eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت بازمیکنیم تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 الهی به امید تو 💚 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام بر جانِ حاضرِ غریبِ عالم ... فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم✨             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ بهترین ها در قرآن (1⃣) ✅💐 بهترین کتاب 💐✨ همیشه بهترین ها به خداوند سبحان تعلق داشته و دارد. در آیه 23 سوره زمر، بهترین گفتار و کتاب (قرآن) به خداوند نسبت داده شده است. 💐✨ «حديث» به معناى سخن و گفتار است و مراد از حديث در اين آيه، قرآن است و «احسن الحديث» بودن قرآن به خاطر جامعيّت، حقّانيّت، استوارى، فصاحت و بلاغت قرآن است: 💐💫 اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (آیه 23 سوره زمر) خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتی مکرّر دارد (با تکراری شوق‌انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند می‌افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذکر خدا می‌شود؛ این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی می‌کند؛ و هر کس را خداوند گمراه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود! ✅💐 سه توصیف امتیازات بزرگ این کتاب آسمانی: 1⃣💐 «کتابی است که آیاتش (در لطف و زیبائی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است» (کِتاباً مُتَشابِهاً) 2⃣💐 «آیاتی مکرر دارد» با تکراری شوق‌انگیز (مَثانِیَ) 3⃣💐 «نفوذ عمیق و فوق العاده آیات آن» ✅💐 در حدیثی از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود: «هنگامی که بدن بنده‌ای از خوف خدا لرزان شود گناهش فرو می‌ریزد همان گونه که برگ خشک از درختان».             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
نگاهش میکنم،من او را....او منظره ی شهر را... خنده ام میگیرد... دختر یکی از ثروتمندترین مردان این شهر، از دیدن یک بالکن کوچک چندمتری در پوست خودش نمیگنجد... نمیتوانم نظرم را به زبان نیاورم. :_تو خیلی احساساتی هستی! :+همه ی آدما احساساتی ان... ِب بلاتکلیفی ام یخ میزنم بازهم در قطب جنو . سرمای قلبم را به کلامم منتقل میکنم. :_نه.. من نیستم خودم را گول میزنم.. مگر میشود احساس نداشته باشم،وقتی در کنار او،مثل پسربچه ها ذوق میکنم،مٻخندم ،عصبانی میشوم و به طرفة العینی آرام... با تعجب نگاهم میکند. اصلا مگر میشود در برابر معصومیت های تو، احساساتی نبود؟ طمأنینه را چاشنی حرف های تلخم میکنم. ِّ اقتصادی پدرم رو به ارث بردم و مانی،احساسات مامانم رو :_واقعیت رو گفتم.. من َشم نگاهش را از صورتم میگیرد وبه شهر خیره میشود آه عمیقی میکشد :+چه ناعادلانه! با غرور،دست هایم را روی سینه ام قفل میکنم. :_میدونم،در حق مانی ظلم شده.. به طرفم برمیگردد و مقابلم میایستد. :+برعکس... اونی که ضرر کرده شمایید نگاهش میکنم،چرا این دختر با هر کلمه و جمله اش درونم را بهم میریزد؟ چنان محکم در چشمانم زل زده که باورم نمیشود... صدای مانی،فکر و خیال را از سرم میپراند:مسیح دارم میفرستمش سرم را بلند میکنم،دوباره به نیکی نگاه میکنم :_نیکی عقبـ تر وایسا،نخوره به سرت نگاهش رنگ بی تفاوتی میگیرد . عقب میرود و آسمان را نگاه میکند. مانی آرام،طناب را پایین میفرستد. نرسیده به من،در چندمتری دستانم،روی هوا متوقف میشود. مانی با حرص میگوید:طناب کوتاهه.. نگاهی به نیکی می اندازم و فاصله اش... :_بفرستش مانی،طنابو ول کن... رو هوا میگیرم... مانی با تردید میگوید:مطمئنی؟ خطرناکه ها... :_بفرست...نترس دست هایم را دراز میکنم...