eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 159👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 159👇 یک هفته ای از مناظره ها میگذشت. صبح تا حالا درگیر مطالعه درسای عقب افتاده دانشگاه و سین جینای فائزه خانم بودم. مخم رو خورد بس که فک زد! کاری که باهام کرد بازجو نمیکنه. توی نصف روز به تنهایی کچلم کرد...! هر روز پیگیر بود که چی شد چی نشد، چی گفتی چه نگفتی، چی خوردی چه نخوردی! با چوبی که رو سرم بود نمیخواستمم، محکوم به توضیح بودم. تا سیر و سیب زمینی پیاز مسابقه رو براش نگفتم ول کن نبود. کم و بیش هر چی یادم بود رو براش بلغور کردم. تا بلکه کِرمای کنجکاوی بیش از حدش ارضاء بشن. آخر شبی خسته و کوفته خودم رو تا رختخواب کشوندم. خبری از خواب نبود. معلوم نیست این موقع شبی کجا رفته. گاهی غیبش میزنه. گوشیش هم در دسترس نیست. گاهی زیادی شاخ میشه. نمیخواد بیاد ولو هر چی التماسش کنی! گاهی خواستن تو هیچ اثری نداره ولو کلی رشوه بدی! هر چی هم تلاش کنی آب توی هاونگ کوبیدنه! انگاری داری فقط روی آب نقاشی میکنی! جای اینکه کلی از این پهلو به اون پهلو بشم و ناز ذهن و چشم و خواب فراریم رو بکشم و آخرشم هیچ، ترجیح دادم محلشون نذارم تا بدعادت نشن و جای منت کشی و جنگ اعصاب با فکرم همراه بشم تا لااقل یه کار مفیدی کرده باشم. یک ساعتی گذشت... به همه اتفاقات ریز و درشت زندگیم فکر کردم... آخراش بود که با صدای قیژ باز شدن در، نخ افکارم پاره شد. زیر چشمی نگاهی کردم. خواب بود که دست از پا درازتر، مثلا پشیمون و سر به زیر، سر و کلش پیدا شده بود. به روش نیاوردم و سرزنشش نکردم که اصلا معلوم هست تا این موقع شب کدوم گوری بودی؟ با خودت نمیگی فکرم هزار و یک جا میره تا تو برگردی! با توأم. توی چشام نگاه کن. چرا گوشیت خاموش بود؟ فلانی رو ببین چه خواب مودبی داره! مامانش میگه هر شب قبل از همه مسواکش رو میزنه و توی رختخواب منتظر بقی میمونه و تا بیان کتاب روانشناسی میخونه! چه کنیم که گاهی باید چشم پوشی کرد تا طرف جری و پر رو نشه. میگن چشم پوشی هدفمند و هوشمندانه یک اصل تربیتیه. چشام رو بستم تا حیا نکنه و بدون خجالت بتونه کنارشون دراز بکشه. دیگه وقتش بود... وقت در آغوش گرفتن و دلبری خواب از چشمام.. اما حیف فیلم عاشقانه در وجود هانیه نداریم! واقعا اگه یه روزی همه چی ردیف و میزون باشه تعجب داره و حتما اون روز کاسه ای زیر نیم کاسه هست! چون کلا درون من یه دیوونه خونه پیشرفته خود مختار چند ملیت هست! نصف شبی وجدان همیشه بیدارم زده به سرش! یه نورافکن قوی ۶۵۰ وات کره ای که نور زردش تا ۱۰۰۰ متر اونطرف تر رو هم روشن میکنه دستش گرفته و زارتی انداخته توی جفت تخم چشام! از اون طرف ذهنم باهاش همدست شده و نصف شبی حس بچگیش گل کرده! یواشکی طوری که خبری نیست و کی بود کی بود من نبودم زیر پتو کف پای خواب رو قلقلک میده! اونم که حساس! کرکر خنده هاش تا ۴ تا خونه اونورتر رو هم بیدار میکنه! همچون بیدار باش صبحگاهی ارتش! خلاصه تا این دو همه رو شارژ نکردن دهنشون بسته نشد! دوباره پای افکار به ذهنم باز شد. البته اینبار با نیم کیلو تخمه ژاپنی که شکوندنشون کلی دردسر داره! خود درگیری مضمن که میگن دقیقا حکایت نصف شبی درون منه... حرفای طلبه مدام توی ذهنم رژه میرفت.. - به من چه! من چرا باید واسه دیگران حجاب کنم! اونا چشاشون رو درویش کنن! اصلا سختمه! میخوام آزاد باشم... . . اه! همه جواب هاش یادمه! - نمیدونم! یعنی سختش نیست؟! مگه میشه سخت نباشه! کیه که ۴ کیلو پتو روش بندازی خفه نشه! آره خب... همون بهتر شد که من زیر بارش نرفتم. - چادر پتو نیست و همه لباسات با همدیگه ۲ کیلو هم نمیشه! نمیخوای سرت کنی بگو نمیخوام! ولی خواهشاً چرا و پرت تحویل نده!یعنی الان زهرا خفه شده؟ اصلا چرا به بهونه چادر، اصل حجاب رو ول کردی؟ مگه حجاب فقط چادره؟ درسته کامل ترینه ولی نخواستی خب سرت نکن! حالا کی گفته تو نمره ۲۰ باشی!موهات رو که میتونی بکنی زیر اون شال صاحب مرده‌ت! واقعا اون ۴ تار مو تو باشه خفه میشی و بیرون باشه نفس میکشی؟ نکنه ریه هات از طریق موهات پر و خالی میشن؟ بدجوری نفس و ذهن و وجدانم با هم درگیر شده بودن. این وسط عقل هم ادای بزرگترا رو در میآورد و کارش شده بود پا در میونی و آروم کردن و جدا کردن این اعجوبه ها. تهش به خون و خونریزی نشه صلوات. ✍️ مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿⃟🕯 ✨بقول استاد شجاعی گناه، بویِ تعفّن داره! روح رو بدبو می‌کنه ... نباید بذاریم بوی گناه، ملائکه رو ازمون دور کنه! رجب ماه استغفاره فرصت رو از دست ندیمツ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 ▪️مقام امام دهم ▪️ نام :علی ▪️القاب: هادی، نقی ▪️کنیه :ابوالحسن ▪️پدر: امام جواد علیه السلام ▪️مادر: سمانه ▪️زادروز: 15 ذی الحجه سال 212 هجری قمری ▪️زادگاه: مدینه ▪️مدت امامت: 34سال ▪️مدت عمر: 42 سال ▪️تاریخ شهادت:3 رجب سال 254 هجری ▪️علت شهادت : مسمویت توسط زهر ▪️قاتل:معتز عباسی لعنه الله ▪️مدفن:سامرا ◾️شهادت امام هادی ( علیه السلام ) را به همه ی شیعیان آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.  ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
YEKNET.IR - vahed - shahadat imam hadi 1402 - hosein taheri.mp3
9.49M
🔳 علیه السلام 🌴سامرا الوداع که نفس آخر شد 🌴جوون علی‌اکبر رضا پرپر شد 🎙 ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🗞 یک بحث کاملا علمی در مورد بدحجابی 🤯 و تاثیر مخربی که روی آقایون داره‼️☝️ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
شاهزاده ای در خدمت قسمت هشتادو هشتم🎬: فضه خود را به صف اول مردم رسانید و با دو‌چشم غمبار،مشاهده کرد
شاهزاده ای در خدمت قسمت هشتاد و نهم🎬: چند روزی از ارتحال آخرین پیامبر خدا می گذشت ، چند روزی که به اندازه ی قرن ها دین خدا را به بیراهه کشانید ،چند روزی که علی خانه نشین شده بود که گریه ی دختر پیامبر(صلی الله علیه واله) هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد... چند روزی که دنیا به کام دنیا پرستان شده بود و مؤمنان این دیار در غربت و مظلومیت خود بودند . دوباره وسوسه های اطرافیان ابوبکر شروع شد که : چرا ساکت نشسته ای و کسی را به سراغ علی نمی فرستی؟ مگر نمی دانی تا علی ، بیعت نکند پایه های خلافت تو همچنان میلرزد... وقتی عمر این سخنان را درگوش ابوبکر زمزمه کرد ، ابوبکر که به نسبت مردی نرم تر و عاقل تر و دور اندیش تر از عمر بود و برعکس عمر خشن تر و سخت تر از او بود ،رو به عمر گفت : چه کسی را بفرستیم؟ عمر گفت : هر کس را که بفرستی کاری از پیش نخواهد برد مگر قنفذ،آخر او‌ فردی خشن و سخت و سنگدل است ، او از آزاد شدگان و یکی از افراد قبیله ی«بنی عدی بن کعب» است. ابوبکر ، نظر رفیقش را پسندید و قنفذ را به همراهی عده ای به سوی خانه ی امیرالمؤمنین روان کرد. پشت درب رسیدند و درب را به شدت کوفتند. فضه شتابان خود را به درب رسانید و از زننده آن سؤال کرد و تمام حرفهای قنفذ را به گوش مولایش رسانید و به ایشان فرمود که می خواهند وارد خانه شوند ، ولی علی (علیه السلام) اجازه ورود نداد! قنفذ و همراهانش نزد ابوبکر و عمر بازگشتند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. در این هنگام عمر و ابوبکر در مسجد نشسته بودند و مردم هم اطرافشان را گرفته بودند. عمر رو به قنفذ گفت : برگردید! اگر اجازه داد داخل شوید وگرنه بدون اجازه داخل شوید! و قنفذ ملعون براه افتاد تا واقعه ای را رقم بزند که سرآغاز وقایع بسیار دیگری بود.... قنفذ رفت تا به آیندگان اجازه ی هتک حرمت آل طه را صادر کند.... این ملعون رفت تا مقدمه ی سیلی خوردن سه ساله های کربلا، صورت گیرد او رفت تا آتشی به پا کند و شعله های این آتش در نینوا بر خیمه ی پسرفاطمه ،افتد و کمر زینب(س) را خم نماید.. و کاش آن لحظه آسمان به زمین می آمد و این واقعه ی ننگین که آتش به دل عرشیان زد ، به وقوع نمی پیوست... کاش صاعقه ای بر سرشان فرود می آمد تا این لکه های ننگ، از دامان بشریت پاک می شدند... قنفذ رفت تا رسمی دیگر در بین عرب بنا کند....همه می دانستند که فاطمه (سلام الله علیها) عزادار است، همه می دانستند که حال فاطمه بعد از پدر بزرگوارش آنچنان است که افلاکیان بر او اشک میریزند... قنفذ رفت تا برای عرض تسلیت ،ارادت عرب را به خانواده ی پیامبرشان به رُخ تاریخ و آیندگان بکشد... وکاش نمی رفت، کاش این واقعه ی جگر سوز شکل نمی گرفت و من و مایی که فقط از آن واقعه اندکی شنیدیم قلبمان مالامال غم است، خدا به داد دل علی (ع) برسد....خدا به فریاد زینب و حسنین کوچک برسد...خدا به فریاد دل منتقم آل محمد(ص) برسد که سالها در پرده ی غیبت بسر میبرد و هنوز به خاطر اعمال چون منی اجازه ی خروج و انتقام این زخم سربسته را ندارد.... قنفذ ملعون میرفت تا آن واقعه به تصویر کشیده شود... دارد... 🖊به قلم :ط_حسینی ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
دانشگاه حجاب
شاهزاده ای در خدمت قسمت هشتاد و نهم🎬: چند روزی از ارتحال آخرین پیامبر خدا می گذشت ، چند روزی که به
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود 🎬: قنفذ ملعون بار دیگر به درب خانه ی امیرالمؤمنین رفت و اجازه ی ورود خواست. ابتدا فضه با شنیدن صدای درب خود را هراسان به پشت درب رسانید و با لحنی اندوهناک بانگ برآورد : شما را چه می شود ؟! براستی شما به چه دین و چه آیینی هستید؟ مگر نام خود را مسلمان نگذاشته اید ، مگر کمتر از سه ماه پیش ،خودتان پیش قراول بیعت با مولایم علی در غدیر خم نبودید؟! من عرب نیستم اما مگر رسم عرب اینچنین شده که برای عرض تسلیت به سمت خانوادهٔ ماتم زده قشون کشی و عربده کشی می کنند ...