✅ اینها گوشه ای از تعاریف رهبری درباره او بود ...
جامع الاطراف...
امیر کبیر ...
اگر میماند اکثر مشکلات اقتصادی حل میشد
راه او باید ادامه یابد
از ظرفیتهای داخل کشور خوب استفاده کرد
باور عمیق به انقلاب داشت
رئیسی عزیز
مرد خستگی ناپذیر
اخلاق مدار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
پنجشنبه...دل تنگیم،
برای آنهایی
ڪه تادیروز درڪنارمان بودند
وامروز شدند
خاطره ای زیبادرذهن ما
برای شادی روح شان هدیه باارزش
فاتحه وصلوات راتقدیم میڪنیم
یادشان گرامی روحشان شاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء
#پنجشنبه_های_دلتنگی
.
🔴 تصاویری از شهدای امروز قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه
🔻سرگرد پاسدار شهید علی رحمانیان، سرهنگ دوم پاسدار شهید احمد زارعی و پاسدار شهید احمدرضا صاحب امروز در درگیری با تروریست های جیش الظلم به شهادت رسیدند.
شادی روح این سه شهید عزیز و همه ی شهدای امنیت صلوات میفرستیم.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء
#شهید_مدافع_امنیت_احمد_زارعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻روزهایدلشکستگیعلی..💔
روضه خوانی رهبرمعظم انقلاب در فاطمیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری فوق العاده زیبا و ناب از رزم بیامان مدافعان بندر خرمشهر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء
#هفته_بسیج_گرامیباد
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
🌷قبل از عملیات، ساعت ٤ بعد از ظهر بود. برای استراحت به طور فشرده در یک سنگر خوابیده بودیم. باد می آمد و داخل سنگرها پر از گرد و خاک شده بودیم. حتی دندانها و چشمانمان خاکی بود. از بس خسته بودم سریع خوابم برد. خواب دیدم برادرم شهید علی میرزایی، شهید احمد امینی، شهيد محسن باقریان و شهید احمد قنبری در سنگر ما هستند و مثل همیشه چای می خوریم و با لحن همیشگی که مرا دایی محمد صدا می زدند با یکدیگر شوخی می کردیم.
🌷حاج احمد گفت: چرا ناراحتی؟ گفتم: همه بچه های کادر، زخمی شده اند و رفته اند و من دست تنها هستم. حاج احمد گفت: ناراحت نباش. ما امشب همه به تو کمک می دهیم. جناح راست را به ما بسپار. اگر نتوانستید عمل کنید، کانال را باز می کنیم و از معبر ما بروید. گفتم: شما که شهید شدید. گفت: تو به ما شک داری؟ گفتم: نه، سمت راست ما لشکر ٢٥ کربلاست. گفت: ما بین شما و ٢٥ کربلا هستیم. تو ناراحت نباش.
🌷با من دست دادند و خداحافظی کردند و رفتند. آخرین نفر برادرم علی بود. معاون گردان ٤١٠ بود. دست مرا آنقدر تاب داد که جدا شد. درد داشتم و در خواب ناله می کردم. از خواب پریدم.
🌷دسته ویژه را فرستادیم. من با دسته اول گروهان اول رفتم و محمودی با گروهان بعدی. سینه خیز از خاکریز رفتیم پایین. نزدیک میدان مین بودیم که شعله آتشی بلند شد. بچه های دسته ویژه جلو بودند. به فداکار گفتم: معبر ماست؟ گفت: بله. همه زمین گیر شده بودند. فداکار گفت: نرو ولی من رفتم. ٦-٥ متر به میدان مین دیدم معبریست نیم متر فاصله.
🌷یک نفر را دیدم که افتاده بود. سه تا موشک تو کوله پشتی اش بود. موشکها منفجر شده و به هوا می پریدند. رسیدم کنارش. دستم را روی شکمش گذاشتم دستم فرو رفت! به صورتش دست زدم، سوخته بود. او را شناختم. علی عرب بود. گفتم: علی تویی؟ در حین سوختن گفت: حاجی تو برو. فقط یک چفیه در دهان من بگذار تا خفه شوم و صدایم در نیاید وگرنه عملیات لو می رود.
🌷تشنه اش بود. گفت: اگر آب داری به من بده. اما من هیچوقت قمقمه ای برنمی داشتم. لباسهایش کامل سوخته بود و قمقمه خودش هم داغ شده بود. چفیه را از گردنم باز کردم. با آب قمقمه آن را خیس کردم و در دهانش گذاشتم. صورتش را بوسیدم .... آتش خاموش شده بود. التماسم می کرد که بروم. می گفت: معبر لو می رود. اینجا تیر می خوری. برو. گفتم ١٠ دقیقه تحمل کن، به امدادگرها می گویم تو را ببرند. و به عقب رفتم.
🌷بعد از عرب یک ترکش هم به پهلوی حسین شمسی خورد. عباس تقی پور هم که زخمی شد و بعد در بیمارستان شهید شد. در این مدت، فداکار بچه ها را برده بود پشت معبر. زود خط را سر و سامان دادیم. وقتی داشتیم می رفتیم حاج قاسم بی سیم زد. گفتم: خط شکسته شد. گفت: آفرین حاج محمد! آفرین! یک لحظه غرور مرا گرفت. به زمین نشستم و تو سرم زدم. علی اسماعیلی گفت: چرا تو سرت می زنی؟ گفتم: بچه های مردم زحمت کشیدند، آنها زخمی شدند، کشته شدند، علی عرب در میدان مین، سوخت و جان داد. حاج قاسم به من می گوید آفرین...
راوی: حاج محمد میرزایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء
#السلام_علیک_یا_ام_البنین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشانیبندهای جبهه،
خود حکایتی داشت و خود توسلی
برای نشان دادن ارادت به همان که
ریسمان وصل میشد برای رسیدن به خدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_امیر_المومنین