eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 🌼اگر گناه وزن داشت.......... اگر مرگ نبود؛ همه کافر بودند ؛ و زندگی بی ارزشترین کالا بود ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید اگر عشق نبود؛ به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟ آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم.... اگر عشق نبود اگر کینه نبود ؛ قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا انگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 @hedye110
🌻🍃 @hedye110 برای تقرب 1 بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 کارهایی که ما آدم ها میتونیم انجام بدیم به دو قسمت قابل تقسیم هستن: 👈کارهایی که هستن و با دست و پا و اعضای بدن اونها رو انجام میدیم. مثل انفاق و عزاداری و ... 👈 نوع دوم، کارهای هستن. اتفاقاتی که توی ذهن انسان می افته و اون هم کار حساب میشه. کارهای ذهنی، میتونن ارزشمندتر از رفتار اعضا باشن. مثل اینکه آدم به چه چیزی دل بسپاره، عاشق چه چیزی بشه و ✅ یادتون باشه که مهم ترین افعال خوب در درون انسان اتفاق می افته و مهم ترین افعال بد هم درون انسان به وجود میاد. 🔵 بله رفتار هم مهمه ولی کنترل رفتارهای خیلی مهم تره و باید براش بیشتر وقت بذاریم. چون چیزی از جنس "مدیریت علاقه ها" هست ✔️ و میدونید که مهم ترین کاری که هر انسانی توی دنیا مامور به انجامش هست، "مدیریت علاقه هاست". حالا خود رفتارهای درونی ما هم به دو قسمت قابل تقسیم هست: 1- رفتارهایی که مربوط به و احساسات ما میشن که کنترلشون کار سختیه. 2- رفتارهایی که مربوط به و اندیشه انسان هست که کنترلشون یه مقدار آسون تر هست. 👆👆👆✔️✅ و اتفاقا بیشتر کار ما هم با همین قسمت دوم هست. اینکه ما حواسمون باشه که به چه چیزایی فکر کنیم و به چه مسائلی فکر نکنیم. 👈🔵 هر انسانی در زمینه های مختلف قدرت داره ولی "بیشترین قدرت رو کسانی دارن که میتونن روی خودشون کنترل داشته باشن". 🔶 مثلا کسی که وزنه برداری میکنه داره روی عضلات خودش کار میکنه یا کسی که مچ میندازه یا بدن سازی میره و... اینا همش برای جسم هست حالا برای تقویت باید چیکار کرد؟ ✅ تمرینات منسجم کنترل ذهن رو باید انجام داد. واقعا کنترل ذهن یه ورزش هست... 🔵 حتی مرحوم علامه طباطبایی برای کنترل ذهن تمریناتی رو هم میدن. تمرینی شبیه برخی ورزش های شرقی مثل کونگ فو و... در اینده این تمرینات رو تقدیم خواهیم کرد. 🔶 همونطور که میدونید هر کی توی ورزشهای رزمی به مراحل بالا میرسه کم کم ورزشهایی که میکنه بیشتر از نظر ذهنی خواهد بود. مثلا ساعت ها یه جایی میشینه و تمرین تمرکز میکنه. 🔵 بعدش میبینی راحت متوجه میشه که کسی پشت دیوار هست و... و دقیقا نقطه مقابل این تمرکز ذهنی، فرهنگ شلوغ و پلوغ و خسته کننده غربی هست.❌ ⭕️ چون حاکمین اون جوامع برای سواری گرفتن از اون مردم نیاز دارن که حسابی سرشون رو به انواع سر و صداها و موسیقی و رقاصی بند کنن که دیگه نتونن متوجه چیزی بشن. دیگه براشون مهم نباشه که کی برسرشون حکومت میکنه ⭕️ توی فرهنگ غرب که تلاش شدیدی میکنن توی ایران گسترش بدن، چیزی به نام کنترل ذهن وجود نداره، بلکه حتی ترویج بی ارادگی مطلق رو هم میکنن. مثلا یکی از مهم ترین کارهای موسیقی اینه که کنترل ذهن رو از دست انسان خارج میکنه. 🎼🎧🎹🎤 کسی که زیاد موسیقی گوش بده، دیگه نمیتونه روی کاراش تمرکز کنه و خیلی زود اراده ش از بین میره. 😒 ✅ اما جالبه که اسلام اصرار زیادی برای کنترل ذهن انسان داره. حتی از ما خواستن که افکارمون رو توی خواب هم کنترل کنیم... ⭕️ علت بسیاری از رفتارهای غلط و گناهانی که آدم ها انجام میدن همینه که کنترل مناسبی روی ذهن خودشون ندارن خصوصا با گسترش زندگی شهری، این کنترل ذهن خیلی کمتر و ضعیف تر شده. ✅ ان شالله در شب های آینده در مورد اهمیت کنترل ذهن و روش های کنترل مطالب بیشتری رو تقدیم خواهیم کرد. روی این مبحث خییلی فکر کنید و با دقت دنبال کنید اثرات بسیار خوبی توی زندگیتون خواهد داشت حلقه مفقوده زندگی شما خواهد بود.👌✔️ ❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻 @hedye110
فلانی رو یه برگه نوشته: "اگه یه روزی یه کاری باعث شد نمازت دیر یا قضا بشه دورشو خط بکش" و اونو زده تو اتاقش... سرش تو گوشیشه،داره چت میکنه. اذانو میگن با خودش میگه بزار چتم تموم شه، میرم... بعدا؟ بعدا چرا؟ پس تکلیف اون جمله ای ک نوشتی چی میشه؟ یکم عامل باش لدفن😊 +ازیناشیم؟ 🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 @hedye110
باید یه تسبیح دستم بگیرم ذکر جدید بسازم از خودم! دونه دونه با انگشتام دونه های تسبیحو رد کنم و بگم دل بکن! دل بکن! دل بکن ... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @hedye110
❤️🌸🍃 📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار " *دبیر ورزش* ✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوریار 🔸ارديبهشت سال 1359 بود. ورزش دبيرستان بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلي با هم صحبت كرديم. شيفته و اخلاق ابراهيم شدم. 🔸آخر وقت بود. گفت: تک به تک واليبال بزنيم!؟ خنده ام گرفت😊. من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبک ميدانستم. حالا اين آقا ميخواد...! گفتم باشه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي ميكنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و... 🔸رنگ چهره ام پريده بود. جلوي دانش آموزان كم آوردم! ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويسها واقعاً مشكل بود. دور تا دور زمين را بچه ها گرفته بودند. نگاهي به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و... . ميخواست نشم. عمداً توپها را خراب ميكرد! 🔸رسيدم به ابراهيم. بازي به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائي آمد. الله اكبر... ندای ظهر بود. توپ را روي زمين گذاشت. رو به قبله ايستاد و بلندبلند اذان گفت. در فضاي دبيرستان صدايش پيچيد. 🔸بچه ها رفتند. عده اي براي وضو، عده اي هم براي خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حياط. بچه ها پشت سرش ايستادند. جماعتي شد داخل حياط. همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتي زيباست كه با باشد. ((-سردار ورزشكار، رضا هوريار قبل از انقلاب به همراه تيم واليبال ناشنوايان به مسابقات جهاني رفت و قهرمان شد )هرچند ناشنوا نبود!( رضا در كربلای پنج به ياران شهيدش پيوست.)) ... 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم ❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸 @hedye110 @hedye110