مانی طناب را رها میکند ، صدای مضطرب نیکی میآید:مراقب باش... اولین مفرد شدنم برای او.... اولین بار که مرا با خودم جمع نبست... اولین بار،که برایش خودم شدم.... قلبم به شدت میتپد و روی هوا،سبد پیک نیک کوچک را میگیرم. از محبت آمیزترین جمله ی نیکی،جان میگیرم... سبد روی دستانم مینشیند و برق،در نگاهم .... :_رسید دستم مانی مانی میگوید:باشه.. الان میام پایین سبد را برمیدارم و به نیکی میگویم :بریم تو.. وارد اتاق میشود و من هم پشت سرش.. روبه رویش مینشینم. سبد را باز میکنم و غذاها را درمیآورم. ظرف های آلومینیومی غذا را برابر خودم و نیکی میگذرم. لیوان ها را درمیآورم،با بطری نوشابه و فلاسک چای. نگاهی به داخل سبد میاندازم،یک قاشق کف سبد افتاده. نگاهی به اطراف میاندازم. صدای باز و بسته شدن در ورودی میآید. صدا میزنم :_مانی؟ صدایش از دور میآید :+با منی؟ :_آره،قاشق یه دونست... صدای موبایلش میآید. +یه دقیقه صبر کن... صدای پاهایش میآید،از پشت در میگوید :+مسیح مامانه،حرف نزنین... جانم مامان؟ :+خیلی خب میام دیگه... ... :+مامان خب من ماشین ندارم چطوری زود خودمو برسونم؟؟ :+مهمونی؟ مسیح نصفه شب میرسه،نصفه شب چه مهمونی ای آخه؟ :+مامان به جون خودم مسیح بشنوه،عصبانی میشه.. :+آخه.... فرودگاه؟؟ :+باشه مامان،باشه... نه من دیگه نمیرسم بیام خونه... میرم ماشین مسیح رو برمیدارم،میرم فرودگاه... :+باشه حالا بهتون زنگ میزنم،خداحافظ :+مسیح؟من دارم میرم کاری نداری؟ بلند میشوم و پشت در میروم :_کجا میری؟ :+ببین دیگه نمیتونم برم خونه و کلیدو بیارم.. ماشینت رو برمیدارم یه دوری این اطراف میزنم یه کلیدسازی،قفل سازی چیزی پیدا میکنم،میام... :_خب برو از خونه کلیدو بیار دیگه... :+نه اگه برم،مامان اصرار میکنه واسه پیشوازتون بیاد فرودگاه... خبر داری که عادت نه شنیدن نداره :_باشه،برو :+موبایلت کجاست من این همه بهت زنگ زدم؟ :_موبایلم جاموند تو ماشین... گوشی نیکی اینجاست،کاری داشتی زنگ بزن بهش :+باشه،کاری ندار ی؟ زنداداش کاری با من ندارین؟ صدای نیکی از پشت سرم میآید:نه آقامانی ممنون... :+پس خداحافظ فعلا... 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
تلنگر..... هميشه خواب روزه دار عبادت نيست، گاهي خيانت است! مثل وقتي كه پاي صهيونيست در ميان باشد... راهپیمایی باشکوه روز جهانی قدس 👊👊👊 *مرگ بر اسرائیل*             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌ ☘ آیت الله فاطمی نیا : 🌷 تا فرصت تمام نشده از باقیمانده این ماه مبارک استفاده کنید . قرآن بخوانید ، را که همه حفظ هستند مدام بخوانید که هر آیه یک ختم قرآن است .             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_6028139337562984256.mp3
10.92M
✨ در فرهنگ انسانیِ اسلامی، دو «ولایت» در جهان وجود دارد که در تقابل با یکدیگرند، و دینداری انسان‌ها بر اساس این دو تعیین می‌شود؛ - ولایت خدا و دوستان او - ولایت شیطان و پیروان او در این فرهنگ، برای انسان‌های مؤمن یک اصل و فرمول بسیار مهم بیان شده که نشان‌دهنده‌ی میزانِ راهیابیِ فرد به " باطنِ انسانی" است. آن فرمول چیست؟             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🔴بین الطلوعین ساعتی از ساعات بهشت ✍اثرات وضعی و معنوی بیداری در بین الطلوعین : ۱.تقسیم روزی ۲.رهایی از بلا ۳.رهایی از فقر مادی و معنوی ۴. مستعد بصیرت ۵.رهایی از کفر و بی ایمانی 🔺مضرات خواب در بین الطلوعین : ۱. بلا و بیماری ۲. مستعد کفر و بی ایمانی میشود ۳.نادانی و کم حافظگی ۴.زردی چهره و صفرای سوخته ۵. غفلت و کوردلی ۶. رسوایی و بدنامی ۷.افسردگی و عصبیت             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
