eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
[• 💓 •] . . نمــازشب (27) مــاه رجب ✨12رڪعت✨ درهــررڪعت حمــد یڪمرتبــه سوره توحیــد وناس و فلق هرڪدوم چهارمرتبـــه پس ازاینڪه ازنماز فارغ شدی چهارمرتبه لااله الاالله والله اکبر والحمدلله وسبحان الله و لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم سپس دعا میکند هرانچه ک میخواهد . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
°| (78)☎️ |° پیامبــر اڪـــرمـ (صل الله علیہ و آلہ)😃👇 ♡ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ♡ وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ •😍• مـا ٺو را ڪه سـزاوار هسٺے به رسالـٺ فرستادیمـ •👌• تا مژده دهے و بیم دهے •😊•ٺو مسئول دوزخیـان نیستے 📖منبع←قرآن ڪریمـ 🌺سوره عشق←بقــره ✨آیہ زیبـا←119 . . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 |•💚•| @heiyat_majazi
°| (611) 😊✋ |° چقدر سخت استـ(😥) حال عاشقے ، که نمے‌داند محبوبش نیز ، هواے او را دارد یا نه؟! اے شهیدانــ(🌹)، خاطره‌هاي دنیاے پاک شما امید حیاتمان گشتهــ(☺️) . . . ما به عشق شما زنده‌ایم و به امید وصل کوے شما زنده‌ایمــ(😇) چه بگوییمــ(😔)؟ راستے چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه مے‌گذرد(💔) ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| (586) |⌛️° 😇 {😍}•گل بوے بهشٺ را ز احمد دارد {💐}•این بوے خوش از خالق سرمد دارد {💫}•گویند ڪه گل عطـر محمد دارد {👑}•نور و شعف از وجود احمد دارد 🎊 پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| #جینگولے_جاتے (38)🍭 |• میتونید ڪدو تنبل رو داخلشو خالے ڪنید و بعد با یه عالمه سنگ و یا شن پر ڪنید و بذارید پوستش خشڪ بشه زیرش یه سوراخ ڪوچیڪ براے نفوذ هوا ایجاد ڪنید و بعد با اسپری رنگ رنگشون ڪنید و به عنوان گلدون ازشون استفاده ڪنید...😍👌 #هشتڪ_تولیدےاست بفرمایین بہ ـڪارِتون میادا😉👇 |•🍬•| @Heiyat_Majazi
°| (612) 😊✋ |° 🍃🌸 خب خب خب 😁 عیدتـــون مبــــــــارڪ باشہ من امروز و بے خیال حرفــ هاے خودمونے شدم . 😍 فقط اومـــــــدم بگم شاد باشین😍 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [220] ° 🎊بازم عیدمون مبارک🎊 ✨ بہ نام خــــــداے علے✨ 😉 خاله؟ خاله؟‌ 😊 بله! بله 😉 یه دقیقه بیا؟؟ 😊 بفرمایید: 😉 نتیجه چی بود؟؟ 😊 از سر بعثت و لطف مسلمونا به رسیدن که حتی هم گرامی میشن. و به های مسلمونا هم می کنن. 😊 کسایی به ما احترام می کنن که ما بر اونها نداریم و هم بر اونها نداریم و کسایی از ما می ترسن که ترس از ما ندارن و ما هم حکومتی بر اونها نداریم.. 😇 پس لازم رو کنیم؟؟!! 😊 بله شما برای پیامبر دعا کن البته تو مجلس خانما. 😇 من که بلد نیستم می خواستم‌ از شما بپرسم 😊 این کتاب رو بخون. اینم آدرس دعا! 📚|• . خطبه ۱۰۶ مطابق با ترجمه 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
🎉🍃 نامٺ محمـّد ص اسٺ و(😍) در اعماق میم تو باران و عشـ(💚)ـق و قافیہ آغاز مےشود 🎈 @heiyat_majazi 🍃🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°| (13) 👳 |° بارها 📢گفتیم و میگیـم: جنگ امروز در خاورمیـانه، جنگ بر سر آمدنِ منجےِ ولاغیر. مسیحیت و یهود🇳🇮 و صهیونیسـ🇺🇸ـت سالهاست که بقاے خودشــون رو با اومدن منجــ💚ـے در خطر دیدند. 💚 ⛔️🙏 🍃 . . . ─═┅✫✰💎✰✫┅═─ این ڪانال دیگه هیچ شبهـه‌اے رو بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇 🍃🌹| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 3⃣1⃣ قرار بود پدر و مادرم برای تاسوعا
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (4) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣1⃣ و به او گفتم:«به من می‌گویند شوهرت شهید شده😥خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست!گفتم:«پس شوهرم شهید نشده!» به سمت مسجد که احساس می‌کردم خانه ما است رفتم.در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته!😦 دویدم و با رسیدن به امین،بوسیدمش! گفتم:«وای امین😦اگر بدانی این چند وقت چ خواب های بدی دیده ام همانجا نشستم و با ناباوری به پدرم گفتم: «بابا شوهر من شهید شده؟»😢 گفت:«هیچ نگو!مادر امین چیزی نمی‌داند.» مادر شوهرم ناراحتی قلبی داشت💔 مراعات مادر را می‌کردند.. فقط یادم است به سمت مادرم دویدم و گفتم «مامان شوهرم شهید شده»و بیهوش شدم.. دیگر هیچ چیز را به خاطر نمی‌آورم..😔 سریعاً‌ مرا بیمارستان شهید چمران رساندند. فشارم به شدت بالا رفته بود..😢 صداها را می‌شنیدم که دکتر به برادرم می‌گفت:«چرا فشارش بالا رفته؟برای خانمی با این سن چنین فشاری بعید است!» رضا گفت:«شوهرش شهید شده!»😔 حالم بدتر شد با گریه و فریاد😭 می‌گفتم:«نگو شوهرم شهید شده رضا،امین شهید نشده😭فقط اسمش مشابه شوهر من است😭چرا حرف بی‌خود می‌زنی؟» رضا کنارم آمد و آرام گفت:«زهرا من عکس امین را دیده‌ام!»😔 با این حرف دلم به هم ریخت..منتظر بودم شوهرم برگردد اما.. خیلی خیلی سخت است که منتظر مسافر باشی و او بر نگردد..😔 قرار بود اعزام دوم امین به سوریه 15روزه باشدبه من این‌طور گفته بود.. روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت📞 گفتم:«امین تو را به خدا 15 روزحتی 16روز هم نشود دیگر نمی‌توانم تحمل کنم!» 📝هر روز یادداشت می‌کردم که"امروز گذشت.." واقعاً روز و شب‌ها به سختی می‌گذشت. دلم نمی‌خواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم.هر شب می‌گفتم:«خدا را شکر امروز هم گذشت» باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب می‌کردم گاهی روزهای باقی‌مانده بیشتر عذابم می‌داد..😣 هر روز فکر می‌کردم«10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز،8 روز..ان‌شاءالله دیگر می‌آید،دیگر دارد تمام می‌شود.. دیگر راحت می‌شوم از این بلای دوری!» امین خبر داد«فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمی‌گردم.» با صدایی شبیه فریاد گفتم:«امین!به من قول 15 روز داده بودی. نمی‌توانم تحمل کنم..»😡 دقیقاً هجدهمین روز شهید شد..😔 حدود 6 روز بعد امین را برگرداندند معراج شهدا..