eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴🪴 🪴🪴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام سال ها بود که با آن خانواده، سلام و عليک داشتم. از خانواده هاي اعيان و سرشناس تهران بودند. وقتي ديدمش که از هر دو چشم، نابينا شده است سخت تعجّب کردم. پرسيدم: - چطورشدکه اين اتفاق افتاد؟! شما که تا همين چند وقت پيش، صحيح و سالم بوديد! يکدفعه زد زيرگريه اي طولاني. گريه اش که تمام شد، آه بلندي کشيد و سفره ي دلش را باز کرد: هر چه مي کشم از دستِ اين هَوويِ لعنتي است. يک روز آمد پيش من و گفت: - بيا دست از هَوُوگري برداريم و مثل دو تا خواهر درکنار هم زندگي کنيم. بالاخره، خواهي نخواهي ما بايد وضعيتِ موجود را بپذيريم. قسمت ما اين بوده که با هم هَوو باشيم. حالا دليلي ندارد که با هم دشمن هم باشيم. چه دليلي دارد که پشت سر يکديگر غيبت و بدگويي کنيم و به هم تهمت بزنيم؟! - مي گويي چکارکنيم؟! - بيا پيش خدا عهد کنيم که «هَوُوگري» را کنار بگذاريم و هرگز براي يکديگر توطئه نکنيم و پيش شوهرمان از هم بد نگوييم. هر کس هم که عهد شکني کرد امام رضا عليه السّلام کورَش کند. من هم اندکي فکر کردم. ديدم بد فکري نيست. اين بود که با خوشحالي و رضايت کامل جواب دادم: - قبول است. و هر کس عهد شکني کرد امام رضا عليه السّلام کورش کند. مدتي به همين منوال گذشت و هيچکدام از ديگري بدگويي نکرديم. امّا اين وضع خيلي براي من دشوار بود. کلّي حرف و حديث بر ضد هَوُويم داشتم که بايد به شوهرم مي گفتم. امّا عهد کرده بودم که پيش شوهرم بر عليه هَؤويم حرفي نزنم.آن همه حرف هاي نا گفته بدجوري بر سرِ دلم سنگيني مي کرد. بالاخره کاسه ي صبرم لبريز شد. طاقت نياوردم و يک شب تمامِ آن حرف هايي را که مدّت ها نگفته بودم، يکجا ريختم توي دايره و از سير تا پياز براي شوهرم تعريف کردم. شوهرم بدجوري از دست هَوُويم عصباني شده بود و من هم که از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم احساس کردم حسابي سبک شده ام. آن شب، خواب راحتي کردم. امّا صبح که شد با صداي شوهرم که با دستپاچگي داد مي زد؟ «زود باش پاشوکه نماز قضا شد...»از خواب بيدار شدم. چشمانم را که باز کردم ديدم همه جا تاريک است و چيزي ديده نمي شود. قُر ولند کنان به شوهرم گفتم: - چه خبر است که نصف شبي مرا براي نماز صبح بيدارمي کني؟ مگر نمي بيني همه جا تاريک است و هيچ چيز ديده نمي شود؟! - چي؟! نصف شبي؟! کدام نصف شبي؟! الان است که آفتاب در اَيد. پاشوکه نماز قضا مي شود. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🪴🪴 🪴🪴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام پا شدم و همان توي رختخواب گرفتم نثسستم. با پشت دستانم، چشمانم را ماليدم و با دقّت به دور و بَرَم نگاه کردم، امّا هيچ چيزي نديدم. يکدفعه به خودم آمدم و جيغ زدم: - من هيچ جا را نمي بينم... من کور شده ام... من کور شده ام... شوهرم به طرفم دويد. بازوانم را گرفت و محکم تکانم داد وگفت: - به من نگاه کن، به من نگاه کن. مرا مي بيني يا نه؟ و من اشک ريزان و فرياد زنان جواب دادم: - من تو را نمي بينم... من تو را نمي بينم... من هيچ چيز را نمي بينم... من کور شده ام... کور... کور...! بله، من راستي، راستي، کور شده بودم، از هر دو چشم! بعدش هم به هر حکيم و دکتر و دعا نويسي که فکرش را بکنيد سر زدم، ولي بي فايده بود. وقتي حرف هايش به اينجا رسيد ديگر پوشيه اش هم از اشک خيس شده بود. التماس کنان گفت: - حاج آقا! حالا من از شما خواهشي دارم. چه کمکي از من ساخته است؟ - من مي دانم که امام رضا عليه السّلام مرا کورکرده و کسي هم جز خودش نمي تواند بينايي ام را به من برگرداند. من شفايم را از خود امام رضا عليه السّلام مي خواهم. قصد دارم بروم مشهد و چهل شب، بالا سر حضرت، روضه خواني و ختم و دعا داشته باشم و هر شب به يک عدّه از اهل علم و سادات و آدم هاي مومن شام بدهم تا شفايم را از دست آقا بگيرم. مي خواهم خواندن ختوم و ادعيه و روضه ها را شما به عهده بگيريد. مخارجش هم هر چقدر باشد مسأله اي نيست. بله، اين جوري شد که ما چهل شبِ پي درپي تويِ حرم امام رضا عليه السّلام، دُرُست بالاي سرِ آن حضرت، روضه خواني کرديم و هر چه دُعا و ختم که سراغ داشتيم خوانديم و آن زن هم خواند و اشک ريخت و التماس کرد و خيرات نمود. 💐💐💐💐💐💐 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🪴🪴 🪴🪴 السّلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام امّا باز هم از شفا خبري نشدکه نشد! ديگر نا اميد شده بوديم. شايد هم کم کم توي دلمان داشتيم به قدرت امام عليه السلام شک مي کرديم. شبِ چهل و يکم براي زيارت وداع رفتيم حرم و در همان بالا سر نشستيم و شروع کرديم به زيارتنامه خواندن و متوسل شدن. زيارتمان خيلي طول کشيد و حال خيلي خوبي هم پيدا کرده بوديم. موقع طلوع فجر شد وکم کم عدّه زيادي هم براي خواندنِ نماز صبح به حرم آمده و حرم شلوغ تر شد. مؤذن داشت پيش خواني مي کردکه ناگاه نوري از درون ضريح خارج شد و به آهستگي به سمت خانم نابينا حرکت کرد. نوري که همه مردم آن را مي ديدند. صداي صلوات هاي پي در پي در و ديوار حرم را به لرزه در آورده بود و همه منتظر بودند تا آن نور به آن خانم برسد و چشمانش را شفا دهد. نور همچنان به سوي آن خانم حرکت کرد و از روي سرِ وي رد شد. صداي صلوات هاي پياپي، جايِ خود را به سکوتي جانکاه داد. نَفَس ها در سينه ها حبس شده بود. نور از پنجره ي مقابل ضريح عبورکرد و ناگاه صداي انفجارگونه صلوات و کف زدن زنان پشت پنجره، سکوت حاکم بر فضاي حرم را در هم شکست. نور بر سر زني کابلي که سال ها کور بود و هم به عالم تاريک کوري عادت کرده بود و هم اصلاً در آن شب براي شفاي چشمانش به آقا امام رضا عليه السّلام متوسّل نشده بود نشسته بود و زن کابلي ناگاه جيغ زده بود که: - چشمان من خوب شد... من شفا يافتم... من همه جا را مي بينم... جمعيّت زائرين به سوي زن کابلي روان شدند و اطراف زني که چهل شب متوسّل شده بود خالي و خلوت گشت. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
❣کمال بندگی❣
#عهدشکنی🪴🪴 #قسمت‌سوم🪴🪴 السّلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام امّا باز هم از شفا خبري نش
🪴🪴 🪴🪴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام او هم در حالي که سخت اشک مي ريخت روکرد به من که: - حاج آقا نصير الاسلام! من اين همه پول خرج کردم. از تهران پا گشتم و آمدم اينجا و چهل شب متوسل شدم. حالا چرا به جاي اين که چشمان من شفا پيداکند، چشمان آن زن افغاني شفا پيدا کرد؟! و من رفتم توي فکر، و بعد از اندکي تأمل، نفسِ عميقي کشيدم و پاسخ دادم: - شايد به خاطر اين باشد که تو واقعاً توبه نکرده اي. تو از کاري که کرده اي پشيمان نيستي. تو هنوز هم کينه اي بزرگ از هَوُويَت در دل داري. تو علاوه بر اين که عهد شکني کردي و امام رضا عليه السّلام را که در ما بين خودتان، حَکَم قرار داده بوديد دست کم گرفتي، حتّي نرفتي از هَؤويَت عذر خواهي کني و به شوهرت بگويي که آن حرف هايي که پشت سرِ هَوويت گفته اي، دروغ و به نا حق بوده است. بله، امام رضا عليه السّلام خواست به تو و همه مردمي که در جريانِ کارِ تو بودند بفهماند که توانايي انجام هرکاري را دارد و شفاي چشمان نابينا برايش کاري بس آسان است، امّا تو هنوز آمادگي و شايستگيِ شفا يافتن را به دست نياورده اي. 🦋پایان🦋 🌷🌷🌹🌴🌹🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