۳ راه‏های خدا شناسی اوّل- آفرینش جهان خلقت را آغاز كرد، و موجودات را بیافرید، بدون نیاز به فكر و اندیشه‏ای، یا استفاده از تجربه‏ای، بی آن كه حركتی ایجاد كند، و یا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد. برای پدید آمدن موجودات، وقت مناسبی قرار داد، و موجودات گوناگون را هماهنگ كرد، و در هر كدام، غریزه خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراه آنان گردانید. خدا پیش از آن كه موجودات را بیافریند، از تمام جزئیّات و جوانب آنها آگاهی داشت، و حدود و پایان آنها را می‏دانست، و از اسرار درون و بیرون پدیده‏ها، آشنا بود. سپس خدای سبحان طبقات فضا را شكافت، و اطراف آن را باز كرد، و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید، و در آن آبی روان ساخت، آبی كه امواج متلاطم آن شكننده بود، كه یكی بر دیگری می‏نشست، آب را بر بادی طوفانی و شكننده نهاد، و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد، و به نگهداری آب مسلّط ساخت، و حد و مرز آن را به خوبی تعیین فرمود. فضا را در زیر تند باد و آب را بر بالای آن در حركت بود. سپس خدای سبحان طوفانی بر انگیخت كه آب را متلاطم ساخت و امواج آب را پی در پی در هم كوبید. طوفان به شدّت وزید، و از نقطه‏ای دور دوباره آغاز شد. سپس به طوفان امر كرد تا امواج دریاها را به هر سو روان كند و بر هم كوبد و با همان شدّت كه در فضا وزیدن داشت، بر امواج آب‏ها حمله‏ور گردد از اوّل آن بر می‏داشت و به آخرش می‏ریخت، و آب‏های ساكن را به امواج سركش بر گرداند. تا آنجا كه آب‏ها روی هم قرار گرفتند، و چون قلّه‏های بلند كوه‏ها بالا آمدند. امواج تند كف‏های بر آمده از آب‏ها را در هوای باز، و فضای گسترده بالا برد، كه از آن هفت آسمان را پدید آورد. آسمان پایین را چون موج مهار شده، و آسمان‏های بالا را مانند سقفی استوار و بلند قرار داد، بی آن كه نیازمند به ستونی باشد یا میخ‏هایی كه آنها را استوار كند. آنگاه فضای آسمان پایین را به وسیله نور ستارگان درخشنده زینت بخشید و در آن چراغی روشنایی بخش (خورشید)، و ماهی درخشان، به حركت در آورد كه همواره در مدار فلكی گردنده و بر قرار، و سقفی متحرّك، و صفحه‏ای بی قرار، به گردش خود ادامه دهند. دوّم- شگفتی خلقت فرشتگان: سپس آسمان‏های بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهی از فرشتگان همواره در سجده‏اند و ركوع ندارند و گروهی در ركوعند و یارای ایستادن ندارند و گروهی در صف‏هایی ایستاده‏اند كه پراكنده نمی‏شوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمی‏شوند و هیچ گاه خواب به چشمشان راه نمی‏یابد، و عقل‏های آنان دچار اشتباه نمی‏گردد، بدن‏های آنان دچار سستی نشده، و آنان دچار بی خبری برخاسته از فراموشی نمی‏شوند. برخی از فرشتگان، امینان وحی الهی، و زبان گویای وحی برای پیامبران می‏باشند، كه پیوسته برای رساندن حكم و فرمان خدا در رفت و آمدند. جمعی از فرشتگان حافظان بندگان، و جمعی دیگر دربانان بهشت خداوندند. بعضی از آنها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته، و گردن‏هاشان از آسمان فراتر، و اركان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهی بر دوش‏هایشان استوار است، برابر عرش خدا دیدگان به زیر افكنده، و در زیر آن، بالها را به خود پیچیده‏اند. میان این دسته از فرشتگان با آنها كه در مراتب پایین‏تری قرار دارند، حجاب عزّت، و پرده‏های قدرت، فاصله انداخته است. هرگز خدا را با وهم و خیال، در شكل و صورتی نمی‏پندارند، و صفات پدیده‏ها را بر او روا نمی‏دارند، هرگز خدا را در جایی محدود نمی‏سازند، و نه با همانند آوردن، به او اشاره می‏كنند. سوم- شگفتی آفرینش آدم علیه السّلام و ویژگی‏های انسان كامل. سپس خداوند بزرگ، خاكی از قسمت‏های گوناگون زمین، از قسمت‏های سخت و نرم، شور و شیرین، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چسبناك گردید، كه از آن، اندامی شایسته، و عضوهایی جدا و به یكدیگر پیوسته آفرید. آن را خشكانید تا محكم شد. خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد تا زمانی معیّن و سر انجامی مشخّص،             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
نامه اى از طرف يزيد به كوفه مى رسد. او فرمان داده است تا ابن زياد اسيران را به سوى شام بفرستد. او مى خواهد در شام جشن بزرگى بر پا كند و پيروزى خود را به رخ مردم شام بكشد. اسيران را از زندان بيرون مى آورند و بر شترها سوار مى كنند. نگاه كن بر دست و گردن امام سجّاد(ع) غُلّ و زنجير بسته اند. آيا مى دانى غُلّ چيست؟ غُلّ، حلقه آهنى است كه بر گردن مى بندند تا اسير نتواند فرار كند. دست هاى زنان را با طناب بسته اند. واى بر من! بار ديگر روسرى و چادر از سر آنها برداشته اند. يزيد دستور داده است آنها را مانند اسيرانِ كفّار به سوى شام ببرند. او مى خواهد قدرت خود را به همگان نشان بدهد و همه مردم را بترساند تا ديگر كسى جرأت نكند با حكومت بنى اُميّه مخالفت كند. يزيد مى خواهد همه مردم شهرهاى مسير كوفه تا شام ذلّت و خوارى اسيران را ببينند. آفتاب بر صورت هاى برهنه مى تابد و كودكان از ترس سربازان آرام آرام گريه مى كنند. يكى مى گويد: "عمّه جان ما را كجا مى برند؟" و ديگرى از ترس به خود مى پيچد. نگاه كن! مردم كوفه جمع شده اند. آن قدر جمعيّت آمده كه راه بندان شده است. همه آنها با ديدن غربت اسيران گريه سر داده اند. امام سجّاد(ع) بار ديگر به آنها نگاه مى كند و مى گويد: "اى مردم كوفه، شما بر ما گريه مى كنيد؟ آيا يادتان رفته است كه شما بوديد كه پدر و عزيزان ما را كشتيد". نيزه داران نيز، مى آيند. سرهاى همه شهيدان بر بالاى نيزه است. شمر دستور حركت مى دهد. سربازان، مأمور نگهبانى از اسيران هستند تا كسى خيال آزاد كردن آنها را نداشته باشد. صداى زنگ شترها، سكوت شهر را مى شكند و سفرى طولانى آغاز مى شود. چه كسى گفته كه زينب(س) اسير است. او امير صبر و شجاعت است. او مى رود تا تخت پادشاهى يزيد را ويران كند. او مى رود تا مردم شام را هم بيدار كند. سرهاى عزيزان خدا بر روى نيزه ها مقابل چشم زنان است، امّا كسى نبايد صدا به گريه بلند كند. هرگاه صداى گريه بلند مى شود سربازان با نيزه و تازيانه صدا را خاموش مى كنند. بدن اسيران از تازيانه سياه شده است. كاروان به سوى شام به پيش مى رود. شمر و همراهيان او به فكر جايزه اى بزرگ هستند. آنها با خود چنين مى گويند: "وقتى به شام برسيم يزيد به ما سكّه هاى طلاى زيادى خواهد داد. اى به قربان سكّه هاى طلاى يزيد! پس به سرعت برويد، عجله كنيد و به خستگى كودكان و زنان فكر نكنيد، فقط به فكر جايزه خود باشيد. كاروان در دل دشت و صحرا به پيش مى رود. روزها و شب ها مى گذرد. روزهاى سخت سفر، آفتاب سوزان، تشنگى، گرسنگى، گريه كودكان، بدن هاى كبود، بغض هاى نهفته در گلو و...، همراهان اين كاروان هستند. لباس همه اسيران كهنه و خاك آلود شده است. شمر مى خواهد كارى كند كه مردم شام به چشم خوارى و ذلت به اسيران نگاه كنند. امام سجّاد(ع) در طول اين سفر با هيچ يك از سربازان سخنى نمى گويد. او غيرت خدا است. ناموسش را اين گونه مى بيند، خواهر و همسر و عمه هايش بدون چادر و مقنعه هستند و مردم شهرهاى بين راه آنها را نگاه مى كنند و همه اينها، دل امام سجّاد(ع) را به درد آورده است. به هر شهرى كه مى رسند مردم شادمانى مى كنند. آنها را بى دين مى خوانند و شكر خدا مى كنند كه دشمنان يزيد نابود شدند. واى بر من! اى قلم، ديگر ننويس. چه كسى طاقت دارد اين همه مظلوميّت خاندان پيامبر را بخواند، ديگر ننويس! روزها و شب ها مى گذرد...، كاروان به نزديك شهر شام رسيده است. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
‌∞♥∞ 🌱 چه آدم‌ها که‌دردنیای‌حقیقی بهشتی‌بودندودرفضای‌مجازی تقدیرشان‌جهنمی‌شد! براستی‌ما چقدردرهنگامه قدم‌زدن‌درحیاط‎خلوت‌این‌برزخ بیکران،احتیاط‌می‌کنیم؟! @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
و امّا حقّ فرزندت اين است كه بدانى او از توست و با خوب و بدش در دنيا، منتسب به توست و بى گمان، تو درباره آنچه بر عهده ات است: خوب تربيت كردن او و او را به سوى خداوند عزّوجلّ راهنمايى كردن و به فرمان بردارى از او(خداوند) يارى كردن، مسئولى. پس در كار او، همانند كسى عمل كن كه مى داند براى نيكى كردن به او پاداش مى گيرد و بر بدى كردن به او مجازات مى شود @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>