eitaa logo
عفاف وحجاب
500 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
184 فایل
ارایه مطالب ناب در زمینه عفاف و حجاب و قران ادرس سایت : http://zahraiyan.ir/ ویدیو های جذاب را در کانال ما در اپارات دنبال کنید https://www.aparat.com/zahraiyan لینک کانال دوم : @kanonemahdavi ارتباط ادمین ها: تبلیغات و تبادل: @zahrayan313 @YaZahra14213
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ لذا این امور از اصول و کلیات است... در واقع نکات را دست چین شده ارائه می کنیم... بیشتر در بحث تربیت کودک و فرزندان بحث می گذاریم. چون اصل بر این است که فرزند خوب تربیت شود تا شیعه خوب داشته باشیم... بحث انتخاب همسر خوب و تربیت خود خانم در حدود خود خانم هاست که باید مطالعه کنیم و بکار ببندیم .... ما فعلا با کودک ونوجوان وجوانان کار داریم....که دغدغه مادران عزیز است . هدیه به امام زمان👇👇👇🌿 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ چطور فرزند سالم وصالح برای آینده تربیت کنیم تا در آینده این مشکلات برای این فرشته های زمینی پیش نیاد. مرحله اول : خودِ مادر است. آیه داریم از خدا که می فرمایند... نسائکم حرث لکم. زنان شما کشتزار شمایند. پس ببینید زمینی که در آن کشت می کنید چگونه است از نظر. ۱.نرم بودن زمین وقابلیت رشد. ۲.آمادگی زمین به چه شکل است... مورد اول : نرم بودن زن در خلقیات . مورد دوم : ادامه دارد هدیه به امام زمان👇👇👇🌿 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
امشب ان شاالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنج شنبه است.. ..ائمه و شهدا و اموات و ذوی الحقوقین را یاد کنیم با ۲صلوات اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌹🌹 ✨از امروز غروب تا فردا غروب ملائک اثرات بیشمار صلوات هایی را می گوییم از ما وشما به عرش میبرند... ✨پس ثواب بیشمار این ذکر در این محدوده زمانی را غنیمت بشماریم 🆔 هدیه به امام زمان👇👇👇🌿 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
اونی ڪہ از نظرِ دُنيا زيباست رو انتخاب نکن، بلکہ.. کسی رو انتخاب♡کن کہ دنيای تو رو زيبـا ميكُنہ ‌•🌱🤍• •°` 🍃✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 همین‌ که خواست بگه ،خانم با سینی چای اومد : _ وا امیر جان اینجایی من دوساعته صدات میکنم ؟چرا اومدی ته حیاط ؟! امیر که برگشته بود و جلوی من ایستاده بود ،گفت : _ والا من اومدم یِکم قدم بزنم که مهتاب و دیدم ... از عکسی که فرستادین خیلی فرق کرده ! خانم کمی گردنش رو کج کرد تا پشت امیر و ببینه : _وا ! خاک بر سرم . مهتاب جان چرا بیل دستت گرفتی ؟! هول شدم و بیل و زمین انداختم . گیج شده بودم . نمی‌دونستم این امیر کیه؟تو خونه ما چیکار میکنه؟ چه آشنایی‌ای با خانم داره؟ _خانم شما اینو میشناسین؟ _ زشته مادر . ایشون عموته.! _عمومه!!!!! _بله . _ پس چرا من تا حالا ندیدمش؟ سینی چایی و داد دست امیر و گفت : _ شما اینا رو ببر داخل تا من مهتاب خانم و بیارم داخل . _خانم راستشو بگو ،واقعا عمومه؟ آخه مامان بزرگ من که خیلی قبل از اینکه من دنیا بیام،فوت کرده بود . _بیا بریم تا بهت بگم . ____________ روی مبل نشسته بودم . مقابلم امیر بود و خانم هم کنارم نشسته بود . _خب تعریف کنین! _هنوز بهش نگفتین؟ خانم:والا گذاشتم خودتون براش تعریف کنید. _کار سخت و گذاشتی برای من . صداش و صاف کرد و شروع کرد به صحبت کردن : امیر صدرا جهان پور ،پسر دوم پدربزرگ شما . همون طور که میدونی زن اول مسعود خان (پدربزرگ) خیلی وقت پیش فوت کرده بوده و تنها بوده . اما از اونجا که خیلی احساس تنهایی می‌کرده با مامان پریچهر من ازدواج می‌کنه . _هه منم باور کردم . _کجاشو باور نمیکنی ؟! _اگه زن داشته ، پس چرا این همه ما با پدربزرگم رفت و آمد داشتیم . شما ها رو ندیده بودیم ؟! _ با هم زندگی نمی‌کردیم . خانم:راست میگه عزیزم، من پریچهر و دیده بودم . خیلی زیبا و نجیب بود . مسعود خان میدونست اگه زن گرفتنش رو اعلام کنه، مهرداد خان (بابای مهتاب) پریچهر و اذیت می‌کنه . _الان پریچهر کجاست ؟ خانم :بعدِ پدربزرگت ، سرطان گرفت و قبول نکرد درمان بشه . اونم از دنیا رفت . به امیر نگاه کردم . چشمهای تیله‌ای و مشکی رنگش با هاله‌ای از اشک پر شده بود . واقعا برایم عجیب بود .یک روزه صاحب عمویی به این جوانی شده بودم . می‌دونی نرگس همچی از اون دیدار شروع شد . وقتی از امیر پرسیدم چرا اومدی ؟میتونستی با ثروتی که پدر بزرگ برات گذاشته بود ،میرفتی و زندگیت رو می‌ساختی ؟ گفت من فقط اومدم تو رو نجات بدم از زندگی که دوسش نداری .بعدها فهمیدم خانم ازش خواسته بوده که به من نزدیک بشه . _برام جالب بود ....راستی این خانم که تعریف میکنی،کجاست؟ بهش سر میزنی ؟ _ اره سر میزنم. هر جمعه میرم پیشش . _ میشه این دفعه منو هم ببری . ؟ _باشه این دفعه رفتم بهشت زهرا ،میبرمت. _چی ؟بهشت‌زهرا ؟! مگه فوت کرده ؟ _ یکسالی میشه . _خدارحمتش کنه . واقعا ناراحت شدم . _خب بریم دیگه . _کجا ؟! هنوز بقیه شو نگفتی . _ دهنم کف کرد از بس حرف زدم . باشه یه روز دیگه . _عه بگو دیگه . _نوچ نمیشه‌. _ تا خودت نخوای که چیزی از زیر زبونت نمیشه بیرون کشید . باشه بریم ولی بلاخره یه روزی برام تعریف کن . _باشه. ادامه دارد.... نویسنده:وفا ‼️ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓ 📌 @downloadamiran ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 امتحانات را تقریباً با نمره ی خوبی پشت سر گذاشتیم البته بغیر از اولین امتحان. مهتاب درگیر انتخاب وسایل برای خانه ی عمویش بود و بعد کلاس دانشگاه به خانه ی امیر می‌رفت تا در چیدن خانه کمکش کند . خیلی دوست داشتم کمکش کنم اما در آن زمان من وقت سر خاراندن نداشتم . از طرفی چند شاگرد داشتم که به انها تدریس خصوصی میکردم و از طرفی بعد دوسال ،زبان را پیگیرش شده بودم و پنجشنبه ها به کلاس میرفتم .فرصت استراحت را از خودم گرفته بودم . مامان و بابا هم صدایشان درآمده بود و میگفتند چرا به خانه سر نمی‌زنم . . یک هفته ای به عید مانده بود و بچه های خوابگاه به شهرهای خود برگشته بودند . نیلوفر هم رفته بود و فقط در اتاق من و مهتاب بودیم . لب‌تاپ روی پاهایم بود و کار ارائه دانشگاه را انجام می‌دادم . دلم میخواست کاری در عید نداشته باشم . در همین حین تلفنم زنگ خورد. عکس مامان روی صفحه خودنمایی می‌کرد . آیکون سبز رنگ را به طرف راست کشیدم و جواب دادم : _سلام ، مامان خوبم. _سلام نرگس ،خوبی؟ _به خوبی شما . چی شده این موقع زنگ زدی؟ _میگم کِی کلاسات تموم میشه؟ _چه بی مقدمه! الان زنگ زدین اینو بپرسین؟! _حالا تو بگو. _یه کلاس دوشنبه دارم که فکر کنم تشکیل نشه . من برای سه‌شنبه بلیط اتوبوس گرفتم . چیشد که اینو پرسیدین.؟ _اماده شو تا بیست دقیقه ی دیگه میایم دنبالت . _چرا؟! اتفاقی برای کسی افتاده ؟ _نه چیزی نشده . _اخه یکدفعه گفتین ،نگران شدم . _امشب خونه ی خاله‌ت دعوتیم . _اهان ،ولی من که اینجا لباس برای مهمونی ندارم . _ با خودم از خونه اوردم. قطع میکنم .دوباره که زنگ زدم بیا پایین . _باشه ،خداحافظ _مونده بودم چیکار کنم . کلی کار داشتم . موهای آشفته ،وسایل ریخته شده روی تختم و از همه مهم تر ارائه دانشگاه. مهتاب که موهای بلندش را شانه میزد ،جلو آمد و گفت :مامانت چی گفت ؟ _هیچی میان دنبالم که بریم مهمونی . _ اینکه خیلی خوبه . پس چرا تو قیافه‌ت شبیه آدمای عزا گرفت‌ست؟ _ حوصله ی مهمونی ندارم ،میخوام نرم . _ چه حرفا ! بعد یه مدت خانواده‌ت و میخوای ببینی و تو جمع‌شون باشی .