😔 این فاصله زمانی هیچ‌چیز را به خاطر ندارم،هیچ‌چیز را.. وقتی به معراج رفتیم سعی کردم خودم را محکم نگه دارم.. می‌ترسیدم این لحظات را از دست بدهم و نگذراند کنارش بمانم..😔 قبل از رفتن به برادر شوهرم گفته بودم: «حسین؛پیکر را دیده‌ای؟مطمئنی که امین بود؟» گفت:«آره زن‌داداش.»😔 قلبم شکست💔گفتم:«حالا بدون امین چه کنم؟ما هزار امید و آرزو با هم داشتیم. قرار بود کارهای زیادی باهم انجام دهیم. با خودم می‌گفتم حالا باید بدون او چه کنم؟» پیکر را که آوردند دنبال امین می‌دویدم🏃نگذاشتم مادرم متوجه شود،فقط گفتم بگذارید با امین تنها باشم..😔 مکانی در معراج شهدا با هم تنها ماندیم. گفتم:«امینم؛ این رسمش نبود!تو راضی نبودی حتی دست‌هایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود😭یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمی‌داشت روی سینه‌ات می‌‌زدیی و می‌گفتی شوهرت بمیرد زهرا جان!😢 توکه تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟»😢 خیلی گریه کردم😭انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه می‌کردم و می‌گفتم این رسمش نبود بی‌معرفت! خدا شاهد است دیدم از گوشه چشمش یک قطره اشک بیرون زد..😭 تا قطره اشک را دیدم با خودم گفتم: «از کجا معلوم امین برای شهادت رفته بود که بخواهم او را سرزنش کنم؟🤔او رفت تا دِینَش را ادا کند.حالا اگر گلچین شده و خدا دوست داشته او را با شهادت ببرد امین مقصر نیست» گفتم:«امین عزیزم،شهادت مبارکت باشد😔اما آن دنیا هوای مرا داشته باش و شفاعتم کن.» آخرین تلاش‌ها و التماس‌هایم بود«امین؛ مواظبم باش،مثل همان موقع‌ها که پشتم بودی و همیشه می‌گفتی فقط من و تو هستیم که برای هم می‌مانیم.»😔 با دیدن اشک‌ امینم مطمئن شدم دل امین با من است که من با این همه وابستگی حالا قرار است بدون او چه کنم..😔 گفتم:«حلالت کردم به جز خوبی هیچ‌چیز از تو ندیدم.» چند روز بعد از شهادتش انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند.دائماً گلایه داشتم از خدا،از اطرافیانم،از همه آدم و عالم! دائم از خودم می‌پرسیدم:«چرا 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 🌹| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
✍°•| (981) |•°✍ مــگــهـ میشه معظم لهـ دیدار داشتهـ باشــن✋ و مــــا نــداشتهـ باشیم✋ پــس بــا بـا ما همراه باشید. معــظم لهـ صبح امــروز در دیدار جمعے از مسئــولان نــظام و قشرهای مختلف مــردم اذعان داشتنــد: امــروز مــا انگــیزه و معرفت و آمــادگے شان از قبــل بیشتــر است. اینڪه جــوانان را خطاب مےڪنم برای همــین است. جــوان ها امــروز آمــاده ی حــرڪت در جبهـ های مختلفے هستند. مجــاهدت فقط به معنای دست گــرفتن نیست. مــا معمولا با هیڇڪس جنگ نمےڪنیم تا ، امـا در جبهـ های دیگــر مثل ، و ، پــیشرفت و حرڪت مےڪنیم✋ در مسائل ،در جبهـ های فرهنگے در حرڪت های همه علے الخصوس باید باشند.✋ ✋✋✋ فــــردا متعلق بهـ و ای است ڪه با اراده ی و مےتوانند این ڪشور را بهـ اوج اعتــلا برسانند. جــــووونـــا آمــاده ایــد✋✋ فـــرمان هم صادر شد✋ ســـال ڪاری و تحصیلے 1398 از شنــبه 1398/1/17 آغاز مےشود☺️ بـــاید امـــسال و پــرقدرت ڪار ڪنیم و درس بخــونیم✋ آینـــده ایران و انقلاب بـــا ، ، و مــاست ڪه ساختهـ مےشه✋ پـــس یــــــاعلـــے✋ (11) •|✍|• @heiyat_majazi
°| (79)☎️ |° هُــــوَ(او)😊👇 ♡ وَهُوَ الَّذِے يَقْبَلُ التَّوْبَةَ ♡ عَـنْ عِبَادِهِ وَيَعْـفُو عَـنِ ♡ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَاتَفْعَلُونَ •{😍}•و اوست ڪه توبه بندگانش را مےپذیرد •{😃}•و از گناهان عفوشان مےڪند •{😊}•و هر چه مےڪنید مےداند 📖منبع←قرآن ڪریمـ 🌺سوره عشق←شوري ✨آیہ زیبـا←25 . . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 |•💚•| @heiyat_majazi
°| (612) 😊✋ |° °•⏰•° وقتايے که ناراحتے ، °•😇•° ببين کيا حواسشون هست 👇 °•😅•° مثل هميشه نميخندے ، °•😑•° مثل هميشه حرف نميزنے ، °•😜•° مثل هميشه شوخي نميکنے ، خلاصه اينکہ👇 °•😞•° مثل هميشه نيستے . . . °•🌏•° اينا رو تا دنيا دنياست ، نگهشون دارین °•😎•° تا ميتونين مراقبشون باشین ، °•💎•° که خیلے کميابند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°•😍😉•° ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
•| (41)👛|• 🍃 ✅رفع بوی سوختگی برنج ته گرفته اگر برنج شما ته گرفته و سوخته و بوی سوختگی میدهد، نگران نباشید. در این پست ۴ ترفند ساده برای از بین بردن بوی نامطلوب را به شما آموزش می دهیم. 1⃣چند حبه قند لابه‌لای برنج بگذارید تا بوی سوختگی غذا را بگیرد. 2⃣پنبه ای آغشته به آبلیمو را داخل دستمال کاغذی پیچیده و به مدت چند دقیقه داخل قابلمه قرار دهید. بوی سوختگی برطرف خواهد شد. 3⃣موقعی که دمکش روی قابلمه است، یک تکه نان روی برنج بذارید. موقع کشیدن برنج می توانید نان را بردارید. 4⃣یک پیاز را پوست کنید و داخل برنج فرو ببرید تا بوی سوختگی را به خود بگیرد. یہ عالمہ نڪتہ هست؛جانمونے😍👇 •|👒|• @heiyat_majazi
°⏳| (588) |⌛️° •|😇|• امام رضا(ع) فرمود •|😢|• هرڪس چاره و راهے براے جبران گناهان خود ندارد •|❤️|• بسیار بر محمد و آل او صلوات بفرستد •|👌|• چرا ڪه صلواٺ گناهان را نابود مےڪند 📚 امالےشیخ صدوق، ص۷۳ پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| (613) 😊✋ |° 🍃🌺🍃🌸🍃 🍃🌸گاهے چاره‌ی آسون شدن سختے‌ها فقط ڪنار بقیہ نفس ڪشیدن و با اونها لحظه‌ها رو گذروندنه🌟 . . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [221] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃 💐من همچنان دلم می خواد بگم‌ ✨ عیدمون مبارک✨ ✨بہ نام خــــدای علے✨ 😎 سؤال اوّل: 😟 استاد؟ می خواین امتحان بگیرین؟؟ 😎 بله. بنویسین!! ماجرای و چگونگی به رسیدن (ع) ‌را بنویسید. 😟 استاد همین یه سؤال خیلیه! 😎 فعلا همین رو جواب بدین. 🙂 همانا شما را از کار عثمان چنان دهم که شنیدن آن مانند دیدن باشد! 😉 شما این آگاهی رو میدین؟؟ 🙂 من از زبان بزرگمرد تاریخ! 😎 صحبت نباشه. امتحانه😒 🙂 مردم بر عثمان گرفتن و من تنها کسی از بودم که او را به جلب مردم واداشته و کمتر به او پرداختم. 🙂 اما و ، آسان ترین کارشان این بود که بر او بردند و او را رنجاندند. نیز ناگهان بر او ‌گرفت. 🙂 عده ای به تنگ آمده و او را کشتند آنگاه مردم بدون و با من کردند. 📚|• . نامه ۱ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🍃 🍃 .•| #انرجی (65)😍💪 |•. •°|مـ🌸ـوضوع:خـانہ سـالـمندان|°• گفـتگـو مـیان وےجآن و پـسران:👇 +خـب وے جآن زیـن پـس اینجـا باش!☺️ بـِشـِت محبـت میـڪنند😍 دوسـت پـیدا مـے نمایـی👥 -اِ ڪجا رفتـین نصیحـت یـادم آمد☹️ {بـدانـید و آگاه بـاشـید ڪہ سپـردن والـدین بہ خـانہ سالمـندان نمـی توانـد نیاز عاطفـی آنان را برطرف سازد😎} پ.ن: آرے،وے جآن درسـت مےفرمـاینـد😎 ڪی گفتہ بـا سپـردن والدین بہ خـونہ سالمـندان اونـها راحتـ ترند😐 سپردن والدین بہ خونہ سالمـندان راحتـی نمی یاره بلڪہ حسـرت میاره هر چہ قدر هم ڪہ خوب باشہ☺️ #نڪنید_ایـن_ڪارو. #وےجآن👤🍃 . . . یڪ فنجان‌معنوےجات‌همراه‌انرجے😍👇 [°🍹°] @Heiyat_Majazi
🌼🍃 سلامــ👋 خوبین؟! خوشین؟! شادابین؟! خب اومدم و آوردم براتونـــ🙃 امشب قراره یه اتفاقی بیافتهــ😜 که نه هست ، نه (چه از نوع ، چه ) خب و اما چیستـــ🤔؟! وقتتونو نگیرمـــ😌 ان شاالله به شرط لیاقت و حیات ما ، راس ۲۲:۴۵ تشریف بفرمایید ، ڪہ داریمـــ😍 منتظرتون هستیمـــ😇👇 🆔 : @heiyat_majazi 🌼🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 4⃣1⃣ و به او گفتم:«به من می‌گویند شو
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (4) 📚 |•° رمان : قسمت5⃣1⃣ در خواب😴همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده.. گفت:«من باید زود برگردم و نمی‌توانم زیاد حرف بزنم.»☹️ گفتم:«باشه حرف نزن😤من از حضرت زینب (سلام الله علیها)‌و از خدا خواسته‌ام که بیایی و جواب سؤالات مرا بدهی!پس زیاد حرف نزن دلم می‌خواهد بیشتر پیش من بمانی» گفت:«یک خودکار🖊بده تا بنویسم» گفتم:«تو به من نگفته بودی می‌روی شهید می‌شوی،گفتی می‌روی تا دِینَت را ادا کنی. به من قول داده بودی مراقب خودت باشی» خندید😀وگفت:«من در آن دنیا مذهبی زندگی کرده بودم.اسمم جزء لیست شهدا بود...📃 » می‌خواستم سریع همه سؤالاتم را بپرسم! گفتم:«در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و می‌دانی که دردی بزرگ‌تر از این برای من نبود،چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟»😢(همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی را می‌شنیدم به شوهرم می‌گفتم ان‌شاءالله هیچ‌وقت هیچ‌کس چنین مصیبتی نبیند😔حاضر بودم بمیرم اما خدای نکرده هیچ وقت چنین داغی را نبینم) امین یک برگه از جیب‌اش در آورد که دور تا دور آن شبیه آیات قرآن،اسم خداوند و ..نوشته شده بود خودکار را از من گرفت🖊نوشت "همسر مهربانم،"دقیقاً عین این دو کلمه به همراه ویرگول را روی کاغذ نوشت.بعد گفت: «آره می‌دانم خیلی سخت است.ما در این دنیا آبرو داریم.خودم در این دنیا شفاعتت می‌کنم.»😊 انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت..😍 گفتم:«در این دنیا چی؟»🤔 گفت:«من نباید زیاد حرف بزنم..»😶 با این‌ حال انگار خودش هم طاقت نداشت حرف نزند☹️ احساس می‌کردم بیشتر دلش می‌خواهد حرف بزند تا بنویسد. گفت:«در این دنیا هم خودم مراقبت هستم. حواسم به تو هست» یک دفعه از خواب پریدم!اذان صبح بود.. بعد آن خواب آرام شدم. با خودم می‌گفتم:اگر شوهرم به مرگ عادی می‌مُرد چه می‌کردم؟الآن می‌دانم شهیده و شهید زنده است و همیشه کنارم می‌ماند، صدایم را می‌شنود😊 آن دنیا هم دستش باز است و شفاعتم می‌کند. چه بهتر از اینکه در آن دنیا چنین مجوزی دارم. چه چیزی از این می‌تواند بالاتر باشد؟ آرام و قرار گرفتم..😌 شوهر من به آرزویش رسیده بود و همین مرا آرام می‌کرد.. از طرفی اگر امین به مرگ طبیعی می‌مُرد باید برایش ناراحتی می‌کردم.خصوصاً اینکه در آن‌ صورت نمی‌دانستم وضعیت‌اش خوب است یا نه! اما اکنون می‌دانم خوش است و من به خوشی او خوشم و فقط ناراحتی‌ام از این است که امینم در کنارم نیست..😔 دیگران هم بعد از شهادتش خواب او را دیدند😴یکی از افراد می‌گفت:خواب دیدم تشییع شهید در سوریه برگزار شد و به جای اینکه تابوت او در دست مردم باشد،پیکر امین با لباس سفید و شال سیاه عزای اباعبدالله بر گردن،در دستانشان بود. می‌گفت:دیدم یک دختر بچه 3تا4 ساله در جلوی تشییع‌کنندگان به صورتی که صورتش رو به شهید بود،برخلاف مسیر حرکت دیگران حرکت می‌کرد و شعر می‌خواند..😢 می‌گفتاز شهید پرسیدم:«این دختر بچه کیست؟» امین لبخند زد و گفت:«این دختر از خاندان اهلبیت است!» انگار که به پیشواز شهید آمده بود! می‌گفت دیدم مردم مشایعت کننده هم به جای اینکه گریه کنند،کل می‌کشیدند و شادی می‌کردند! شخص دیگری هم خواب دیده بود امین مداح امام حسین (علیه السلام)‌ شده است!😦 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 🌹| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
°| #نوستالژے(220) 📺🎈 |° دهه شصتیـا هرچے نداشتن حداقل بچگے ڪردند😍✋ مےبینے چه سادگے قشنگے و صمیمیت دوست داشتنے بینشون موج میزنه؟!☺️🌸🍃 #هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 . °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻‌} @Heiyat_majazi
✍°•| #مغزبانے (982) |•°✍ در شبے دیگـــر با #مجـله_شبانگاهے همــراهمـــان باشید✋ خداحافظے جناب رئیسے و ســـلام جــناب مــــروی✋ در حــالے ڪه از ابتدای ماه اسفند تـــولیت آستان قدس مشخص شده بود امـــا امــروز بهـ طور قطعے و رسمے حڪم #حاج_شیخ_احمد_مروی از سوی امـــام خامنهـ ای (حفظه الله) صـــادر شد.☺️ #مغزبانے این اتفاق مبارڪ را خدمت شمــا عزیزان تبریڪ عرض مےڪند. ان شاءالله ایشــان در این مسنــد موفق و موید باشند☺️ #مجـله_شبانگاهے(12)🇮🇷 جــذابترینها👇 •|✍|• @heiyat_majazi
[• 💓 • ] نمــاز شب (29)مــاه رجـب ✨12رڪعت✨ درهـررڪعت حمــد یڪمرتبـــه ســوره اعلے و قدر هرڪدوم 10مرتبه ✨ثــواب✨ ازقبــرش خارج میشود وصورتش ماننــد ماه شب چهارده اس ومانند برق ازپل صراط عبورمیڪند واز آتش نجات پیدامیڪند . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
🌹🕊 (4) موضوع : راهی که شاید گم شده باشد ... 1398/1/15 🌹🕊