eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢جایگاه امام رضا علیه السلام 🏴با ولیعهدی امام رضا(ع)عمق ومعرفت شیعه ،زیاد شد🌱 🎵استاد عالی 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔰چادر؛ دین و تاریخ ملی 🔰قسمت دوم ♨️رسیدیم به این مطلب که ایا جلباب قرانی دو ویژگی گفته شده ی چادرها
🔰چادر ؛ دین و تاریخ ملی 🔰 قسمت سوم ♨️شواهدی برای رد دیدگاه دوم وسوم راجع به معنای جلباب 1⃣شاهد اول◀️ درباره ي پوشش حضرت فاطمه ي زهرا (س) هنگام خروج از خانه و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك اين گونه نقل شده است: فاطمه زهرا (س) 🔸خمار و مقنعه ي خودش را بر سر و🔸جلباب، يعني پوششي كه شامل و در بر گيرنده‌ي تمام آن وجود مبارك بود بر تن كردند. (1) ⬅️از نحوه پوشش حضرت در قضيه بیان شده دو نكته برداشت می شود: 1⃣ پوشش حضرت در بيرون منزل، همان دو پوشش قرآني جدا از همديگر به نام ✅«خمار»و «جلباب» بوده ؛ بنابراین نظر طرفداران ديدگاه سوم، كه جلباب را به خمار معني كرده اند، رد می‌شود 2⃣ از عبارت «و اشتملت بجلبابها»، به روشني استفاده مي‌شود كه جلباب، پوششي سرتاسري بوده كه تمام آن وجود مبارك، از سر تا قدم‌ها را می پوشانده. درنتیجه نظر طرفداران ديدگاه دوم؛ كه قائل بودند جلباب تقريباً تا زانوها را مي‌پوشانده است، هم رد می شود 2⃣شاهد دوم◀️ از كتاب‌هاي لغوي، مثل مصباح المنير فيومي كه گفته اند:جلباب پوششي گسترده تر از خمار است، مستقل بودن «خمار» و «جلباب» به خوبي روشن‌ می شود 3⃣شاهد سوم:◀️ احاديثي مانند حديث نبوي (ص)«و لغير ذي محرم اربعة اثواب: درع و خمار و جلباب و ازار» (2) كه از جلباب و خمار به عنوان دو پوشش مستقل نام برده است نيز، شاهد بطلان ديدگاه سوم است. 4⃣شاهد چهارم: ◀️زمخشري در تفسير كشاف ✅ و آلوسي در تفسير روح المعاني نقل کرده‌اند جلباب پوششي بوده كه از بالا تا پايين بدن را مي‌پوشانده است(3) كه با اين شاهد بطلان ديدگاه دوم اثبات مي‌شود. ✅نتیجه اين كه اندازه ي جلباب قرآني به مقداري بوده كه همانند چادرهاي زمان حاضر از بالاي سر تا پايين پا را مي‌پوشانده . ادامه دارد....... 📜برگرفته ازکتاب حجاب شناسی چالش ها و کاوش‌های جدید حسین مهدی زاده 🖌نشرقم حوزه علمیه قم مرکز مدیریت 1381 ➖➖➖➖➖➖ 1 زيدان، عبدالكريم؛ المفصل في احكام المرأة والبيت المسلم في الشريعة الاسلامية، بيروت: مؤسسة الرسالة، الطبعة الثالثة، ۱۴۱۷ ه. ق. 2. سادات فخر، سيد علي؛ حجاب ارزش يا روش، مجله ي كتاب نقد، شماره ي ۱۷، ويژه ي فمينيزم. 3. السجستاني الازدي، ابي داود سليمان بن الاشعث؛ سنن ابي داود، طبع دار الكتب العربي. 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گـداے ڪوے رضـا شو ڪہ این امـٰام‌رئـوف..؛ بہ سینـہ‌ احـدے دسـتِ رد نخـواهـد زَد ... 💚🖤💚🖤💚🖤 "صلّي الله عليــــــــك يـــــا علي بن مـوســـــي الـــرّضا" 🎵سرکار خانم خدایاری 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌺 / 🎗 میدونم که خیلی از شما بزرگواران افراد توانمند و دغدغه مندی هستید. 📱 الحمدلله خودتون هم از شرائط فرهنگی کشور مطلعید. 🤝 نمیخواید آستین بالا بزنید و در دانشگاه حجاب کمک کارمون باشید؟ 🌸 دعوت از دخترا و بانوها جهت همکاری 👇 💻 @t_haghgoo
🌷 (ص) می‌فرمایند: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ‏ الْعَجَائِب» 🌷چشمان خود را فرو بندید تا شگفتی‌ها را ببینید. 📚 منبع: بحار الانوار، ج ‏101، ص 41 🍂🍃🍂🍃🍂 ✅معنای روایت آن است که هرچه بیشتر با خود مبارزه کنیم به بالاتری خواهیم رسید. 🔻چراکه به قدر بستن چشم ظاهر از محرّمات، چشمه نور و معرفت در دل و نور دیده و باطن زیاد می‌شود. 🍃به عبارت دیگر: 🔻 انسان، یکى از ورودی‌هاى است که اگر مراقبت شود، ایمان و معرفت و عبادت حضرت حق را در پى خواهد داشت و لذت آن‌را در کام می‌نشاند ⚠️و اگر نشود، باعث ضعف عقلانیت و زیاد شدن هوی و هوس‌ها و ارتکاب گناهان بزرگ‌تر و و بدبختى در دنیا و آخرت است. 🔻البته در نگاهی وسیع‌تر می‌توان گفت که «غضّوا ابصارکم» در این روایت، تنها به معنای گناهان ویژه چشم مانند نگاه به نامحرم و... نیست، بلکه شامل چشم‌پوشی از هر نوع می‌باشد. @umefafgaraei 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💔🕯| (علیه‌السلام) •فقیࢪ آمدم و دݪ شکستہ پرسیدم: مگر که شاه خراسان، گدا نمی‌خواهد؟😢😔 | | 🏴@hejabuni|دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم(پاسخ به شبهه) 🔆متن شبهه: "ﻗﺘﻞ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ... ﻭﻟﯽ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻭ ﮐﻔﺎﺭ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
🔴به روز باشیم(پاسخ به شبهه) 🔆 متن شبهه : " امامزاده ها از کجا امدند؟؟ امامزاده به کسانی اطلاق میشود که از نسل امامان شیعه باشند... در زمان یورش اعراب به ایران انها به مناطق زیادی حمله کردن و نواحی گسترده ای از ایران را ویران کردند و به خاک و خون کشیدند... بخصوص در نواحی گیلان و مازندران ایرانیان مقاومت جانانه ای کردند... جنگ تا مدت زیادی ادامه داشت تا قسمت های ماورا النهر و خراسان که در این بین از هر دو طرف کشته می شدند... جالب اینجاست هر گاه از لشگر اعراب فرمانده یا فرماندهانی کشته میشدن اعراب برای انها مقبره ای میساختن و طبق رسوم اعراب جاهلیت ان مکان را مقدس میشمردن و بعد از فتح منطقه به ایرانیان تحمیل میکردند و چون به اسم اسلام وارد خاک ایران شده بودن این قبور را قبور صحابه ی رسول الله تفهیم میکردن و ایرانیان را مجبور میکردند که این قبور را مورد عزت و احترام قرار بدهند... دقیقا از این زمان بنیان امامزاده و امامزاده سازی در ایران شروع شد... برای مثال:در کجور حوالی مازندران قبر "مسلم باحلی" هستش که این شخص یکی از فرماندهان لشگر اعراب بود که در سراسر مازندران کشتار بی رحمانه ای از ایرانیان رو به اسم خودش ثبت کرده تو تاریخ و در طی حمله به گیلان کشته شد که در منطقه ی کجور مازندران دفن شد و امروزه تعداد زیادی از ایرانیان به زیارت قبر این شخص رفته و از او طلب حاجت و نیاز میکنند... << نفهمی بد دردیست >> منبع: -تاریخ اجتماعی ایران -تاریخ پس از اسلام نوشته ی استاد مشکور -تاریخ طبری -بهرام چوبینه:پژوهشگر تاریخ اجتماعی ایران " 🔆پاسخ شبهه: "امامزاده ها از کجا آمدند؟!!" : 1⃣ امامزادگان تنها بدلیل نسبتشان با ائمه اطهار(ع) احترام نمی شوند، بلکه معنویات، صفات برجسته و کرامات زمان حیات یا پس از مرگ این بزرگواران، دلیل اصلی این ارادت است. 2⃣ ایران بارها مورد هجوم ملتهای مختلف قرار گرفته و اگر بنا بود کشتگان مهاجمین احترام شوند، باید زیارتگاههای مختلفی از یونانیان، مغولان، افغانها، انگلیسیها و... داشته باشیم! 3⃣ ارادت و احترام مقوله ای قلبی و باطنیست که تابع زور نیست. اگر مردم اجبارا به تکریم سادات پرداخته بودند، پس باید در اولین فرصت به تخریب بارگاهشان می پرداختند، نه اینکه پس از هزار سال بر ارادتشان افزوده گردد! 4⃣ معرفی کارگزاران بنی امیه بعنوان صحابه پیامبر(ص) عوامفریبی بوده، اما بنا به اعتراف شبهه، امامزادگان فرزندان امامان هستند نه صحابه پیامبر(ص)! امروزه مقابر فاقد اصالت شناسایی شده و در مجموعه امامزادگان قرار ندارند. 5⃣ امامزادگان، کشتگان فتوحات مسلمانان نیستند! سادات علوی پس از فتح ایران و در چند مرحله وارد کشورمان شدند و هیچ یک در لشکرکشیهای حکام وقت شرکت نداشتند! دلیل اصلی حضور ایشان در ایران، ارادت شیعیان ایران نسبت به ائمه(ع) و خاندانشان بود. http://www.yjc.ir/fa/news/4611001 6⃣ تمام امامزادگان موجود، بر اساس اسناد و معیارهای مختلف تاریخی، توسط سازمان اوقاف ثبت شده و دارای شناسنامه و شجره نامه مشخص می باشند. این سازمان از احداث بقعه های جدید بدون اعتبار جلوگیری می کند . http://shayeaat.ir/post/367 7⃣ مقبره ادعا شده در شبهه، امامزاده نبوده و متعلق به مسلم باهلی نیست! بلکه قبر پسر او یعنی قتیبه بن مسلم باهلی، از کارگزاران امویان می باشد. در بانک جامع امام زادگان و بقاع متبرکه ایران نیز نام این مقبره وجود ندارد. http://emamzadegan.ir/emamzadehbank/ 8⃣ قتیبه به طبرستان نرفت بلکه فاتح نواحی شمال شرق ایران بود و به آمل در ایالت خراسان بزرگ تردد داشت که با آمل طبرستان تفاوت دارد! او در شورش سپاهیان خود کشته شد و در رباط سرهنگ واقع در استان خراسان رضوی دفن شد. http://yon.ir/Ghotaibe 9⃣ خدشه در بقاع متبرکه مورد احترام که ملجاء مردم و دارای سابقه تاریخی هستند، جهت کمرنگ کردن اعتقادات و ایجاد شبهه انجام می شود . مقایسه یک مقبره شاهانه غیرمرتبط وبدون اقبال عمومی، با بیش از 10 هزار امامزاده معتبر و شناسنامه دار، نشان سوء نیت نویسنده است. 🏴@hejabuni|دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هشتم 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس می‌لرزی
✍️ 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. 💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. 💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. 💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، دل من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. 💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش می‌کرد، پرسه می‌زد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش می‌گشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمی‌گردی؟» نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر می‌شنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!» 💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمی‌دونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟» و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی‌ام را شکست که با بی‌قراری کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! می‌ترسم تا میای من زنده نباشم!» 💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بی‌خبر از تپش‌های قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من داعشی‌ها بشم خودمو می‌کُشم حیدر!» به‌نظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمی‌زد و تنها نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه می‌زدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمت!» 💠 قلبم ناله می‌زد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمی‌آمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد. در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمی‌خواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا می‌کردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمی‌آمد... ✍️نویسنده: 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