اون وقت نمیخوای بری؟! _مهتاب نمی‌بینی وضعیت منو ؟ من همیشه جلوی فامیل مرتب بودم الان حتی لباس هم ندارم . بعدشم کل فامیل خونه ی خالم جمع شدن و میخوان کلی سوال پیچم کنن. اومد کنارم روی تخت نشست و گفت : _اگه بدونی چه قدر دلم برای این چیزایی که گفتی ،تنگ شده . _اصلا من به خاطر تو نمیخوام برم . دوست ندارم تنها باشی . _لطفا به خاطر من فداکاری نکن . خانواده از رفیق مهم تره ... این را گفت و از جایش بلند شد . _خب حالا چی داری که بپوشی و مناسب باشه ...اوووم... _من میگم نمیرم ،تو میگی چی میپوشی .! _ الان میرسن تو هنوز آماده نیستی . _اصلا گوش میکنی چی میگم .؟ _ اره ... چند مانتویی که در کمد آویزان بود را خوب که برانداز کرد گفت : _نوچ اینا به درد مهمونی رفتن نمیخوره . در کمد خودش را باز کرد . دنبال چیز خاصی می‌گشت که همه‌ی لباس هایش را از کمد بیرون ریخت . _ایناهاش پیدا کردم ... بیا ببین دوست داری ؟ جلو رفتم و مانتو را از دستش گرفتم . _خوبیش که خوبه _پس بپوش تا من وسایلت و جمع کنم . _وای نه ! _به کارت بِرس . و مشغول جمع کردن کیفم شد.... ادامه دارد ... نویسنده:وفا ‼️ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓ 📌 @downloadamiran ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
ادامه را امشب می گذاریم
چطور زمینه رشد فرزند صالح را در خانم ها ایجاد کنیم.⁉️
✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ 🚫بابت صراحت در کلام عذر میخوام.. باید حق مطلب ادا شود... ۱...منظور از نرم بودن...خوب بودن خلق وخوی زن است..و رفتارش وارتباطش.. ۲..آمادگی : با رفتار خوب و آرامشِ قبل از زنده شدن گیاهِ سبز زندگی اش باعث بشه دانه در زمین وکشتزار خودش در جایگاه سالمش قرار بگیرد... لذا اگر پدر ومادر قبل از آغاز زندگی نوزاد بد خلقی کنند یا آرامش نداشته باشند.در آینده با فرزندی که متفاوت از آندو است مواجه می شوند... و با تعجب برایشان جای سوال است که این فرزندشان به چکسی رفته است... لذا تربیت فرزند و آینده ی معنوی و عفت فرزندان به قبل تولد هم بر می گردد.... ادامه👇👇✨ . 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ 🔅خیلی از مادران شاکی اند که فرزندانشان در نوجوانی و جوانی سربه راه و حرف گوش کن نیستند....وعصبی اند... این مسائل بر می گرده به دوران قبل از بارداریِ مادر ومشکلات زن با دیگران ... لذا. ۱.سینه ها را وسیع کنیم(آستانه ی تحمل را بالا ببریم)در قنوت نمازها دعاکنید".ربِّ الشرَح لی صدر ویَسرلی امری"....خودخواهی مان را کنار بگذاریم و کمتر بخودمان فکر کنیم... ۲.آرامش داشته باشیم. ۳.راحت ازکنار مسایل بگذریم. ۴.در دوران بارداری هیچ درگیری ذهنی وقلبی نداشته باشند مادران... ✨🌷✨سخت است اما باید به خاطر تربیت یک نسل درست وصالح ساده اش کنیم. تا خدا است هیچ چیز سخت نیست... ادامه👇👇✨ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ زنان مثل ظرفند. باید ظرف،پاک باشدتا فرزند و آنچه در دلش جای می دهد پاک بماند... مادر خوب بودن به ثروت و زیبایی نیست. مادر چند تن از ائمه ی ما کنیز و خادمه بودند اما چون ظرف وجودشان پاک بود فرزندشان شد امام زمان..امام سجاد.... اگر ظرف پاک نباشد تمام اصول را هم پیاده کنیم بی فایده است...‌ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
.✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ 🧕مادر برای نسل صالح وعفیف باید. 1⃣۱.خودش را از لحاظ جسمی چک کند کم خونی،پروتئین، کلسیم کم روی فرزند اثر دارد و چه بسا همین مورد کم خونی باعث شود بچه در آینده در بحث درس و آینده اش دچار مشکلاتی بشود و چون آینده اش مختل شده راهی را انتخاب کند که بتواند خلاهای روانی را که انتظارش را داشت در جامعه از راه نادرست پر کند...پس اگرمادر جبران نکند تخریب جسمی و مشکلات یک نسل را رقم زده و روح ناسالم چند نسل از فرزندانش را مقصر است. چون گفتیم که ریشه غالب تنبلی ها وسستی ها که فرزند را از رفتن به سمت موقعیت اجتماعیِ در شانش باز می دارد کم خونی است که مادر نقش منفی درآن داشته.... 2⃣ :دعا.. دعا را دست کم نگیریم.. دعا برای فرزند.((خدایا کمبودهای مارا به فرزندانمان منتقل مکن)). باخدا حرف بزنیم.. رسول خدا : در آسمان رفتم و یک رَحِم معلق دیدم که از نسل هفتمش شاکی بود...((کاستی های مادر در نسل ها نفوذ می کند))گاهی چندین نسل قبل یک مادر نقصی داشته ممکناست حالا در این نسل نفوذ کند..لذا برای همین است که شناخت نسل ها و اجداد وخصوصیات اجداد در بحث تربیت فرزند هم نقش دارد... مثلا... گاهی ممکن است در اجداد پدر، یک مرد بداخلاق بوده. شناخت این فرد در این نسل این است که مادر می داند ژن بد اخلاقی در این نسل بوده پس باید در طول شکل گیری شخصیت فرزندش موادی را تغدیه کند که این ژن را خنثی کند.‌. و...... از بحث ایمان و معنویت هم این موارد بروز میکند...در جهت مثبتش را درنظر می گیریم👇👇👇🌿 شهید حججی نه مادرش عالمه بود ونه پدرش (گرچه اهل ایمان بودند)اما در اجدادش این سابقه بود که این پسر و مرد دهه ی هفتادی پله های عرفان را اینطور طی کردند... ▶️گرچه(عذر میخوام)فرزند ناصالحی هم نبود اما این قدر معرفت؛ ریشه در نسل واجدادش داشت‌... ادامه👇👇✨ هدیه به امام زمان👇👇👇🌿 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
3⃣ :چلّه ها.... گرچه برخی پ چیزها با چله گرفتن حل نمیشه.و توقعاتمان را بالا میبرد ومادران توقع دارند با چله ،فرزن شان بشود علامه حلّی، اما نمی شود... گرچه اثراتی که ما دنبالش هستیم را ممکن است محقق نکند اماااا چلّه ها👇👇 ۱.توان بچه ها را بالا میبرد.گاهی توقع داریم بچع یا این چله ها آرام وساکت شود اما میشود شرور وبازی گوش‌ اتفاقا اینجا چله اثرش را گذاشته. چون بازیگوشی بچه ها را بازی گوش و توانمندتر می کنه... واین شلوغی اش نشانه عقل او در بزرگسالی اوست... چطور باعث بشیم این فرشته های زمینی سراز ناکجاآباد در نیاورند..‌با ما همراه باشید... ادامه دارد🌿🌿🌷🌿🌿 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇 @hejabmahdavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⇦🌿شیخ‌رجبعلی‌خیاط‌میفرمود: بطرۍوقتۍپراست‌ومۍخواهۍ خالۍاش‌کنۍ، خمش‌مۍکنۍ ... هرچه‌خم‌شودخالۍترمۍشود ؛ اگرکاملاروبه‌زمین‌گرفته‌شود سریع‌ترخالۍمۍشود ... دل آدم هم همین طور است ؛ گاهی‌وقت‌ها پرمی‌شوداز غم، غصه، از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران ... -قرآن‌می‌گوید: "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها؛ خم شو و به خاک بیفت؛ " این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است💚 +...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|•🌿•| نڪتہ‌هاےِ‌مہمے‌ڪِ‌دسٺ‌گیرم‌شد: هرڪس‌بایدجاے‌خودش‌باشہ‌تاموفق‌شہ😃 توبایدبرے‌جایےڪِ‌بہش‌تعلق‌داری🌸 اگ‌تو‌نرےجایےڪِ‌خدابہٺ‌استعدادشو‌ دادھ🚶‍♀ شاید‌هیچڪس‌نباشہ‌ڪ‌جاے‌توروپرڪنه✋🏻 اگ‌ازانجام‌ڪاری‌خسته‌میشے‌ اون‌ڪارࢪسالٺ‌تونیس! ⛓بی‌ࢪسالتے‌یعنے‌بلاتڪلیفے⛓
✿‍✵✰ امشب با یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده: يكى از طلبه‌هاى حوزه نجف از نظر معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملى بود روزى از روى شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهر حضرت علی علیه‌السلام عرضه می‌دارد: شما اين لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بی‌بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده‌ايد در حالیكه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم؟! شب اميرالمؤمنين عليه‌السلام