🌼🍃 ﷽ به هواپیمای🛩 دارید نزدیک می شوید آرام آرام ساکها را ببندید گذرنامه هاتون چک کنید مهر ویزا حتما خورده باشد تا از پرواز هنوز چند روزی فرصت دارید👌 💌 @hedye110 شماره پرواز ✈️ ۱۴۴۰ هجری مقصد ما به سوی و .👑 ☎️ مدت زمان پرواز 30روز🌅 میباشد. 👌ودر طول روز 15 تا16 ساعت پرواز✈ خواهیم کرد ☝در طول پرواز ، گناه کردن غیبت و،،، ? ممنوع⛔ میباشد. 👪از مسافرین محترم خواهشمندیم کمربند ایمان ✨و پرهیزگاری 💥خود را در طول پرواز بسته نگه دارند. 💌 @hedye110 💥📓💥خلبان پرواز قرآن کریم 💦 همه فرشتگان سفر خوشی را برای شما آرزومند هستند💦 ❤با آروزی موفقیت شما مسافران عزیز همراه با صبر و تقوی تا إن شاء الله به سلامت به مقصد که همان رضایت خداوند باشد برسیم.🏆 💌 @hedye110 پیشاپیش ماه رمضان مبارک🌹 التماس دعای فراوان 🙏 لحظه و و تو اگه دونستید ما رو از دعای خیرتون( )فراموش نکنید.🙏 📌 🙏 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 @hedye110 @hedye110
الهی … امروزمان آغازی باشد برای شکر بیکران از نعمتهای الهی قلبمان جایگاه فقط مهربانی زندگیمان سر شار از آرامش و روحمان غرق از محبت الهی سلام صبح تون بخیر 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 @hedye110 @hedye110
🌷🍃 @hedye110 اهمیت روزه گرفتن شهید دکتر سید رضا پاک نژاد در مجموعه ای که اولین دانشگاه و آخرین پیامبر نام دارد و رساله دوره دکترای ایشان بوده، مطالب جالبی در مورد نکات بهداشتی و تربیتی اسلام متذکر شده اند. این شهید بزرگوار، با بهره ای که از دانش پزشکی داشتند، دلایل بسیاری از سنن و فرائض اسلامی را توضیح دادند. کتاب روزه ایشان نیز حاوی نکات پزشکی و علمی ارزشمندی است که در ادامه توجه شما را به آن جلب می نماییم. روزه چیست؟ روزه(Fast) به معنای کم خوردن نیست، بلکه به معنای خودداری از خوردن، آشامیدن، داشتن روابط جنسی، سخن گفتن و بالاخره پرهیز از کار کردن است. به عنوان مثال به معنای روزه در فرهنگ های مختلف توجه کنید: در میان بومیان استرالیا بر هر زنی واجب بوده که پس از فوت شوهرش به تناسب از چند روز تا یکسال روزه بگیرد و سخن نگوید. روزه در دیانت یهود قبل از مسیحیت بود چنانچه حضرت مریم نیز بر طبق آیات نذر می نماید روزه بگیرد و با احدی سخن نگوید. صائبی ها و مانویان و مسیحیان از بعضی خوردنیها اجتناب می کنند و ما مسلمانان از خوردن و آشامیدن خودداری می کنیم. و دستورات دیگری نیز در این رابطه هست که البته با منع از خوردن همین مقدار ماده غذایی که امعاء و احشاء را به فعالیت وادار می نماید، هدف از روزه حاصل نمی شود. زمان روزه داری در قرآن کریم قرآن کریم آغاز روزه داری مسلمانان را از زمان بازشناخته شدن رشته های سیاه و سفید آسمانی از یکدیگر تعریف می کند. مسلمانان در آن زمان ساعت نداشتند و به همین علت بهترین شناسایی شروع وقت روزه داری نظر انداختن به آسمانها بوده. در حقیقت تعیین زمان روزه یکی از هزاران معجزه ای است که توسط قرآن مطرح شده است. پس وقت روزه داری مسلمانان از طلوع فجر صادق تا مغرب شرعی بوده و تشخیص این دو زمان یعنی آغاز و پایان آن برای همه و حتی کسانیکه حس تشخیص شان ضعیف است آسان می باشد. چرا سی روز روزه می گیریم؟ سالی چند روز روزه شدن و گاهی در یک ماه یک یا چند روز را انتخاب کردن مدت روزه داری است که امروزه جهانیان هر کدام به نحوی آن را پذیرفته اند. در بین مسلمانان روزه واجب هر ساله در انحصار ماه رمضان است که تقریباً سی روز می شود. بندیکت دانشمند فیزیولژی، یک دوره روزه را سی و یک روز دانسته می گوید در این مدت در ترکیب خون هیچ گونه اختلاطی بهم نرسیده و آن نوری که در بعضی از روزه داران دیده می شود یک حالت جوانی و نشاط است که برای روزه داران رخ می دهد. دکتر ژان فروموزان می گوید: ذخایر کلیکوژن کبدی و پروتئین خون و ذخیره چربی که در مرد سی درصد و در زن بیست درصد است برای یک ماه بدن کافی است. دکتر الکسیس کارل می گوید: با روزه داری قند خون در کبد میریزد و چربی هایی که در زیر پوست ذخیره شده اند و پروتئین های عضلات و غدد و سلولهای کبدی آزاد می شوند و بصرف تغذیه می رسند که چون با سخن ژان فروموزان که گفت بعضی عناصر ذخیره ای بدن برای سی روز کافیست در کنار یکدیگر قرار داده شود نتیجه می گیریم که در ظرف مدت یک ماه روزه گرفتن، بدن آدمی تعمیر شده و از سموم و مواد کهنه پاک می شود. بعلاوه نباید اثر فاصله هلال تا محاق و ماه را که قریب 30 روز می شود فراموش نمود یعنی گردش آسمانها نیز مدت روزه داری را سی روز اعلام داشته و می دارند. کسانی دیگر نیز از متخصصین هستند که ذخائر بدنی را برای سی روز روزه داری مناسب و کافی دانسته اند و می دانیم اولین روز پس از ماه روزه یعنی روز اول شوال را نمی توان روزه گرفت و آنرا حرام شمرده اند، این مسئله برای یکنواخت بودن مسلمانان و تشویق آنها است در اینکه باید هماهنگ و در یک صف بوده و برای حفظ حدود و ثغور دستورات اسلامی کوشا باشند. 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 @hedye110 @hedye110
🌻🌼🍃 🌺اعجاز علمی در قران........... صاعقه رحمتی از جانب خداوند تعالی: دانشمندان معتقدند صاعقه هایی که به زمین می خورد برای ایمنی پوشش جوی ضروری است و اگر صاعقه نبود، جو زمین مملو از بار الکتریکی می شد و حیات از بین می رفت و بارانی وجود نداشت. دانشمندان می گویند که در هر ثانیه زمین در معرض بیش از صد آذرخش قرار می گیرد که میانگین آن هشت ملیون آذرخش در هر روز است. و این از رحمت الهی است که این صاعقه ها به مناطق غیر مسکونی اصابت می کند. خداوند تعالی می فرماید: هُوَ الَّذِی یرِیكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا. (اوست که صاعقه را که مایهء ترس و امید است، به شما نشان می دهد.) 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 @hedye110
❤️🍃 @hedye110 😍✋️ چادرم رو درست روی لباس آبی فیروزه ای امیر علی به جالباسی آویز کردم _نه نمی دونم چیزی نگفت با سکوت عطیه به صورت متفکرش نگاه کردم _نگفتی کجاست ؟ شونه هاش رو بالا انداخت و نگاهش رو دوخت به قالی الکی رنگ کف اتاق _رفته کمک عمو اکبر! یعنی بعضی وقتها صبح های جمعه میره اونجا !!! کمی فکر کردم به جمله عطیه و یک دفعه چیزی توی ذهنم جرقه زد یعنی رفته بود غسال خونه! قلبم ریخت ونمیدونم توی نگاهم عطیه چی دید که پرسید _محیا خوبی؟ یعنی نمیدونستی ؟ امیرعلی بهت نگفته بود؟ حس می کردم ضربان قلبم کند شده و هوای اتاق سرد... فقط سرتکون دادم به نشونه منفی در جواب عطیه و روی زمین وارفتم. _ناراحت شدی محیا؟ نگاه پر از سوالم رو به عطیه دوختم _نه فقط اینکه نمیدونستم... یکم شکه شدم! پاهاش رو توی بغلش جمع کرد _بابا بی خیال من که از خودتم... راستش و بخوای من اصلا این کار امیرعلی رو دوست ندارم ولی خب اعتقادهای خاص خودش رو داره دیگه ... اگه تو هم دوست نداری بهش بگو تمومش کنه ! صدام حسابی گرفته بود _چرا آخه؟ عطیه براق شد _چرا؟از وقتی بهت گفتم امیر علی کجا رفته رسما داری پس میافتی... من و فیلم نکن محیا میدونم از مرده میترسی! کمی حالم بهتر شد _ترس من ربطی به امیرعلی نداره عطیه _ولی اون شوهرته ! شوهر! امیر علی شوهرم بود! چه کلمه غریبی که هنوز باورش نداشتم و باور نمی کردم تا وقتی که این قدر با امیرعلی غریبه ام ! عطیه با صدای آروم و گرفته ای ادامه داد _نفیسه اگه بفهمه امیر علی این کار رو میکنه ابدا دیگه خونه ما هم نمیاد! با پرسش گفتم: چه ربطی داره؟؟ نفس پرحرصی کشید _دیشب بهت گفتم چرا خونه عمو نمیاد . _من هم هر چی فکر کردم به نتیجه نرسیدم خیلی حرفت بی ربط بود! پوزخندی زد _شغل عمو دیدگاه خوبی نداره تو جامعه... دروغ چرا من هم توی مدرسه خجالت میکشیدم بگم عمو چیکاره است ولی حالا نه... ولی خب نفیسه دوست نداره چون عمو با مرده ها سر کار داره بدش میاد خونه عمو چیزی بخوره! یعنی این و امیر محمد بهمون گفت وقتی عقد کرده بودن ... بعدش هم که رفتن سر خونه زندگیشون خانوم امیر محمدمون خجالت می کشید از شغل عمو و این رابطه کال قطع شد! گیج شده بودم و پرازبهت لبخندی زدم _شوخی می کنی؟ عطیه نفس عمیقی که پر از ناراحتی بود کشید_نه شوخی نیست ...حالا که از خودمون شدی صبرکن یک چیز دیگه هم بهت بگم که یک بار از مامان بابا نپرسی... نشون نمیدن ولی من میفهمم چه دردی رو تحمل میکنن!!!! _چی می خوای بگی؟ ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 @hedye110 @hedye110
🌻🍃 @hedye110 😍✋ عطیه نگاه پر از غمش رو به من دوخت _یادت باشه هیچ وقت از مامانم نپرسی چرا این قدر کم نفیسه و امیر محمد رو میبینی نگو چه قدر دلت برای امیر سام تنگه! _داری گیجم می کنی عطیه... درست حرف بزن! _امیر محمد از شغل بابا هم خجالت میکشه نه اینکه خودش به هر حال نفیسه خانومشه! ناباور خندیدم _چرا دیگه شغل عمو ؟باور نمی کنم؟ عطیه پوفی کرد _بی خیال محیا هر وقت یادم میاد بابا کلی توی اون تعمیرگاه اجاره ای سختی کشید تا پول بفرسته برای امیرمحمدی که تهران درس می خوند؛ کلی حرص می خورم... بابا به خاطر امیر محمد سخت کار کردو آخر دیسک کمر گرفت و طفلکی امیرعلی قید درس خوندش رو زدو با انصراف از دانشگاه شد دست کمک بابا ... حاالا شغل بابا و دستهای سیاهش شده آبروبری!... کلاس نداره برای داداش مهندسمون که بابا به خاطرش این همه سختی کشید تا برسه به اینجا و بشه مهندس!... تازه نفیسه به امیرعلی هم طعنه میزنه و این طعنه ها مستقیم میشینه توی قلب مامان و من ! انگار یکی خط خطی می کرد ذهن و قلبم رو گلوم فشرده میشد _نمیدونستم! لبخند دردناکی جا خوش کرد روی صورتش _نمیشه همه جا گفت محیا... نمیشه همه جا و جلوی همه داد زد پسری که با زحمت بزرگش کردی خجالت میکشه حاالا کنارت بمونه عوض افتخار کردن و دست بوسی! گاهی باید آبروداری کرد ! پوفی کردم چه قدر سخت بود باور این حرفها! عطیه _علی هم پسر بزرگ عمو اکبره و استاد دانشگاه یا عالیه دختر عموم یک مخ کامپیوتره ومهندس یک شرکت بزرگ ولی همچین با افتخار از زحمتهای عمو و زن عمو حرف میزنن که آدم کیف میکنه... ولی داداش ما به جای اونا هم از کار باباش خجالت میکشه هم قید عموش رو زده! احساس خفگی میکردم شال سبزرنگم رو از سرم کشیدم و موهای کوتاهم رو بهم ریختم هروقت کلافه بودم و عصبی این عادتم بود! _باز خل شدی تو ول کن اون موهای بدبخت رو کچل میشی اونوقت شوهرت از چشم من میبینه! چشمهایی رو که نمیدونستم کی به اشک نشسته رو دوختم به عطیه که لبخند میزد ولی چشمهاش پر از درد بود از حرفهایی که زده شده! لبخند ماتی زدم و صدای زنگ در خونه بلند شد. عطیه _بدو شوهر جونت اومد حس کردم لرزش بی اختیار قلبم رو و باز یادم افتاد کار امروز امیر علی رو و حس غریبی که به جونم افتاده بود! عطیه بلند شدو رفت سمت در اتاق _من دیگه برم توهم یکم با شوهر جونت خلوت کن درست نیست اینجا باشم! بالحن تخس عطیه چشمهای گردشده ام رو به صورتش دوختم و همه بدنم گرم شد... براق شدم وبا یک حرکت پریدم سمتش ولی لحظه آخر نفهمیدم کی پشت امیرعلی سنگر گرفت و من دستهام قفل شد بین دستهای امیر علی که متعجب بود! نگاه هردومون به هم قفل شد و قلب من ریخت! امیرعلی _ چه خبره؟ چی شده؟ نگاه بی تابم رو از چشمهای امیرعلی گرفتم و به عطیه که لبخند دندون نمایی میزد اخم کردم. عطیه _هیچی داداش چیزی نیست که!!!!! چشمکی به من زد که کلی حرص خوردم وبعد دور شد... تازه یاد موقعیتم افتادم فاصله دوانگشتیم با امیرعلی و دستهایی که گرو دستهای سردو یخش بود... عجیب بود که هنوز این فاصله حفظ شده و عقب نکشیده بود !... سرم رو باال گرفتم... نگاهش روی موهای نامرتبم بود.. امیرعلی _ مطمئنی چیزی نشده؟ هی بلندی گفتم و دستهام رو محکم از دستهاش بیرون کشیدم... موهام رو با دستم شونه وار مرتب کردم... لبخند گذرایی روی صورتش نشست و از کنارم رد شدو رفت سمت جالباسی.... توی دلم بدو بیراهی به عطیه گفتم و جلوی آینه ای که با قاب چوبی روی دیوار نصب شده بود وایستادم و از توی آینه نگاهم روی دستهام ثابت موند ... دستهایی که هنوز سرمای دستهای امیرعلی رو داشت وقلبم رو گرم کرده بود... ولی وای از ذهنی که بی هوا براش چیزی رو یادآوری میکنه یعنی امیرعلی با این دستهاش مرده شسته بود؟!!!! لرزش خفیف تنم رو حس کردم!!! 🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃 @hedye110 @hedye110
🌸🌼🍃 میرزا اسماعیل دولابی 🌱 بزرگترین آزمون ایمان زمانی است که چیزی را میخواهید و به دست نمی‌آورید ☘ با این حال قادر باشید که بگویید: خدایا شکرت..! 🌼🌸🌼🌸🌼 @hedye110