دانشگاه حجاب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #هفتم
همان حرف ها را پشت تلفن 📞😕تکرار کردم و برگشتم.
مامان پرسید:
_چی شده هی میروی و هی می آیی؟؟
تکیه دادم به دیوار.
آقای بلندی زنگ زده می خواهد #دوباره بیاید.
مامان با لبخند گفت:
_خب بگذار بیاید.😊
+ برای چی؟؟ اگر می خواست بیاید، پس چرا رفت؟؟😕
_ لابد مشکلی داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده. من دلم روشن است. خواب دیدم شهلا. 😊💤دیدم خانه تاریک بود، تو این طرف دراز کشیدی و ایوب آن طرف، #نور سفیدی مثل نور #ماه از قلب ایوب بلند شد و آمد تا قلب تو.💤
من می دانم تو و ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید. آن وقت محبتش هم به دلت می نشیند💖
اکرم خانم صدا زد:
_شهلا خانم باز هم تلفن.😄
بعد خندید و گفت:
_می خواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟
مامان لبخند زد☺️ و رفت دم در....
من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم.
#محبت_ایوب به دلم نشسته بود اما خیلی #دلخور بودم.
مامان که برگشت هنوز می خندید.
_ گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید.
گفتم:
_ولی آقا جون نمی گذارد، گفت من به این دختر بِده نیستم.
ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود.
وقتی آمد من و مامان خانه بودیم، آقاجون سر کارش بود.
«رضا» مثل همیشه #منطقه بود و «زهرا و شهیده» مدرسه بودند.
دست ایوب به گردنش آویزان بود و از چهره اش مشخص بود که درد دارد😣
مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف آورد.
ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی📃 از جیبش بیرون آورد.
_ مامان می شود این نسخه را برایم بگیرید؟؟😔😣 من چند جا رفتم نبود.
مامان کاغذ را گرفت.
_ پس تا شما حرف هایتان را بزنید.. برگشته ام.
مامان که رفت به ایوب گفتم:
+ کار درستی نکردید.
_ می دانم ولی نمی خواستم بی گدار به آب بزنم.
با عصبانیت گفتم:
+ این بی گدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را صادقانه زده بودیم، شما از چی می ترسیدید؟؟😠
چیزی نگفت
گفتم:
_ به هر حال من فکر نمی کنم این قضیه درست بشود.
آرام گفت:
_ " می شود"
من_نه امکان ندارد، آقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت می کنند.
_ من می گویم می شود، می شود. مگر اینکه...
_مگر چی؟؟
_ مگه اینکه....خانم جان، یا من بمیرم یا شما...
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
دانشگاه حجاب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #هشتم
از این همه اطمینان حرصم گرفته بود.
من_ به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما؟؟
_ به همین سادگی، آنقدر میروم و می آیم تا آقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور.. 😊❤️
من_ عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم.😕
_ می خواهم به پدر و مادرم نشان بدهم.
_من می گویم پدرم نمی گذارد، شما می گویید برو عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم.
میخواستم تلافی کنم... 😠😕
گفت:
_ من آنقدر می روم و می آیم تا تو را هم راضی کنم. بلند شو یک عکس بیاور....
عکس نداشتم.
عکس یکی از کارت هایم را کندم و گذاشتم کف دستش✋
💞🌷💞🌷💞
توی #بله_برون مخالف زیاد بود.
مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این #وصلت را بگیرند.
دایی منوچهر، که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون...
از چهره ی مادر ایوب هم می شد فهمید چندان راضی نیست.
توی تبریز، طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند.
کار ایوب یک جور #سنت_شکنی بود.
داشت دختر غریبه می گرفت، آن هم از تهران.
ایوب کنار مادرش نشسته بود و به ترکی می گفت:
_ ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن.
دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند.رفت #قرآن را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت:
دایی حسین_ الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس، من قبلا هم گفتم #راضی به این وصلت نیستم چون #شرایط پسر شما را می دانم. اصلا زندگی با #جانباز سخت است، ما هم شما را نمی شناسیم، از طرفی می ترسیم دخترمان توی زندگی #عذاب بکشد، #مهریه ای هم ندارد که بگوییم #پشتوانه درست و حسابی مالی دارد.
دایی ✨قرآن✨ را گرفت جلوی خودش و گفت:
_برای آرامش خودمان #یک_راه می ماند، این که #قرآن را #شاهد بگیریم.
بعد رو کرد به من و ایوب
- بلند شوید بچه ها، بیایید #دستتان را روی #قرآن بگذارید.
من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قرآن گذاشتیم.
دایی گفت:
- #قسم بخورید ک هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به #مال و #ناموس هم #خیانت نکنید، هوای هم را داشته باشید...
قسم خوردیم.
✨قرآن دوباره بین ما حکم شد✨
#حکم_شدن_قران_اون_هم_برا_بار_دوم
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
ezdevaj-movaghat-3.mp3
13.9M
🔸🔸نظام حقوق زن در اسلام🔹
ازدواج موقت ۳
جلسه ۱۷
دکتر علی غلامی
#شهید_مطهری
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ حجاب را میشود قانونی کرد؟
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
♦️چگونه کودکان را به حجاب علاقهمند کنیم؟
✨ 1. الگو باشید:کودکان بیش از آنکه به حرفها توجه کنند، از رفتار والدین الگو میگیرند. با عشق و افتخار، حجاب خود را به فرزندانتان نشان دهید.
✨ 2. داستانهای جذاب بگویید:داستانهایی از زندگی حضرت زهرا (س) و بانوان محجبه موفق تعریف کنید تا کودکان با زیباییهای حجاب آشنا شوند.
✨ 3. انتخاب را به آنها بدهید:اجازه دهید فرزندتان در انتخاب رنگ و مدل روسری یا چادر دخیل باشد. این حس انتخاب، علاقه او را به حجاب بیشتر میکند.
✨ 4. حجاب را با شادی همراه کنید:زمانهایی که کودک برای اولین بار حجاب میپوشد، او را تشویق کنید و لحظاتی شاد برای او بسازید.
✨ 5. از بازی و هنر استفاده کنید:با طراحی بازیها و نقاشیهایی که مفاهیم حجاب را نشان میدهند، این ارزش را به کودکان آموزش دهید.
حجاب؛ یک موهبت:
✨ 1. حجاب و عزت نفس:حجاب، زن را از نگاههای ابزاری و سطحی مصون نگه میدارد و به او شان و عزتی میبخشد که هیچ فرهنگ دیگری قادر به اعطای آن نیست.
✨ 2. الگویی از حضرت زهرا (س):حجاب، یادگار حضرت زهرا (س) است که با حفظ آن، زنان میتوانند ادامهدهنده راه ایشان باشند و این ارزش را به نسلهای آینده منتقل کنند.
✨ بیایید از کودکانمان قهرمانانی بسازیم که به زیبایی و معنای واقعی حجاب افتخار کنند.
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ لبیک مبلغین و جهادگران به فرمان جهاد تبیین مقام معظم رهبری
📣 فراخوان تبلیغ ماه مبارک رمضان
(۱۴۴۶ ه ق )
📌منطقه تاریخی و ولایتمدار سیستان
👈 ویژه روحانیون و جهادگران
🔷 شرایط ثبت نام 👇
۱: دارای روحیه جهادی
۲:توانایی حداقل ۱۰ روز اعزام به منطقه
۳: اتمام پایه سوم
۴: تخصص لازم درصورت طلبه نبودن
۵: پاسخ به سوالات پرسش نامه
✅ https://survey.porsline.ir/s/XH44wSxB
لینک ثبت نام ☝️
🎥 محمود وافی/مسئول گروه جهادی نصرالله
18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅️ «آفتابگردون» به شبکه دو میآید؛
روایت قصههای تحول در شبهای رمضان؛
با اجرای الهام چرخنده
🔸 «آفتابگردون» روایتی است از قصههایی واقعی
🔹️ روایت هایی که پایانشان شروع یک زندگی دوباره است
🔹️ آدمهایی که متحول شدند و آغاز جدید برای خود رقم زدند🙂
⏰️ از ۱۲ اسفند، هر شب حوالی ساعت ۲۲
📺 از شبکه ۲ سیما
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 166👇 جلسه گفتگوی با سران، ۵ ساعتی زمان برد. مخا
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 167👇