eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅غربال‌های تند و سنگینِ آخرالزمانی! 🔰 ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ حجـــــاب‌ قانـــــون‌ کشوره‌ بایـــد بپـذیـری؟ نحوه‌ی درســــتِ پاسخگویی به یک نوجـوون دهــه هشتــادی دربـاره‌ی قانــون چیه⁉️ 🔺چرا جواب نمی‌گیریم؟ 🔺مشکل کجاست؟! 👤 🎬 تشکیلات دختران باران @Dbaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا از زنها ♨️😵‍💫 استاد ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🔴 در پاسخ به خودتحقیرهایی مثل آقای پرستویی و مهراب قاسم‌خانی که از ماجرای قتل جناب مهرجویی سوء استفاده میکنن: 🩸چند سلبریتی اونور آبی که به قتل رسیدن👇 🔻شارون تیت، بازیگر و مدل معروف، در حالی که 8.5 ماهه حامله بود به دستور چارلز مانسون به طرز فجیعی قتل رسید 🔻 بازیگر با استعداد و خوش آتیه ای مانند فیل هارتمن که توسط همسرش تحت تاثیر مصرف مواد مخدر به قتل رسید و این موضوع به طور کلی دنیای انیمیشن «خانواده سیمپسون» (The Simpsons) را تغییر داد. 🔻جان لنون از گروه موسیقی بیتلز در 8 دسامبر سال 1980 توسط یکی از طرفدارانش مارک دیوید چاپمن با شلیک گلوله به قتل رسید 🔻گریمی» ستاره 22 ساله موسیقی پس از اجرای کنسرتش در شهر اورلاندو، هنگامی که در حال امضا دادن به هوادارانش بود هدف گلوله قرار گرفت و سپس در بیمارستان درگذشت. ═‌ೋ❅‌۞°•🔮•°۞❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 86 👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 86👇 نمیدونم براتون اتفاق افتاده یا نه. گاهی چند ساعت میخوابی ولی اندازه یه ربع هم نمیچسبه. پتو رو روی خودم کشیدم! هنوز سرمو نذاشته بودم رفتم. انگار نه انگار دیشب تا 8 صبح خواب بودم و فقط 1 ساعت بود که بیدارم! فیکس تا 3 بعد از ظهر خوابیدم.... بعد کلی کش و قوس با ضرب و زور مامان از رختخواب جدا شدم.. اولین صدایی که شنیدم صدای قار و قوری شکمم بود بلندگو دستش گرفته بود و خونه رو روی سرش گذاشته بود. صبح که از عجله رفتن به باغ موزه نشد درست صبحونه بخورم. بعد هم که خبر محمد اومد و نه شد باغ برم نه چیزی بخورم. جا داشت واسه ناهار دیگه از خجالت شکمم در بیام. حال نداشتم راه برم. له و لورده. انگاری تازه از توی هاونگ در اومده بودم. پاهام که یاری نکرد ولی دلم من رو تا آشپزخونه برد... سر میز نشستم. دلم ضعف میرفت ولی دستم به سمت قاشق نمیرفت. گیری کردیما! یکی میگه بخور! یکی میگه بیخیال! من مونده بودم بین دل و گرسنگی و دست و بیحالی! روز آخر بود و طبق برنامه باید واسه آزمون فردا توجیه میشدیم. چند قاشقی در حدی که چپه نشم زورکی خوردم و برگشتم به اتاقم تا آماده رفتن بشم. حس و حال رانندگی نداشتم بدون بحث و درگیری مثل یه بچه خوب تاکسی گرفتم و خودم رو به خوابگاه رسوندم. مثل همیشه بچه ها جمعشون جمع بود و گلشون کم بود. یه ربع بعد ماشین رسید و راهی محل برگزاری مسابقه شدیم. فکرم مشغول بود و متوجه مسیری که اومدیم نشدم. ولی خب 20 دقیقه ای از سوئیت تا محل برگزاری آزمون توی راه بودیم. با دیدن تابلوی بزرگ وزارت علوم و فناوری به خودم اومدم. از ون پیاده شدیم و چند دقیقه بعد توی اتاق کنفرانس بودیم. یکی از سه مسئول صدرنشین بعد تکه پاره کردن تعارفات، میکروفونش رو روشن کرد و جلسه رو دست گرفت. آقائی تپل تقریبا 40 ساله، قد کوتاه با ریش های کم پشت قهوه ای. پیراهن زاقارت چهارخونه آبی قهوه ایش کاملا خاطرم هست. حالا این بنده خدا شاید زیاد از ترکیب رنگ ها نمیدونه! ولی خیلی دوست دارم اون طراح لباسش رو ببینم! آخه آبی و قهوه ای با هم؟ 2 ساعتی جلسه طول کشید. اینطور که آقاهه توضیح میداد هیچ چیز مرحله نهایی شبیه 2 مرحله قبل نبود! در عین جذابیت و خفن بودنش به شدت سخت و پر استرس بود! آزمون هوش و تمرکز به صورت عملی برگزار میشد! یعنی عملا توی شرائطی قرار میگرفتیم که انتخاب راه و مسیر درست نیاز به هوش داشت یا مثلا شرائطی به وجود میاوردن که تمرکز کردن سخت باشه ولی باید میتونستیم تمرکز کنیم و ریپ نزنیم! تست کاغذی و مکتوبی در کار نبود آزمون قدرت و منطق بیان هم همینطور بود. باید حضوری میحرفیدیم و مورد ارزیابی قرار میگرفتیم. توی منطق بیان مهم این بود که با دلیل و محکمه پسند حرف بزنیم واسه قدرت بیان هم نحوه صحبت کردن و چینش کلمات و اثرگذاری بیان و اینجور چیزا ملاک قرار میگرفت نحوه اجراش هم جذابیت داشت. آزمون این دو تا اینطور برگزار میشد که: یه تعداد پاکت دربسته جلومون میاوردن که توی هر کدوم یک دونه کارت بود. روی هر کارت یک موضوع نوشته شده بود. نوبت هر کسی که میشد باید به طور شانسی یک کارت رو انتخاب میکرد و در موردش توضیح میداد. اگه اون موضوعی که توی کارت نوشته شده بود رو قبول داشت باید منطقی اثباتش میکرد. اگرم قبولش نداشت و مخالفش بود باید با دلیل ردش میکرد. از زمان برداشتن پاکت تا زمان ارائه هم نیم ساعتی برای فکر و تحلیل و بالا و پائین کردن مطلب فرصت داشتیم. یک مسأله ای که هیجان و استرس و از همه بدتر سختی کار رو بیشتر میکرد این بود که همون ابتدا موضوع کارت تو به بقیه هم اعلام میشد اونوقت توی این نیم ساعتی که تو فرصت آماده شدن داشتی بقیه هم فرصت آماده شدن برای سرویس کردن دهنت رو داشتن! هر کی هر سوال و گیر و گوری داشت لیست میکرد تا فرد ارائه دهنده رو به چالش بکشه. نه تنها باید خوب و محکمه پسند ارائه میدادیم که لازم بود از پس سوالات و اشکالات رقبا هم بر بیایم. عملا باید گفتگو و مناظره میکردیم و حرف رو به کرسی مینشوندیم! البته نه یه بحث جدلی. مناظره ای که از اول تا آخرش طوفان فکری بود و فقط منظق و استدلال گره گشا بود. با این اوصاف داوری هم ساده نبود. ✍️ مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا