eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه ای برابرم باز میشود،چقدر مرحله دارد.... خب،مرحله ی اول:نیتم که درست است..فقط برای جلب رضایت خدا.. دلم میشکند..نیت می کنم برای خدا و برای جبران همه ی بدی هایم،هرچند اندازه ی دریاست... مرحله ی دوم:خب باید دست ها را تا گوش باال آورد و ]اللّه اکبر[ گفت. این هم که کاری ندارد. مرحله ی سوم:قرائت کارسخت شروع شد.. متن سایت را میخوانم؛ پس از سوره حمد، یک سوره دیگر از قرآن را می خوانی به عنوان نمونه سوره توحید این چند وقت،به خاطــر تکرار مکرر حمد،از بر کردمش.. اما سوره ی دوم را چه باید بکنم.... چند بار از روی سوره ی توحید میخوانم،حفظ کردنش سخت نیست،اما خب،یک روزه که نمیشود.. زیرلب میگویم:خدایـــــا،بنده ی گناهکارت رو تنها نذار.... بلند میشوم،در اتاق راه میروم و فکر میکنم،طبق عادت همیشڱی... چراغ ذهنم روشن میشود... موبایلمـ را برابر دهانم میگیرم... باید صدایم را ضبط کنم..شروع میکنم به قرائت سوره ی توحید. صدای ضبط شده ام را گوش میدهم،از تلفظ بعضی لغات خنده ام میگیرد... خداروشکر این مرحله هم به خیر گذشت. مرحله ی بعد،رکوع است،نگاهم به ذکرش میافتد. کم کم پیرزن غرغروی مغزم بیدار میشود:خوش به حال عربا،چقدر کارشون راحته.. حاال نمیشه ما فارسی،نماز بخونیم... به خودم تشــر میزنم:خجالت نمیکشی؟پونزده ساله خوردی و خوابیدی... یه نمازخوندنم سختت میشه.. بس کن،خجالت بکش.. این همه تو ناز و نعمت خدا،غرق شدی... از خدا خجالت نمیکشی؟ از حضرت زهرا شرم نمیکنی... ذکر رکوع و سجده را هم ضبط میکنم،نوبت به تشهد و سلام میرسد،چاره ای جــز ضبط کردنشان ندارم.. چندبار،صدایم را گوش میدهم و تمــرین میکنم، حرکات و گفتار،با هم هم زمان شود. با همان مانتو و شال، و با تکه سنگ زیبایی که یادگار سفــرشمال است،اولین نمـــاز عمرم را شروع میکنمـ . اللّه اکبر چهـــار رکعـت نماز ظهــر میخوانمـ،قربة الی اللّه.. . نمازم که تمام میشود،حس سبک بال ترین پرنده ی عالَم را دارم. روی همــان سنگ،که آب دریا صافش کرده،به سجده میافتم و از خداونــد طلب بخشــش میکنمـــــ... خدای مهــربان آسمان ها و زمین،خدای بندگان پاک و مطــهـری چون زهــرای مرضیــه،خدای من............. کمک کن بر عهد پاکی ام ماندگـار باشم و ثابت قدم،تا انتهای به تو رسیدن پرواز کنم... چه اشتباهی! به تو رسیدن که پایان نیست... تو هــدف نیستی خدای من،بودن در کنار تو خود زندگی ست... تو در کل مسیر کنارمنی... من خودم در قرآن خوانده ام،تونزدیکی،نزدیک تر از رگ گردن باید تو را در خودم لمس کنم،تو در وجود منی،در قلب من... خدایا،مــرا به خاطر همه ی لحظه هایی که تو به من نعمت دادی و من ناسپاسی کردم... خدایا به خاطر همه ی زمان هایی که پشت به تو،به سمت هلاکت دویدم... ببخــش خدایا.... ببخش که تو هشدارم دادی از دشمنی شیطان،اما من او را دوست خود گرفتم... ببخش خدایا،ببخـــش بنده ای که نمک خورد و نمکدان لطف تو رو شکست... بخش مهربان ترین مهربان... بلند میشوم،چهار رکعت بعدی نماز عصر،راحت تر تلفظ میکنم اصطلاحات را.... الفاظ را و ذکــرها را آخ که چه آرامشی در رگهایم جاری میشود با یاد تو. تو بهترینی،پاکی و منزه. تو نهایت انتظار منیازخدایم،کمک کن من نهایت انتظار تو باشم،از بنده ات.... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
زخمی‌به‌جگرداشت ودرتب‌میسوخت از داغ بــرادرش مـرتـب میسوخت هر جا که سر درد دلش وا میشد😭 میگفت: امان ازدل زینب.... میسوخت😭 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
مداحی_آنلاین_دعا_و_طلب_حاجت_فقط.mp3
2.45M
♨️دعا و طلب حاجت فقط از خدا 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ShabVafatHazratMasoumeh1398[02].mp3
5.62M
▪️قم کجا شام کجا؟ عزت و دشنام کجا؟ (روضه) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه‌وفات (س) ┅═══✼🦋✼═══┅ کپی باصلوات (س) ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ملی گراها در زمان جنگ کجا بودند؟ در واقع اینها در شعار جانشان را فدای ایران میکنند! ولی در عمل حتی از هموطن و متخصص داخلی حمایت نمیکنند، و مناسبت‌های غربی را بسیار پاس میدارند😅 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ادعای تساوی همه جوره ی زن و مرد رو دارید؟😑👆🏻 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
عمرسعد با دلى پر از غوغا به خانه اش مى رود. از يك طرف مى داند كه جنگ با امام حسين(ع) چيزى جز آتش جهنّم براى او نخواهد داشت، امّا از طرف ديگر، عشق به رياست دنيا او را وسوسه مى كند. به راستى، عمرسعد كدام يك از اين دو را انتخاب خواهد كرد؟ آيا در اين لحظه حسّاس تاريخ، عشق به رياست پيروز خواهد شد يا وجدان؟ او در حياط خانه اش قدم مى زند و با خود مى گويد: "خدايا، چه كنم؟ كدام راه را انتخاب كنم؟ اى حسين، آخر اين چه وقت آمدن به كوفه بود؟ چند روز ديگر صبر مى كردى تا من از كوفه مى رفتم، آن وقت مى آمدى، امّا چه كنم كه راه رياست و حكومت بر ايران از كربلا مى گذرد. اگر ايران را بخواهم بايد به كربلا بروم و با حسين بجنگم. اگر بهشت را بخواهم بايد از آرزوى حكومت ايران چشم بپوشم". نگاه كن! همه دوستان عمرسعد براى مشورت دعوت شده اند. آيا آن جوان را مى شناسى كه زودتر از همه به خانه عمرسعد آمده است؟ اسم او حَمزه است. او پسرِ خواهرِ عمرسعد است. عمرسعد جريان را براى دوستان خود تعريف مى كند و از آنها مى خواهد تا او را راهنمايى كنند. اوّلين كسى كه سخن مى گويد پسر خواهر اوست كه مى گويد: "تو را به خدا قسم مى دهم مبادا به جنگ با حسين بروى. با اين كار گناه بزرگى را مرتكب مى شوى. مبادا فريفته حكومت چند روزه دنيا بشوى. بترس از اينكه در روز قيامت به ديدار خدا بروى در حالى كه گناه كشتن حسين به گردن تو باشد". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
عمرسعد با دلى پر از غوغا به خانه اش مى رود. از يك طرف مى داند كه جنگ با امام حسين(ع) چيزى جز آتش جهنّم براى او نخواهد داشت، امّا از طرف ديگر، عشق به رياست دنيا او را وسوسه مى كند. به راستى، عمرسعد كدام يك از اين دو را انتخاب خواهد كرد؟ آيا در اين لحظه حسّاس تاريخ، عشق به رياست پيروز خواهد شد يا وجدان؟ او در حياط خانه اش قدم مى زند و با خود مى گويد: "خدايا، چه كنم؟ كدام راه را انتخاب كنم؟ اى حسين، آخر اين چه وقت آمدن به كوفه بود؟ چند روز ديگر صبر مى كردى تا من از كوفه مى رفتم، آن وقت مى آمدى، امّا چه كنم كه راه رياست و حكومت بر ايران از كربلا مى گذرد. اگر ايران را بخواهم بايد به كربلا بروم و با حسين بجنگم. اگر بهشت را بخواهم بايد از آرزوى حكومت ايران چشم بپوشم". نگاه كن! همه دوستان عمرسعد براى مشورت دعوت شده اند. آيا آن جوان را مى شناسى كه زودتر از همه به خانه عمرسعد آمده است؟ اسم او حَمزه است. او پسرِ خواهرِ عمرسعد است. عمرسعد جريان را براى دوستان خود تعريف مى كند و از آنها مى خواهد تا او را راهنمايى كنند. اوّلين كسى كه سخن مى گويد پسر خواهر اوست كه مى گويد: "تو را به خدا قسم مى دهم مبادا به جنگ با حسين بروى. با اين كار گناه بزرگى را مرتكب مى شوى. مبادا فريفته حكومت چند روزه دنيا بشوى. بترس از اينكه در روز قيامت به ديدار خدا بروى در حالى كه گناه كشتن حسين به گردن تو باشد". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef