دانشگاه حجاب 🇮🇷
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌛عاشقی به افق حلب🌜 #پارت_بیستُ_چهارم سر میز صبحانه نشستیم... عمو لقمه ا
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌛عاشقی به افق حلب🌜
#پارت_بیستُ_پنجم
18 آبان 94 ...بابا را بردند بیمارستان امام خمینی،و او را بستری کردند...
طبق آزمایشات و عکس برداری هایی که مجددا از بابا گرفتند، مشخص شد که وضعیتش بسیار وخیم است...
تومر سه چهارم سر او را گرفته بود...
مامان زهرا به دکتر ها التماس میکرد کاری کنند ،اما آنها میگفتند کار از کار گذشته...
انگار باید تاریخ تکرار شود...
پدرم در 6 سالگی یتیم شد...
حالا پسرش هم در 6سالگی یتیم میشود...
من و خواهر و برادرم اجازه ملاقات بابا را نداشتیم...
غمو میگفت حالش که بهتر شد میروید ملاقات.
بعد از دو روز ، زن عمو با خواهرم تماس گرفت و گفت آماده شویم تا پسرعمو بیاید دنبالمان برویم ملاقات ...
ساعت ملاقات نبود!
تقریبا ساعت 22 پسرعمو رسید...
حالش خوب نبود...
گفتم :
+چیشده پسرعمو؟ الان ساعت ملاقات نیست!راستشو بگو...
پسر عمو بغض سنگینی داشت،با صدای گرفته جوابم را داد...
_نمیدونم خودمم چی بگم ریحانه...دعا کنید،بابات رفته کما...حالش خوب نیست اصلا، فقط به ذهنم رسید بیام دنبالتون برید باباتونو ببینید ،شاید دیگه هیچوقت نتونید ببینیدش....
دنیا روی سرم خراب شد...
من و خواهرم فقط گریه میکردیم...
داشتم از غصه میمردم...
باورم نمیشد.
ادامه دارد...
✍نویسنده: #میم_سلیمی
🌜🌹 @hejabuni 🌹🌛