فضه گفت و‌گفت و گفت اما گویی پشت درب نه انسان بلکه سنگدلانی شیطان صفت اجتماع کرده بودند. در این هنگام مادرمان زهرای مرضیه در حالیکه سرمبارکشان را بسته بود و بعد از وفات پدر بزرگوارشان از این داغ هم روحش غصه دار وهم جسمش لاغر شده بود به پشت درب آمد و فرمود: نمی گذارم بدون اجازه وارد خانه ی من شوید.... وشاید فاطمه(سلام الله علیها) با این حرکتش می خواست بگوید ،اگر حرمت علیِ مظلوم را نگه نمی دارید ، حرمت دختر پیامبرتان را حفظ کنید، حرمت پاره ی تن رسولتان را نگه دارید ،مگر شما نشنیده اید که بارها و بارها ،پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمودند: فاطمه(سلام الله علیها) پاره تن من است ، هرکس او را بیازارد مرا آزرده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده.... و وای بر این قوم پیمان شکن و فراموش کار ، هنوز اندکی از عروج پیامبرشان نگذشته که امانت های او را با دستان کریه شان پرپر کردند.... قنفذ ملعون چون این کلام دختر پیامبر را شنید ، خود پشت درب خانه ماند و قاصدی روان کرد تا سخن مادرمان زهرا را به عمر و ابوبکر برسانند. عمر زمانی که جواب فاطمه(سلام الله علیها) را شنید با خشم از جا بلند شد و همانطور که دندان بهم می فشرد گفت : ما را با زنان کاری نیست و سپس خالد بن ولید را صدا زد و به سمت خانه ی امیرالمؤمنین حرکت کردند. پشت درب خانه که رسید دستور داد تا هیزم و آتشی فراهم کنند در این هنگام باز فضه با دیده ای خونبار خود را به پشت درب رسانید و دوباره واقعیت هایی انکار ناپذیر را گوشزد کرد ...اما همگی خود را بخواب زده بودند و گویی حب دنیا کرو کورشان کرده بود. بی شک هیزمی که در پشت این درب جمع شد ، آتشی از آن فراهم شد که در صحرای نینوا خیمه های حسین زهرا(سلام الله علیها) را در خود بلعید ، آری یزیدیان بی شک نواده های همین اهل سقیفه بودند و حسین(علیه السلام) هم باید رنگ و بویی از مادر داشته باشد.... و وای از دل زینب(سلام الله علیها)،کودکیِ زینب(سلام الله علیها)با دیدن این آتش ،غصه دار شد ، او‌می بایست آتش ها ببیند تا در جایی دیگر این واقعه تکرار شود و آنجا کودکانی دور زینب از ترس آتش به او پناه آورند.... ای آسمان اُف بر تو که دیدی ،درب خانه ی خلیفه الله را بر روی زمین ، آتش زدند و آتش نگرفتی....چرا نباریدی که این شعله آتش نکشد؟ مگر از آن بالا ندیدی که مادرِ عالم خلقت به پشت در است؟ مگر ندیدی که درب شعله ور ،میخی سخت و آهنین دارد و نمی دانستی که این میخ گداخته چه بر سر سینه ی مادرِ ما می آورد ؟ چرا چون لشکر ابابیل ،سنگ بر سر این ظالمان، نباریدی؟ چرا نشستی به تماشا تا این واقعه صورت گیرد و تا دوباره واقعه ها شکل بگیرد و سوزِ واقعه ها جگرمان را آتش زند.... دارد... 🖊به قلم :ط_حسینی ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hoghugh-zan-2-2.mp3
18.58M
🔴 نظام در اسلام 🔻مبانی طبیعی حقوق خانوادگی تفاوت زن و مرد ۲ ➕ جلسه ۵ 🎙دکتر علی غلامی ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تحریف دین در تبلیغ چگونه است؟ 🔶نگاهی متفاوت به انتخاب موضوع در تبلیغ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
🔺 زین‌الدین زیدان، اسطوره فرانسه و رئال مادرید، روز گذشته در کنار دو نوه تازه متولد شده‌اش، تولد 52 سالگی خود را جشن گرفت. ✅از سادگی کیک و این مدل جشن تولدِبدون هیچ تجملات، بگذریم ✅از سادگی چهره ی بدون آرایششون هم ، بگذریم... ✅از اینکه سگ و گربه روعضوی از خانوادشون نمیدونن هم، بگذریم ... ✅اینکه درسن 52سالگی نوه دوم وسومش بدنیا اومده یعنی... 🥇به موقع ازدواج کرده 🥇بموقع بچه دار شده و 4 تا فرزند داره... 🥇که پسر بزرگش هم به موقع ازدواج کرده و به موقع بچه دار شده...الآنم چندتا نوه داره🥰👌 ❌ ما هم یه سری افراد مشهور داریم ، که سگ و گربه آوردن بهشون میگن، دخترم ، پسرم 😏 ⛳️ ای کاش برخی مسلمانان و خصوصا شیعیان مدعی ولایت علوی و منتظران ظهور ، به این وظیفه مهم توجه کنند و خواسته و یا ناخواسته بعنوان پیاده نظام دشمن دین و کشور و قبل از اینکه دیرشود بخود آیند و .... البته ماخودمون در کشور شهرمون الگوهای بسیار موفق داریم ولی برای بعضی ها دیدن این سبک زندگی می تونه تأثیر گذارباشه........ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج💠 ╭ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود 🎬: قنفذ ملعون بار دیگر به درب خانه ی امیرالمؤمنین رفت و اجازه ی ورود خ
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و یک🎬: فضه هیاهوی پشت درب را می‌شنید و در حالیکه که از چهار گوشه چشمانش اشک میریخت و کنار خانم خانه ایستاده بود ،به رذالت این مردم فکر می کرد هیزم ها را پشت درب انباشتند و عمر با صدای بلند طوری که علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها بشنوند ،فریاد زد : ای پسر ابی طالب به خدا قسم ،یا باید از خانه خارج شوی و با خلیفهٔ رسول الله صلی الله علیه واله وسلم بیعت کنی یا اینکه این خانه را به همراه اهلش آتش می زنم. در این هنگام فاطمه سلام الله علیها با بدنی تکیده به پشت درب آمد، فضه بازوی او را رها نمی کرد ، گویی می دانست چه اتفاقی در راه است اما از طرفی بچه های فاطمه سلام الله علیها مانندگنجشککانی ترسان اطراف او پر پر میزدند ، فضه هم نگران بانویش بود و هم نگران بچه های مظلومش، فاطمه با صدایی محزون ، فرمود: ای عمر ، تو را با ما چکار است، چرا ما را با مصیبت خودمان وا نمی گذاری؟! عمر با خشمی در صدایش فریاد زد : در را باز کن وگرنه آن را بر سر شما آتش میزنم فاطمه سلام الله علیها با بغضی درگلو فرمودند: ای عمر آیا از خداوند عزوجل نمی ترسی و برخانه ی من ، خانه ی دختر پیامبرتان هجوم می آوری؟! عمر که فقط در پی به سرانجام رسیدن هدف و مقصدش بود با شنیدن سخنان مادرمان زهرا سلام الله علیها ، حتی اندکی هم از کارش منصرف نشد و می خواست نشان دهد که مثلاً مرررد است ، فوری آتش خواست و آن واقعه به وقوع پیوست.... هیزم ها که آتش گرفت ، حِقد و حسد به جوشش آمد، کینه های بدر و حنین سرباز کرد و شد آنچه که نباید می شد. فاطمه که هرم و دود آتش را دید و فهمید این جماعت نه حرمت سرشان می شود و نه دل داغدیده می فهمند و حتی نمی دانند که پشت درب زنی آبستن است و برای این زنان ،حتی شنیدن فریاد خطرآفرین است ، چه برسد به آتش و تازیانه... فاطمه سلام الله علیها خود را به گوشه ی درب و دیوار کشانید تا از گزند آتش در امان باشد و بچه ها به سمت مادر آمدن و فضه هراسان خود را به انها رسانید و در آغوش گرفت تا به درب مملو از آتش نرسند و صدمه ای نبینند ، در همین حین ،اتش زبانه کشید و عمر با فشار دادن درب نیم سوخته ،درب را شکست و داخل شد و غنچه ی نشکفته ی حیدر، در پشت درب پرپر شد... زینب سلام الله علیها با دو چشم اشک بار تمام حواسش پی مادر داغدیده اش بود و وقتی متوجه شد میخ گداخته ی درب به سینه ی مادر فرو رفته ،بر سر زنان به سمت درب خانه روان شد و اما تمام حواس فاطمه سلام الله علیها، پی ولیِّ مظلوم زمانش بود... فاطمه سلام الله علیها سراسیمه ،بدون توجه به پهلویی که شکسته بود و میخی که در بدنش فرو رفته بود ،در حالیکه فریاد میزد :یا ابتاه ،یا رسول الله.....به سمت عمر رفت تا خود را بین او و مردش حائل کند . در این هنگام عمر ، شمشیری را که در غلاف بود بلند کرد به پهلوی مبارک مادرمان زهرای مظلومه فرود آورد با ضربه ی غلاف شمشیر ،دردی در وجود مبارک دختر پیامبر پیچید و ناله اش را بلند نمود... عمر ترس از این داشت با بلند شدن این ناله ،دلهایی به راه آید و می خواست به هر طریقی صدای فاطمه سلام الله علیها را ببرد، شلاق را بلند کرد و بر بازوی نازنین سرور زنان عالم کوبید و خاک بر سرت ای دنیا که دیدی چه شد و از این داغ آتش نگرفتی.... ناله ی زهرا سلام الله علیها به آسمان بلند شد و بار دیگر این دختر داغدیده صدا زد: یا ابتاه یا رسول الله بیا و ببین امتت بعد از تو با تو چه کردند.‌‌ با بلند شدن صدای زهرا و شلاقی که هوا را می‌شکافت تا بر بدن نازنین او فرو افتد ، غیرت حیدری شیر خدا به جوش آمد و.... دارد.... 🖊به قلم :ط_حسینی ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
دانشگاه حجاب
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و یک🎬: فضه هیاهوی پشت درب را می‌شنید و در حالیکه که از چهار گوشه چشمانش
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و دوم🎬: فضه با چشم خویش دید تا علی علیه السلام ،این شیر مرد عرب که اسدالله بود آن هیبت الهی اش ، احوال همسرش ، جان و نفسش را چنین دید ، خون حیدری در رگهایش به جوش آمد. حیدر کرار ، این از پا درآورنده ی درب خیبر ،چون شیرمردی خشمگین از جا برخاست و در چشم بهم زدنی خود را به عمر رسانید و یقه ی عمر را گرفت و او را محکم به سمت خود کشید و در یک لحظه، مانند پهلوانی بی همتا ،عمر را بر خاک کوبید و بر زمین انداخت ، روی سینه اش نشست و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد .... که ناگهان تعللی نمود ، آخر علی علیه السلام امام مسلمین است؛ او مانند یاران پیامبر صلی الله و علیه واله وسلم ،پیمان شکن نبود و عهد خود را فراموش نکرده بود ، گویا وصیت پیامبر را به خاطر آورد و در همان حال که عمر مغلوب او بود ، فرمودند: قسم به خدایی که محمدصلی الله علیه واله، را به پیامبری ارج نهاده است، ای عمر اگر نبود تصمیمی از طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله صلی الله علیه واله وسلم، می فهمیدی که نمی توانی داخل خانهٔ من شوی! در این هنگام عمر از ترس فریاد زد و مردم را به کمک خواست و علی علیه السلام ، او را رها کرد و مردم رو به خانهٔ علی علیه السلام ،آوردند و داخل خانه شدند. امیرالمؤمنین دست به شمشیر برد و قنفذ که در پیشاپیش مردم مهاجم قرار گرفته بود با دیدن این صحنه لرزه بر اندامش افتاد ، او خوب می دانست که حیدر کرار این شیر بیشه ی حق ، اگر دست به شمشیر شد دیگر کسی جلودارش نیست... قنفذ از دیدن این صحنه ،ترسید و فی الفور از معرکه ای که میرفت مهلکه اش باشد، گریخت و از زیر دست مولایمان فرار کرد و به مسجد نزد ابوبکر رفت و ماجرا را گزارش داد... ابوبکر چون واقعه را شنید به قنفذ دستور داد برگردد و و گفت : اگر علی علیه السلام بار دیگر حمله کرد، کاری انجام ندهید(چون او هم خوب میدانست که اگر علی برخیزد ،کسی یارای مقابله با او را ندارد )اما چون شنید که علی از وصیت پیامبر سخن گفته، بار دیگر گفت: اگر باز هم علی علیه السلام ، سرسختی کرد ، با زور وارد خانه شوید و اگر باز هم مانع شد ،درب را آتش زنید و به زور او را به اینجا بیاورید.... تاریخ گواهی داده، این بود بیعتی که صحابه به آن استناد می کردند و خلافتشان را بر پایه ی آن استوار کردند...بیعتی که با آتش و شمشیر و ریسمان بود.... و بار دیگر قنفذ ملعون راهی خانه ی علی علیه السلام شد تا حکم خلیفه اش را اجرا کند..... دارد.... 🖊به قلم : ط_حسینی ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_3314568510.m4a
2.37M
درد و دل‌های یک پسر درباره نامناسب برخی خانم ها! ☑️ خانوم هایی که حجابشون کامل نیست، خواهش میکنم حتما گوش بدن. ☑️ همچنین بفرستید برای اون خانم‌هایی که معتقدند ظاهر مهم نیست، دل آدم باید پاک باشه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ💖⃞🍃 ─═┅═༅𖣔🌸𖣔༅═┅┅─ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
هدایت شده از عماریار
📣 ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ اﺟﺮای ﻃﺮح اﺳﺘﻌﻤﺎری ﺣﺬف ﺣﺠﺎب ﺗﻮﺳﻂ رﺿﺎﺧﺎن ⭕️ در هر جامعه‌ای، راه مبارزه ساده و آسان با ادیان این است که راه عنان گسیختگی و مهار گسیختگی شهوات را باز کنند. در ایران، این کار را شروع کردند. یکی از راه‌هایش که جزو مهم‌ترین کارها بود، کشف حجاب بود... 💢 مجموعه آثار با موضوع توطئه استعماری کشف حجاب توسط رضاخان که به موجب آن، زنان و دختران ایرانی از چادر، روبنده و روسری و حتی تحصیل! منع شدند در بسته فیلم ببینید🔻 🔸 مستند سربسته 🔹 مستند بی‌حجابی اجباری 🔸 مستند چکمه‌های فرنگی 🔹 مستند رضا ماکسیم 🔸 مستند قیام غریب 🔸 مستند یک خانم محترم 🔹 سلسله نشست گفتار عصر 🔸 داستانی مستوره 🔹 داستانی خانه پنجم 🔸 داستانی لحاف چهل تیکه 🔹 انیمیشن حاجی آخوند 🔸 نماهنگ ضربه دوازدهم 🎥 تماشای بسیاری دیگر از آثار با این موضوع در لینک زیر: 🌐 b2n.ir/efhj ✅ عماریار، مرجع عرضه آثار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 🆔 eitaa.com/joinchat/1460338702C7e130ac336
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 آفرین به این خواهر با بصیرت که چقدر زیبا تبیین کرد... خطاب به آقای پزشکیان... 🗣 آقای پزشکیان برای مادر آرمان اشک می ریزی‼️ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni