خوش آمدید به اینجا🍃
مسافران بهشت🌸
قدم به چشم همه خادمان گذاشتهاید...
خوشا به حال شما که
برای یاری حق
فقط خلوص، فقط عشق داشتهاید...❤️
سلام بر «نظری»🥀
«عابدینی»، «بلباسی»🥀
سلام حق به «سلمانیان»، «رجاییفر»🥀
شهید «شیری» و «حاجی» خوش آمدید... سلام✋
گرفته خاک شما عطر حضرت مادر...😔
🖋شاعر:نعیمه آقانوری
#سلام_بر_شهیدان
#مدافع_حرم
#عکس_تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#پرسش_پاسخ
#بدرفتاری_با_محارم
#خودشیرینی_برای_نامحرم
❓چرا ما فقط برای مرد یا زن نامحرم ارزش قائلیم و با همسر خودمون بد رفتار می کنیم ؟درست عکس چیزی که دین از ما خواسته
🙋♂بعضی آقایون بیرون از خونه با یک خانمی مواجه میشن حس انسانیتشون چنان گل میکنه که حتی اگه اون خانم یکی بزنه زیر گوششون بازم ادب میکنن و میگن حیف که خانم هستی و الا...
🙅♂حالا جالبه که همینا تو خونشون وقتی میخوان با خانمهای محرم از مادر گرفته تا خواهر و مخصوصا همسرشون مواجه بشن، چنان گستاخ میشن که از بدو بیراه به مادر و خواهر گذشته، با همسرشون سر هر چیزی دعوا میکنن و عصبانی میشن و بعضی هاشون انقد وقیحن که دست بزن دارن و یه مشت و یه سیلی نثار همسرشون میکنن.
⁉️حالا سواله که چرا بیرون از خونه اونجور و داخل خونه اینجور؟!! غیر از اینه که بیرون از خونه دارن ریاکاری میکنن و میخوان بین مردم خودشون رو موجه نشون بدن ولی داخل خونه مقابل همسرشون ادب و متانت و حیا و انسانیت رو یکجا فراموش میکنن؟!!
🙋♀البته این اشکال تو بعضی خانمها هم هست. متاسفانه بیرون از خونه با مردهای دیگه با احترام صحبت میکنن ولی وقتی به همسرشون میرسن تو خونه صداشون میره بالا و سر هر چیزی غر میزنن و...
🤔گاهی باید فکر کرد که چرا واسه همکار و مدیر و مردا و زنای غریبه رفتار مناسبی داریم ولی تو خونه یک جورایی خود واقعیمون رو نشون میدیم و سعی در کنترل نفسمون واسه خدا نداریم.
شاید دلیلش لجبازی با احکام اسلامی باشه که فقط روابط حرام برامون اهمیت داره و از لذت های حلال خودمون رو محروم می کنیم
#تولیدی_کامل
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔆 شیرین عبادی می گوید اعتراضات مدنی سودبخش نیست و باید تمام فدراسیون های ورزشی ایران
21.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴به روز باشیم
🚨💥افشای پشت پرده واقعه قرهباغ
#امام_جمعه_اردبیل
سید حسن #عاملی
🔹این جنگ فقط و فقط این است که انگشت اتهامات به سمت ایران روانه شود که با ارمنستان همکاری میکند
آنوقت است که جنگ قومیتی در داخل ایران راه بیاندازند.
✅ ببینید
ویدیو با ترجمه زیرنویس فارسی و با لهجه شیرین ترکی این امام جمعه بسیار عالم و سیاست مدار.
#قره_باغ
#آذربایجان
کاری از کانال منظومه معرفتی و ارزشی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️حالا به بهانه ثبت رکورد یا هرچیزی دارن بچه میارن
🔻"کورتنی راجر"مادر خانه داری که در سن ۳۶ سالگی یازدهمین فرزندش رو باردار هست و سالی یک بچه آورده گفته یک بچه دیگه هم میاره تا تعداد اعضا خانوادش ۱۴ نفر بشن
💬یکی از لذت بخش ترین چیزها برای ما انتخاب اسم برای بچه هاست و اینکه روز شماری می کنیم تا بچه متولد بشه تا ببینیم چه شکلی هست و به کی رفته قیافش
❌همه به من میگن پشت هم بچه آوردن برای سلامتیت ضرر داره ولی من حواسم به سلامتیم هست و عارضه ای واسم نداشته بارداری هام
💰"کورتنی" میگه هزینه تامین مواد غذایی برای بچه هاشون خیلی سنگینه و همسرش صبح تا شب کار می کنه برای سیر کردن شکم بچه ها و تامین مخارج خانوادش
🌐منبع:
https://metro.co.uk/2020/10/06/mum-who-had-10-children-in-10-years-wont-stop-until-she-has-a-family-of-
#تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 قسمت هجدهم وارد نماز خانه که شد همه دورش جمع شدند، با حوصله با یکی یکی دخترها
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
قسمت نوزدهم
مثل برق گرفته ها ساکت شد. گره روسری ام را باز کردم و گفتم: هان پس پرونده هامونو خوندی...فکر کردی کی هستی؟😠
بلافاصله گفت: نه خانم مدیر گفت یعنی ازم خواست تو رو برای...😦
نگذاشتم حرفش را تمام کند. به او پشت کردم و رفتم. آمد دنبالم گفت: اشتباه برداشت کردی...🤭
برگشتم با حرص گفتم: آره من کلا اشتباهم. تو درستی برو جانمازتو آب بکش. میدونی چیه گوگو یه قاتل عوضی بود ولی یه چیزو راست میگفت که شماها خودتون از همه بدترید.😬
با این حرف تیر خلاصش را زدم و رهایش کردم. شب سر میز شام خودم رفتم سراغ ترانه، نوچه هایش را کنار زدم و زیرگوشش گفتم: برا کله کردن این خواهر تر و تمیزه هستم.😏
چشم های فرورفته اش برقی زد و گفت: به به خوش اومدی.
اخم هایم را درهم کشیدم و پرسیدم: چی؟
یکی از نوچه هایش زیر بازویم را گرفتم و بلندم کرد و پشت سر ترانه راه افتادیم. رفتیم طرف کارگاه نمیدانم چطور در را باز کردند و در تاریکی وارد کارگاه شدیم. 😶
ترانه مقابلم ایستاد و گفت: خوش ندارم از پایین به بالا با کسی بحرفم.
این را که گفت با هل و فشار نوچه هایش روی نیمکت کناری نشستم. ترانه همانطور که مقابلم ایستاده بود، گفت: اول باس مطمئن بشم وسط کار جا نمیزنی.😈
دندانهایم را روی هم فشردم و گفتم: وقتی میگم هستم، هستم.
خم شد و سرش را جلو آورد. زبان به طعنه باز کرد: پای مامور بیاد وسط بعضیا ننه باباشونم منکر میشن.😪
با نفرتی که از کلامم به صورتش می پاشید، پرسیدم: مامور واسه چی؟
خندید و گفت: فکر کردی میخواییم خفتش کنیم یه گوشه نازش کنیم؟
با دست هلش دادم عقب و درحالی که بلند می شدم گفتم: مگه اینجا بی صاحابه بزنی آدما رو نفله کنی...
دستم را محکم پیچاند و گفت: مشکل همینه، اون آدمه ما آشغال، الوات آشغالم طاقت دیدن آدما رو ندارن اینجاهم بی صاحاب نیست واس خاطر همین تو باس بیای وسط.👹
با دست دیگرم دستش را گرفتم و گفتم: گفته بودی میخوای حالشو بگیری نه اینکه بترکونیش...من نیستم...آی... 🤕
دادم بلند شد که یکی شان دهنم را گرفت. با پایم لگدی به سینه ترانه زدم و دست و دهانم را رها کردم. همانطور که به طرف در میرفتم شنیدم که گفت: حالاکه میدونی میخواییم دخلشو بیاریم نمیذارم بری مگه اینکه با ما باشی.🤐
نوچه هایش جلوی در را گرفتند. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خیلی خب باشه بذار درموردش فکر کنیم و یه نقشه درست و حسا....
شانه ام را محکم تکان داد و گفت: شاید ندونی ولی حتی هم کلام شدن با بعضیا تاوان داره... باید مطمئن بشم لومون نمیدی.🤫
جمع شدن خون زیر پوست صورتم را حس میکردم. بیشتر از هر وقتی گرمم بود. سعی کردم صدایم عادی به نظر برسد، پرسیدم: چه طوری؟😓😡
ادامه دارد.... "#رمان را هر شب در کانال دنبال کنید"
به قلم ✍️: سین. کاف. غفاری
@hejabuni
دانشگاه حجاب
ریحانه خدا 🌱🌤... جنت خدا 🏞تلالو وجودت بانو 😇.... گوینده : سرکار خانم حجتی #پارت1⃣ #تولیدی 🌸 @h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بیندیشیم
اینستاگرام آلبوم شخصی نیست❗️
دقت کردین؟🧐
بعضی ها پیج اینستا گرامشون رو باگالری گوشیشون اشتباه گرفتن😨
تازه جالب اینجاس که وقتی عکس شخصیشون رو پست میکنن برای آزاد شدنِ حافظه، اونو از گالری پاک میکنن😅
مشکل از کجاس؟؟🧐
به کدوم سمت و سو داریم میریم؟🤷♀
کی میخواد به اینا بگه کارشون اشتباهه؟🤦♀
اصلا گوششون بدهکار هست؟👂
بیاین به فکر باشیم😊
به فکر جامعمون
به فکر امنیتش
و امنیت خودمون!
