eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
#معرفی_کتاب 📚 📖 عنوان : فروغ ولایت (تاریخ تحلیلی زندگانی حضرت علی ع ) ✍ نویسنده: آیت الله سبحانی گردآورنده: مرتضی شفیعی شکیب ناشر: انتشارات صحیفه سال چاپ: 1376 نوبت چاپ: 5 💟 موضوع کلی: توضیحی درمورد فضایل اخلاقی ، سیره ی حکومتی ، سیاسی و سیره ی شخصی امام علی (ع) و خلافت ایشان. 🔹کتاب “فروغ ولایت” از جمله آثاری است که به بررسی #تاریخ_زندگی پر ماجرا و پر فراز و نشیب #امام_علی_ع می پردازد.🍃 🔸نویسنده، عمر شریف حضرت را به پنج بخش: 👇 1⃣ ولادت تا بعثت حضرت رسول 2⃣ بعثت تا هجرت 3⃣ هجرت تا رحلت پیامبر خدا 4⃣ رحلت پیامبر تا خلافت 5⃣ خلافت تا شهادت، تقسیم کرده. 🔹هرچه به بخش پایانی عمر حضرت نزدیک تر می شویم #جریانات_تاریخی با جزئیات بیشتری توضیح داده شده اند. 🔸نویسنده محترم، با #تسلط به تاریخ و بهره گیری از #منابع دست اول #شیعه و #سنی، وجوه مختلف وقایع تاریخی دوران حیات امام (ع) را به طور #دقیق مورد بررسی قرار داده است.✅ 🔹مطالعه این کتاب که به روشی مو شکافانه و #تحلیلی ولی به زبان #ساده زندگینامه حضرت علی (ع) را به تصویر کشیده می تواند برای علاقه مندان به تاریخ اسلام بسیار مفید باشد. 🔸در این پنج فصل علاوه بر زندگی عادی حضرت راجب #دانش فراوان ، فضیلت ها ، #معجزات ، کرامات و #قضاوت های حیرت آور و.. حضرت نیز صحبت شده.😍😇 #تولیدی 🎓 دانشگاه حجاب 🎓 🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
📜 🔸روزی یک روباه در حادثه‌ای شد. روباه‌های گروه پرسیدند دُمَت چه شد؟ چون روباه‌ها از نسلی مکار می‌باشند، گفت: خودم قطعش کردم❗️ • گفتند چرا⁉️ این که بسیار بد است و معلوم می‌شود ...😟 • روباه گفت: خیر! حالا و سبک، احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم ... 💥یک روباه دیگر که بسیار بود، رفت و دم خود را قطع کرد!! چون شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم!! من‌که بسیار درد دارم😩 📛روباه اولی گفت: را در نیاور اگرنه تمام روز روباه‌های دیگر به ما ! هر لحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگرنه تمام عمر مورد دیگران قرار خواهیم گرفت⚡️ ♻️همان بود که تعداد آن‌قدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های می‌خندیدند😕 🔴وقتی در یک افراد زیاد می‌شوند، آنگاه به افراد و می‌خندند! گاهی هم آن‌ها را و می‌دانند. 🎓 دانشگاه حجاب 🎓 🌸 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌸
دانشگاه حجاب
📛 #استحاله_فرهنگی 👇🍃👇
🔺از روزی که چادرای آستین‌دار اومد تو بازار تا الان که دارید این پست رو میخونید، چادرای روز به روز بی‌مشتری‌تر شدن😔 🍃همون چادرهای بی‌شیله‌پیله‌ای که برخلاف چادرای به اصطلاح 😏 صددرصد بومی و ایرانی هستن و تو کل دنیا فقط زنهای ایرانی بودن که از اینا می‌پوشیدن👌 درحالی که چادرای جدید، همگی نسخه‌های کپی از چادر هستن... 😒 ❗️ولی ماها معمولا بی‌خبریم و آخرشم همین بی‌خبری کار دستمون میده⚡️ خیال می‌کنیم تولید چادرای آستین‌دار و طرح‌دار و... یه خدمت بزرگ به بوده ... 😏 💯در حالی که برای اهل دقت به خوبی روشنه که دشمن نقشه ریخته و می‌خواد ما مذهبیا رو با یا از چادر دور کنه و چادر دیگران رو به ما بپوشونه!! این همون چیزیه که بهش میگن . چه با فرهنگ غرب، چه با فرهنگ همسایه‌ها ... (ناگفته پیداست که اونایی که به اسم و چادرهای جدید و طرحدار می‌پوشن تا چشم بدحجابا رو دربیارن نیت‌های بدی دارن) حجاب دوتا دشمن اساسی داره: راحت‌طلبی زیبایی‌طلبی مجموعا وقتی یا تو وجود آدم پررنگ بشه قدم به قدم به فکر کنار گذاشتن حجاب میفته💥😱 حالا واقعا ماها هم دچار این مشکل شدیم؟ 🔻الان امتحان می‌کنیم: چادر مادرامون رو ببینید؛ با چادر خودمون مقایسه کنید! حالا همین پوشش امروز خودمون رو با پوشش ده سال پیش خودمون مقایسه کنید ... !!! 👈قشنگ واضحه که گرایش‌مون به و نسبت به نسل بی‌ریای اول انقلاب و حتی خودِ سابق ما زیادتر شده ... حالا برای بعضی کمتر برای بعضی بیشتر • از لحاظ روانشناسی می‌دونید عامل افزایش این دوتا گرایش در وجود ماها چی بوده⁉️ - آگاهی (از طریق دوستان و رسانه‌ها) - عمل (پوشیدن لباسها و حجاب‌هایی که به نیت ارضای این دوتا گرایش ساخته شدن) و قبلا گفتیم که هر گرایشی که ارضا بشه فورا تقویت میشه... 💪 💢تازه ماها که ناخواسته دچار این مشکل بزرگ شدیم مادرهایی داشتیم که اغلب سخت‌گیر و غیرمنعطف بودن !! حالا وای به حال بچه‌های ما که مادرای بیخیال و سهل‌گیر و "ول‌کن‌بابا" گویی مثل ما دارن ...😕 📌خبر بدتر این که ما مادر نسلی هستیم که قهرماناش کارتونین و به شدت اهل جلوه‌گری و جذابیت و خوانندگی و رقص و... هستن، نه واقعی و اهل لذت بردن از زندگی برای و و دادن برای حفظ عزت و شرف و ناموس... مثل قهرمانای بچگیای ما ... 👈 این خط... این نشون!! اگه همینطور با بی‌خیالی طی کنیم توی نسل‌های بعدی دیگه اثری از نمیمونه😥 💓 باید برگردیم به خودمون یعنی همون چادر ساده تا باحجاب باقی بمونیم و با قدرت و لبخند پا روی و نفسمون بذاریم تا نسلمون هم باحجاب و مؤمن بمونن✅ 🎓 دانشگاه حجاب 🎓 🌸 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌸
- واقعا می‌خوای بشی؟؟😏 + آره☺️ - ولی من حس می‌کنم چادر مال عهد بوقِ... بعدا پشیمون میشی + چرا؟! - خب بنظرم چادر مال مادربزرگا و قدیمیای جامعه‌ست. اصلا وقتی می‌بینم بعضیا چقدر نامرتب چادر سر می‌کنن و تو خیابون چادرشون آسفالتو جارو می‌کنه، حالم از هر چی چادر و چادریه بهم میخوره😕 چادر واسه نسل ما نیست، ما باید به‌روز و شیک باشیم... + میدونم چی میگی، منم دیدم آدمایی رو که هر وقت حوصله مرتب لباس پوشیدنو ندارن چادر سر می‌کنن!! اما قرار نیست منم مثل این آدما چادر بپوشم که حال کسی بهم بخوره! ما می‌تونیم مانتو و روسری ساده اما شیک بپوشیم و چادر و تمیز و مرتب سر کنیم... چادر هیچ تعارضی با تمیزی و شیک بودن نداره و اتفاقا اگه به درستی ازش استفاده کنی بهت و میده و چه چیزی برای یه دختر زیباتر از متانت و نجابته؟؟ 📖منبع: کتاب«دخترانه»، ص۱۲۲ نویسنده: مهدی نیک‌خو 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_یڪ مادرم بین بچه ها بیشتر به مهران و زینب وابسته بود. به مهران
...🌲🍃 به دخترها اجازه کوچه رفتن نمیدادم، میگفتم :خودتان چهار تا هستید، بنشینید و با هم بازی کنید . آنها هم توی حیاط کنار باغچه خاله بازی میکردند. مهری که از همه بزرگتر بود مثل مادرشان بود برای بچه ها دمپخت گوجه درست میکرد و میخوردند. ریگ بازی میکردند صدایشان درنمی آمد. بچه ها عروسک و اسباب بازی نداشتند. بودجه ما نمیرسید که چیزهای گران بخریم . دخترها با کاغذ عروسک کاغذی درست میکردند و رنگش میکردند . خیلی از همسایه ها نمیدانستند که من چهارتا دختر دارم. گاهی زینب و شهلا را دیده بودند اما مینا و مهری غیر از مدرسه هیچ جا نمی رفتند. من هر روز از ایستگاه 6به ایستگاه7میرفتم . بازار ایستگاه 7همه چیز داشت .حقوقمان کارگری بود و زندگی ای داشتیم، اما سعی میکرم به بچه ها غذای خوب بدهم هر روز بازار میرفتم و زنبیل را پر می کردم از جنس هایی که در حد توانم بود. زنبیل را روی کولم می گذاشتم و به خانه بر میگشتم زمستان و تابستان بار سنگین را به کولم می کشیدم. سیر کردن هفت تا بچه که شوخی نیست. هر روز بازار می رفتم اما تا شب هر چی بود و نبود می خوردند و تمام می شد و شب دنبال غذا می گشتند. بین بچه هایم از همه بود. از هیچ چیز ایراد نمی گرفت. هر غذایی که را می خورد. کمتر پیش می آمد که از من چیزی بخواهد. کلاس اول دبستان سرخک خیلی سختی گرفت، تمام بدنش له شده بود با همه ی دردی که داشت گریه نمی کرد. زینب را توی پتو پیچیدم و به درمانگاه بردم. دکتر چند تا آمپول برایش نوشت و من هر روز صبح و بعد از ظهر او را به درمانگاه میبردم و آمپول ها را برایش میزدند. دراز میکشید و سرش را روی پاهایم می گذاشت. وقتی بلند میشدم که به درمانگاه ببرمش زودتر از من پا میشد. او بدون هیچ گریه و اعتراضی درد آمپول ها را تحمل میکرد. در مدتی که مریض بود ، دوای عطاری توی آتش می ریختم و خانه را بو میدادم. دکتر گفته بود که فقط عدس سبز آب پز بدون چاشنی و بدون روغن به اش بدهید. چندین روز غذای زینب همین عدس سبز آب پز بود و زینب غذایش را می خورد و دم نمیزد به خاطر شدت بیماری اش اصلا خوابش نمی برد ولی صدایش در نمی آمد. .... 🌸 @hejabuni