را در خواب می‌بيند كه آن حضرت به او می‌فرمايد: اگر می‌خواهى در نجف مجاور من باشى اينجا همين نان و ماست و فيجيل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادى قابل توجهى می‌خواهى بايد به هندوستان در شهر حيدر آباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو: به آسمان رود و كار آفتاب كند پس از اين خواب دوباره به حرم مطهر مشرف می‌شود و عرضه می‌دارد: زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله می‌دهيد؟! بار ديگر حضرت را خواب می‌بيند كه می‌فرمايد: سخن همان است كه گفتم اگر در جوار ما با اين اوضاع می‌توانى استقامت ورزى اقامت كن اگر نمی‌توانى بايد به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى: به آسمان رود و كار آفتاب كند پس از بيدار شدن و شب را به صبح رساندن كتاب‌ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش می‌رساند و اهل خير هم با او مساعدت می‌كنند تا خود را به هندوستان می‌رساند و در شهر حيدر آباد سراغ خانه آن راجه را می‌گيرد مردم از اينكه طلبه‌اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد تعجب می‌كنند وقتى به در خانه آن راجه می‌رسد در می‌زند چون در را باز می‌كنند می‌بيند شخصى از پله‌هاى عمارت به زير آمد طلبه وقتى با او روبرو می‌شود می‌گويد: به آسمان رود و كار آفتاب كند فوراً راجه پيش خدمت‌هایش را صدا می‌زند و می‌گوید: اين طلبه را به داخل عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگی‌اش وى را به حمام ببريد و او را با لباس‌هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد مراسم به صورتى نيكو انجام می‌گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى می‌شود فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون اعيان و تجار و علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند از شخصى كه كنار دستش بود پرسيد: چه خبر است؟ گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است، پيش خود گفت: وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است هنگامى كه مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت: آقايان من نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ می‌شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين طلبه كه تازه‌ از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم و همه می‌دانيد كه اولاد من منحصر به دو دختر است، يكى از آنها را هم كه از ديگری زيباتر است براى او عقد می‌بندم و شما اى عالمان دين هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد چون صيغه جارى شد طلبه كه در دريايى از شگفتى و حيرت فرو رفته بود پرسيد: شرح اين داستان چيست؟ راجه گفت: من چند سال قبل قصد كردم در مدح اميرالمؤمنين عليه‌السلام شعرى بگويم یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم، به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود به شعراى ايران مراجعه كردم مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمی‌زد پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر اميرالمؤمنين علیه‌السلام قرار نگرفته است لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او درآورم شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟  راجه گفت: من گفته بودم به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند طلبه گفت: مصراع دوم از من نيست بلكه لطف خود اميرالمؤمنين عليه‌السلام است راجه سجده شكر كرد و خواند به ذره گر نظر لطف بوتراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 802.mp3
9.03M
امام زمان. روضه بسیار زیبای مادر وپسر. التماس دعای فرج و عاقبت بخیری و عافیت دین .دنیا وآخرت.