🌷 امام جواد (علیه السلام) :
☘️ من اَصغی إلی ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ، فَاِن کانَ النّاطِقُ یُؤَدّی عَنِ اللهِ عزّوجلّ فَقَد عَبَدَالله، وَ إن کانَ النّاطِقُ یُؤَدّی عَنِ الشَّیطانِ فَقَد عَبَدَ الشَّیطانَ.
🌿 هر کس به گوینده ای گوش فرا دهد، او را پرستیده است. پس اگر گوینده ، از خدای متعال می گوید، او خدا را پرستیده است و اگر گوینده ، از طرف شیطان حرف می زند ، به یقین ، شیطان را پرستیده است.
📖 تحف العقول، ص ۴۵۶
@hedye110
✨﷽✨
#مسئولیت_اجتماعی
✍موشي در خانه ی صاحب مزرعه، تله موش ديد. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش؛ مشکل توست به ما ربطی ندارد... ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد و سپس آن مرغ را سر بریدند و از آن برايش سوپ درست کردند و گوسفند را نیز برای عيادت کنندگان از زن مزرعه دار، سر بريدند. زن مزرعه دار زنده نماند و مُرد. گاو را براي مراسم ترحيم کُشتند.
«و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد. »
📚کلیله و دمنه
🔅امام صادق علیه السّلام فرمود:
خدای متعال میفرماید: مردم خانواده من هستند، پس محبوبترین آنان نزد من كسانی هستند كه با مردم مهربانتر و در راه برآوردن نیازهای آنان كوشاتر باشند.
📚«الكافی، ج ٢، ص ١٩٩»
🌸🌸🌸🌸🌸
@hedye110
🔰 #عرق_پونه_کوهی مانع ترش کردن معده میشود...
🔹 عرق پونه کوهی مانع ترش شدن غذا در معده میشود. این عرق را در 1 لیوان آبجوش دم کنید، سپس آن را شیرین کرده و میل کنید تا رفلکس معده برطرف شود.
#طب_سنتی
@hedye110
✨﷽✨
برای یکدیگر وقت بگذارید 🌹
✍زنان معمولا "صحبت کردن رو
خیلی دوست دارند.
مردها هم که معمولا روزها بیرون هستند
و زمانی هم که به خانه می آیند؛
گوشی بدست و درحال چت کردن
یا جواب پیام دادن، درصورتی که
زن ازصبح درمنزل تنها است
و منتظر است تا شوهرش بیاید
و کمی باهم صحبت بکنند
ولی وقتی نمی تواند بارشوهر صحبت بکند!
مجبور می شود صحبت هایش را به میان همسایه ها ببرد. باید برای هم وقت بگذارند؛
📚برگرفته از سخنرانی حاج آقا دانشمند
🌹🌹🌹🌹🌹
@hedye110
👇👇حتما تا آخرش بخون
رضا سگ باز!!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی........
(به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران)
🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه...
گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد...
گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن...
و این. یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر...
#شهید_مصطفی_چمران
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
@hedye110
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🎥 جریان جالب خواستگاری امام خمینی (ره) از همسرش
🔺۳ شرطی که همسر امام برای ازدواج با او گذاشته بود و امام هر ۳ را پذیرفت...☝️
▪️از زبان محافظ شخصی امام
@hedye110
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جریان فیلم افطار معروف امام خمینی (ره) و مسئولان نظام، که منتظر آقای خامنه ای ایستاده بودند..
👤از زبان محافظ شخصی امام
▪️امام ننشستند پای سفره، ما همه اصرار کردیم که بنشیند، امام گوش نداد!!
▫️با خودم گفتم مگر این آقای خامنه ای کیه که امام همه رو سرپا نگه داشته ...☝️
@hedye110
✨﷽✨
⛔️بد اخلاقی
✍ﻣﺮﺩﯼ ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ و ﻏﺮﻏﺮﻭ ﺑﻮﺩ! ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎیی ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺖ! ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭼﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻍ زن ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﺑﺒﺮﻡ؛ ﭘﺲ ﺯﻥ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﭼﺎﻩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻟﮕﺪﯼ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﭼﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺯن ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﺮﺩﻩ، ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍیی ﺍﺯﺗﻪ ﭼﺎﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ: ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩ؛ ﻣﻦ ﻣﺎﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﯼ!
ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﻢ. ﻣﺮﺩ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺎﻩ ﺍﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ. ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭘﻮﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻭ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻢ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽﺩﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﯿﺎیی؛دﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ. ﻣﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺟﺎﺭ ﺯﺩﻧﺪ ﺍﮔﺮﮐﺴﯽ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ، ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ. مرد ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ؛ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﻃﻼﺷﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺧﺒﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥﺩﺧﺘﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ همان مرد ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ.. ﻣﺮﺩ ﻧﺰﺩ ﻣﺎﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ. مرد ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ﻓﻘﻂ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﮕﻢ همسرم ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ! ﻣﺎﺭ،ﺗﺎ این ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ. اخلاق بد همه را فراری میدهد.
🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃
@hedye110