eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌻🌹🌻🌹🌻 @hedye110 ........ ــ كيستيد و از كجا مى آييد؟ ــ ما از بصره آمده ايم و مى خواهيم به مكّه برويم. ــ سفر به خير. ــ آيا شما از امام حسين(ع) خبرى داريد. ما براى يارى او اين راه دور را آمده ايم. ــ خوش آمديد! اين كاروان امام حسين(ع) است كه به كوفه مى رود. تا نام امام حسين(ع) به گوش آنها مى رسد، غرق شادى و سرور مى شوند. نگاه كن! آنها سر به خاك مى نهند و سجده شكر به جا مى آورند كه سرانجام به محبوب خود رسيده اند. آنها براى عرض ادب و احترام، نزد امام مى روند. آنها در نزديكى مكّه، فكرِ طواف و ديدن خانه خدا را از سر بيرون مى كنند. زيرا مى دانند كه كعبه حقيقى از مكّه بيرون آمده است. به همين جهت به زيبايى كعبه حقيقى دل مى بندند و همراه كاروان امام، به سوى كوفه به راه مى افتند. تاريخ همواره به معرفت اين سه نفر غبطه مى خورد. خوشا به حالشان كه در لحظه انتخاب بين حج و امام حسين(ع)، دوّمى را انتخاب كردند. آيا آنها را شناختى؟ يزيد بن ثُبَيْط و دو جوان او. آرى، از هزاران حاجى در آن سال هيچ نام و نشانى نمانده است، امّا نام اين حاجيان واقعى، براى هميشه باقى خواهد ماند. اين سه نفر اهل بصره هستند. آنها وقتى با خبر شدند كه امام در مكّه اقامت كرده است، بى قرار ديدن امام، دل به دريا زده و به سوى مكّه رهسپار شده اند، امّا آنها هم، مثل من و تو از حج و طواف خانه خدا دل مى كَنند و مى خواهند دور كعبه حقيقى طواف كنند. آنها مى خواهند تا يار و ياور امام زمان خود باشند. * * * ــ پسرم، من ديگر خسته شده ام. در جاى مناسبى قدرى بمانيم و استراحت كنيم. ــ چشم، مادر! قدرى صبر كن. به زودى به منزلگاه صَفاح مى رسيم. آنجا كه برسيم استراحت مى كنيم. او فَرَزْدَق است كه همراه مادر خود از كوفه به سوى مكّه حركت كرده است. حتماً مى گويى فرزدق كيست؟ او يكى از شاعران بزرگ عرب است كه به خاندان پيامبرعلاقه زيادى دارد و شعرهاى بسيار زيبايى به زبان عربى در مدح اين خاندان سروده است. مادر او پير و ناتوان است، امّا عشق زيارت خانه خدا، اين سختى ها را براى او آسان مى كند. آنها تصميم مى گيرند كه در اين جا توقّف كنند. مادر با كمك فرزندش از كجاوه پياده مى شود و زير درختى استراحت مى كند. فرزدق مى رود تا مقدارى آب تهيّه كند. صداى زنگ كاروان مى آيد. فرزدق به جاده نگاهى مى كند، امّا كاروانى نمى بيند. حتماً آخرين كاروان حاجيان به سوى مكّه مى رود، ولى صداى كاروان، از سوى مكّه مى آيد. فرزدق تعجّب مى كند. امروز، هشتم ذى الحجّه است و فردا روز عرفات.90 پس چرا اين كاروان از مكّه باز مى گردد؟ فرزدق، لحظه اى ترديد مى كند. نكند امروز، روز هشتم نيست! ولى او اشتباه نكرده و امروز، هشتم ذى الحجّه است. پس چه شده، اينان چه كسانى هستند كه حج انجام نداده از مكّه برمى گردند؟ فرزدق پيش مى رود، و خوب نگاه مى كند. خداى من! اين مولايم امام حسين(ع)است! ــ پدر و مادرم به فداى شما. با اين شتاب چرا و به كجا مى رويد؟ چرا حج خود را نيمه تمام گذاشتيد؟ ــ اگر شتاب نكنم مرا به قتل خواهند رساند. فرزدق به فكر فرو مى رود و همه چيز را از اين كلام مختصر مى فهمد. آيا او مادر خود را رها كند و همراه امام برود يا اينكه در خدمت مادر بماند؟ او نبايد مادر را تنها بگذارد، امّا دلش همراه مولايش است. سرانجام در حالى كه اشك در چشم دارد با امام خود خداحافظى مى كند، او اميد دارد كه بعد از تمام شدن اعمال حج، هر چه سريع تر به سوى امام بشتابد. با آخرين نگاه به كاروان، اشكش جارى مى شود، امّا نمى دانم او مى تواند خود را به كاروان ما برساند يا نه؟ آيا او لياقت خواهد داشت تا در راه امام، جان فشانى كند؟ 🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 تلگرام 👇👇 https://t.me/hedye110 👇👇ایتا eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef