eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_987661.m4a
430.7K
👱‍♀ دختران خودنما در چشم ها جای دارند ولی... 🎵 سرکار خانم سروری 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دانشگاه حجاب
🔔این دوره را به فعالان فرهنگی، فعالان فضای مجازی نخبگان حوزه و دانشگاه، مسئولین امنیتی و والدین توصیه می‌کنیم. ✳️تخفیف برای علاقمندان : ▫️۲۵ نفر اول با تخفیف ۵۰٪ ▫️ ۲۵ نفر دوم با تخفیف ۳۰٪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📊 ارزان ترین دوره مکالمه عربی در سطح کشور 📇 با همان اساتید موسسات خصوصی گران قیمت 💛 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a 💛 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a ⏳ ۶ روز مانده تا شروع دوره ✅ مورد تایید دانشگاه حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣 استفاده قطری ها از میزبانی جام جهانی 🧕 برای تبلیغ حجاب و گرایش به اسلام 🏟 در بین طرفداران تیم های مختلف. @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 📽 | حکومت از چه سودی می‌برد؟ 🍃🌹🍃 ‼️ سود یا ضرر برهنگی برای حکومت؟! 🎙 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
به بچم گفتم: بگو I am kyan گفت: چرا بگم؟ گفتم: من نمیدونم عزیزم، درس مدرسته دیگه... گفتن باید بلد بشی. گفت: مامان مگه من انگلیسی‌ام؟ 😎 من آریایی‌ام... 🤪 🌸 @Hejabuni 🌸
دانشگاه حجاب
#تبلیغ_حجاب 🗣 استفاده قطری ها از میزبانی جام جهانی 🧕 برای تبلیغ حجاب و گرایش به اسلام 🏟 در ب
😑 ظاهرا تبلیغ حجاب فقط توی جمهوری اسلامی خار داره که دنیا به قطریا گیر نمیده... 🤔 میدونی چرا به قطریا گیر نمیدن؟ چون مبارزه با حجاب بهانه است اصل حکومت اسلامی نشانه است اگه همین گروه بخوان تو فرصت جام جهانی درمورد تشکیل حکومت اسلامی صحبت کنن، به محض شناسایی میرن تو گونی... 🌸 @Hejabuni 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣نترسید نترسید ما همه با هم هستیم... 🗣بترسید بترسید آخه یکم کم هستیم... ☠زن، زندگی، آزادی رقص خون، برف شادی 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ 🛑محدودیت حجاب؛مغایرت با آزادی؟ ‌| | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔵 تحلیل یک برانداز از گلهای مهدی طارمی: 👈 کار خودشونه. این کارو کردن که بگن شهدا مقدسن و مادرش براش
🔴به روز باشیم یاد شهید آوینی بخیر... چقدر دقیق می گفتند وقتی که می گفتند: آنها می خواهند با اقتصاد بر اعتقاد ما غلبه کنند.... یا می گفتند: ما باید به جای اقتصاد وال استریتی، به اقتصاد صلواتی برسیم. منظورشون این بود که مدل ایستگاه های صلواتی جبهه ها، به پایه ی علمی و مدل اقتصادی تمدن ما قرار بگیره... چیزی که امروز در اربعین، اون رو در ابعاد خیلی بزرگتری داریم مشاهده می کنیم... و مشکل غرب با شکل گیری این مدل اقتصادی و فراگیر شدنشه که منفعت طلبی رو از بین میبره و منافع سرمایه داران یک درصدی رو به خطر میندازه... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 52ستاره سهیل صبح که از خواب بیدار شد، نگاهی به ساعت انداخت و احساس کرد وقت زیادی برا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 53 ستاره سهیل ذهن دلسا را خواند. آدم حسودی مثل او، دنبالف این بود که کیان را دور نگه دارد و حالا موقعیتی پیش آمده بود که او می‌توانست، همه‌چیز را به نفع خودش پیش ببرد. -نه، عزیزم! من با کیان‌ کار دارم. فکر نکنم برسم باهات بیام. لحنش آن‌قدر تحقیر کننده بود که دلسا را کاملا از صندلی جدا کند و تلق‌تلق‌کنان از کلاس خارج شود. لبخند پیروزمندانه‌ای روی لبانش جا گرفت. کیفش را برداشت و از کلاس خارج شد. آرش و کیان در حال بحث مهمی بودند. ستاره این را از حرکت تند دست‌هایشان متوجه شد، طوری که انگار هرکدام در پی راضی کردن دیگری بود. در دلش خدا خدا می‌کرد که موقع رد شدن از کنارشان، کیان صدایش بزند. اما درست در لحظه‌ای که انتظار داشت اسمش را از زبان کیان بشنود، هیچ صدایی به گوشش نرسید. در شیشه‌ای دانشکده را نگه‌داشت تا بیرون برود. داشت به این فکر می‌کرد که خوب شد دلسا آن‌جا نبود، ناگهان صدای کیان را از فاصله کمی با خودش شنید. برگشت و نگاهی انداخت. کیان با دستش در سنگین شیشه‌ای را لحظه‌ای نگه داشت. -می‌شه بریم بیرون یه‌کم حرف بزنیم؟ کلاس داری؟ ستاره نگاهی به محوطه بیرون انداخت، سعی داشت خوشحالی‌اش را بروز ندهد. -یه ساعت دیگه شروع می‌شه، وقت دارم. قدم‌زنان در قسمت فضای سبز دانشکده حرکت کردند تا این‌که کیان با سر به نیمکت چوبی اشاره کرد. طوری نشست که صورت ستاره را بهتر ببیند. -می‌دونستین امروز با آرش کلاس دارم؟ کیان چهره‌ای در هم کشید. -می‌دونستین چیه؟ راحت باش جانم. هرکی هرچی می‌خواد صدام کنه، تو باید بگی کیان. در دلش نسبت به باید کیان، دهن‌کجی کرد. - چشم. حالا نگفتی! -خب یه‌جواریی.. آره، به دلایلی ممکنه مکان مهمونی یا تاریخش عوض بشه و تعداد بچه‌ها هم کمتر بشه.. قرار شد آرش با مینو، بگردن جایی رو پیدا کنن. به چشمانش حرکت ظریفی داد، سعی داشت با عشوه‌گری قدرتش را به رخ کیان و دلسا بکشد و از این کار لذت ببرد. تمام مدت در ذهنش این بود که دلسا از گوشه‌ای در حال دید زدن اوست. -اگه تو باغ خودت نباشه، یعنی دیگه برام نمی‌خونی؟ کیان که انگار ظرفیت این همه صمیمیت را در خودش نمی‌دید، خودش را کمی جلوتر کشید. دستش را روی پشتی نیمکت گذاشت. -من همیشه در حال خوندنم اصلا نگران نباش. از هیجان زیاد احساس کرد خون به گونه‌هایش دویده و آن‌ها را قرمزتر کرده. -فردا چه رنگی بپوشم برام بخونی؟ دفعه قبل شال قرمزی بودم. کیان دستی به موهای ژل زده‌اش کشید. -ببین به من گفتن تو بخون فقط، هرچی میخواد باشه. شال قرمزی، شنل قرمزی.. ستاره زد زیر خندید، نگاهش را به اطراف چرخاند. -کی بهت گفته بخونی؟ کیان دوباره دستی به موهای سرش کشید. -کی گفته؟ آهان اینو میگی؟ دل بی‌صاحبم گفته.. راستی تا دیر نشده.. حرفش را نصفه رها کرد و دستش را درون کوله‌ مشکی‌اش برد؛ داشت دنبال چیزی می‌گشت. جعبه قرمز رنگی را جلوی ستاره گرفت. با انگشتانش، پشت گوشش را کمی خاراند. - عجله‌ای شد. ببخشید دیگه اگه دوست نداشتی. بعدا حسابی برات جبران می‌کنم. ستاره از خوشحالی دستش را جلوی دهانش گذاشت و جیغ کوتاهی کشید. نگاه ناباورانه‌ای به کیان انداخت. در تصوراتش حلقه‌ای از برلیان درون آن جعبه زیبا خوابیده بود. -وای! این برا منه؟ کیان به نشانه بله چشمانش را بست و باز کرد. ستاره با عجله کادو را باز کرد؛ درون جعبه، یک آینه به شکل قلب خوابیده بود،نه یک حلقه برلیان! اما چه کسی خبر داشت داخل جعبه چیست؟ بازهم خوشحالی‌اش را نشان داد. اشک در چشمانش درخشید. بنظرش آمد، هیجان دیده شدن، به خصوص جلوی دانشجویانی که از کنارشان می‌گذشتند و آنها را به هم نشان می‌دادند، واژه کوچکی در برابر آن حجم از احساساتی بود که به قلبش هجوم می‌آورد. - خیلی نازه. نمیدونم چی‌ بگم واقعا، محشره. -صورت خوشکلت بیفته توش، محشرتر هم می‌شه. نگاهی به تصویر خودش در آینه انداخت. صورتش را میان گل‌های رز قرمزی دید، که درون مایع شفافی شناور بود و قاب آینه را تشکیل می‌داد. کیان لبخند زیرکانه‌ای زد. -صورتتو باید قاب گرفت. من که تو ذهنم این‌طوری می‌بینمت. از این همه تعریفِ کیان، به وجد آمده بود. از نظرش، او استعداد یک عاشق سینه چاک را داشت، گرچه خودش هنوز احساس زیادی به او نداشت. آن‌قدر غرق افکارش شد که وقتی کیان گفت، درس فارس عمومی را با گروه آن‌ها برداشته، اصلا متوجه نشد. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📊 ارزان ترین دوره مکالمه عربی در سطح کشور 📇 با همان اساتید موسسات خصوصی گران قیمت 💛 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
part12dameshghfinal64.mp3
8.26M
✅رمان دمشق شهرعشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت میشود. 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✊ چالش #ما_بیشماریم 🔺استان مرکزی - شهر "دلیجان" 🔺 ۱۱ آبـــــان از ساعت ۱۸:۳۰ تا ۲۰:۳۰ محجبه و مان
✊ چالش 🔺استان مازندران - شهر "تنکابن" 🔺 ۲ آذر از ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰ محجبه: ۱۲ نفر بدحجاب: ۱۵۲ نفر بی‌حجاب: ۴۸ نفر 🌸 دوتا نکته: ۱- اهالی شهرهای ساحلی با وجود مذهبی بودن، همیشه به کم‌پوشش‌تر بودن، معروف بودن که دلایل اقلیمی داره. ۲- اگه از تعداد گزینه آخر ترسیدید باید خدمتتون عرض کنم که افراد گزینه بدحجاب مشت تو دهن بی‌حجابها زدن. چون تو این شرایط میتونستن بی‌حجاب بیان بیرون و نیومدن... ۳- اصولا شهرهای شمالی، محل خوش‌‌گذرانی آدمهای لاابالیه. 👆حالا دوباره آمار بالا رو بخونید 🌹ممنونیم از کاربر *ریحانہ* 🌸 @Hejabuni 🌸