eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
183 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 🔸روزی یک روباه در حادثه‌ای شد. روباه‌های گروه پرسیدند دُمَت چه شد؟ چون روباه‌ها از نسلی مکار می‌باشند، گفت: خودم قطعش کردم❗️ • گفتند چرا⁉️ این که بسیار بد است و معلوم می‌شود ...😟 • روباه گفت: خیر! حالا و سبک، احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم ... 💥یک روباه دیگر که بسیار بود، رفت و دم خود را قطع کرد!! چون شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم!! من‌که بسیار درد دارم😩 📛روباه اولی گفت: را در نیاور اگرنه تمام روز روباه‌های دیگر به ما ! هر لحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگرنه تمام عمر مورد دیگران قرار خواهیم گرفت⚡️ ♻️همان بود که تعداد آن‌قدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های می‌خندیدند😕 🔴وقتی در یک افراد زیاد می‌شوند، آنگاه به افراد و می‌خندند! گاهی هم آن‌ها را و می‌دانند. 🎓 دانشگاه حجاب 🎓 🌸 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌸
🔴 💠 دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی می‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: « غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی می‌گرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه می‌خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟ غاده با دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که مصطفی نیست، تو اشتباه می‌کنی. دوستش فکر می‌کرد غاده شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به ؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا می‌خندی؟ و غاده چشم‌هایش از خنده به نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو ؟ من نمی‌دانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای همیشه به مصطفی می‌گفت: شما چه کار کردید که شما را ندید؟ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