. آقا با نگاهي مملو از مهر و محبّت به من نگريست و با اشاره ي دست و نگاه خود به من فهماندکه؛ چرا اين روزها کمتر خودت را به ما نشان مي دهي؟ سعي کردم چيزي بگويم. مي خواستم عرض کنم که آقا، خودتان که بهتر مي دانيد اين روزها چقدر مشغول تدريس و تأليف و تصنيف بوده وگرفتارم. البته همه ي اينها هم در جهت خدمت به شما است، ولي...
ولي در عين حال چَشم. اطاعت مي کنم. همين صبح زود به زيارت بي بي فاطمه ي معصومه (عليها السّلام) مشرّف خواهم شد و عذر خواهم خواست. حق با شماست. مدّتي است که به زيارت بي بي مشرّف نشده ام... توي همين افکار غوطه ور بودم که آقا، بزرگوارانه، مسير سخن را تغيير داد و اجازه ندادکه بيش از آن خجالت بکشم و فرمود: ما ضامن چشمان توايم. ناگهان از خواب بيدار شدم. به سوي شير آب رفتم و با خيال راحت وضو گرفتم. ديگر هيچ بيم و واهمه اي از جهت چشمانم نداشتم زيرا معتبرترين ضامن، آن را ضمانت کرده بود. همان آقايي که به «ضامن آهو» معروف است. ديگر چشمانم درد نمي کردند و اکنون نيز که چندين سال از آن زمان مي گذرد از هر جهت سالم اند. هيچ شکّي ندارم که تا آخر عمر، چشمان سالم بوده و بينايي خوبي خواهم داشت.
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