به فکر جوونهایی که تو فضای مجازی خواسته یا ناخواسته دارن گرفتار گناه میشن
هر لحظه با نگاه کردن تمام روحشون رو آلوده میکنن
و قبح گناههایی که هر روز ریخته میشه!
باید دنبال راه چاره ای بود!
بیاید از خودمون شروع کنیم...
✍رقیه علیزاده
#تولیدی_کامل
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
11.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
🎥| ببینید:
⚠️ مقایسه بحقِ استاد اخلاق تهران از تز👇👇👇
😡نمیشود مردم را بزور به بهشت برد اما....
✅ اگر جلو فساد رانگیریم با آنها شریک جرمیم
🌹استاد آیت الله وفسی
☄ #نشر_حداکثری
#تصویری
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#استادپناهیان:🌿
برو گریہ ڪن ..
التماسِ خـدا کن ...
بگو نمیتونـم
از موقعیـتِ گناه فرار کنـم
اونقد خدا ڪریـمہ
ڪہ
موقعیـتِ گناهو
فراری میده🌱
تو فقط میونِ گریـههات بگـو...
دیگه نا ندارم پاشم💔
بگو میـخوام گناه ـنکنمااا،
زورم نمیرسـه✋🏼
معجزه میڪـنه براټـ : ))♥️
#انقلابےنویسـ
#عکس_تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#هجوم_خاموش...
موضوع:
✡صهیونیسم جهانی و پوشش✡
#قسمت_اول
با ما همراه باشید...
#تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#داستانک #داستان_کوتاه بـا مـــــن بمـــــان ❤️... #پارت_چهارم برگشتم کنار آوین.... اتاق دوباره
#داستانک
#داستان_کوتاه
بـا مـــــن بمـــــان❤️ ...
#پارت_پنجم
آوین تنها تو تخت اش خواب بود.... بالاسرش رفتن.از تو پاکت یه چیزی درآوردن و سنجاق کردن به عروسکی که کنارش بود...
به سر پرستار گفتن:"هدیه اس...تبرکی امام رضا...."
و بخش رو ترک کردن.....
بین اون همه بچه؟؟چرا آوین؟
همه دور آوین جمع شده بودند.
من رفتم کنار تخت اش.
آروم بغل اش کردم.
یکی گفت "خوش به حالت...."
سرپرستار گفت"خّدام از ما پرسیدن بدحال ترین نوزاد بخش کدومه؟"
همه با ترحم به من نگاه میکردن....
آوین رو تو تخت اش گذاشتم و به صندلی تکیه دادم....
یدفعه انگار یه چیزی تو دلم شکست....
صدای شکستن ام رو شنیدم.
این غرور لعنتی من بود...
زنگ صدای خدام وصدای سر پرستار،مدام تو گوشم میپیچید...
بدحال ترین بچه....
بدحال ترین بچه...
شفای خیر...
تبرکی امام رضا....
چشم هام بستم...
اشک ها جاری بود....
شروع کردم به حرف دل، گریه امون و بریده بود:
"امام رضا...یعنی من رو یادت میاد؟
یعنی فراموشم نکردی؟؟دلم برات تنگ شده...دلم برات خیلی تنگ شده...شرمنده ام....خیلی شرمنده....خدایا...میشه به من رحم کنی؟میشه بدی ام رو با خوبی جبران کنی؟میشه به روم نیاری،هیچی رو؟؟خدایا آغوشت هنوزم برای من جا داره؟؟؟"
یک ساعتی تو همین حال بودم.
یکی از مامان ها که روسری اش رو لبنانی بسته بود.یه لیوان چایی داد دستم.
"عزیزم...این رو بخورید.نبات اش تبرک...
دیشب تو مجلس روضه پخش کردن.خدا ما رو یادش نمیره...مطمئن باش..."
چای خوش عطری بود.
بوی هل مشاممُ پر کرده بود.
لیوانش تمیز و براق بود،روش یه برچسب زده بودن
....به فدای لب عطشان حسین....
اشکم دوباره سرازیر شد.
"بخور عزیزم ....سلام بر امام حسین(ع).."
چایی رو یه نفس سر کشیدم.زیر بغلم گرفت و برد سمت سرویس بهداشتی.تو آینه خودم دیدم.
ترحم برانگیز شده بودم.
رژم پخش شده بود دور لبم تا چونه ام اومده بود.چشمام حالت بدی داشت.سیاهی های ریمل وحشتناک اش کرده بود.ریمل ضد آب اسنس ام ،انگار در برابر اشک های از ته دل ،مقاومتی نداشتن....
اینجا خبری از شیر پاکن اورال و لوسیون های گرون قیمت مک نبود.
با مایع دست شویی ،تمام صورتم رو شستم.
محکم.... اون قدر که انگار داشتم از چهره ام انتقام می گرفتم....
وقتی اومدم بیرون،همه نگاهشون رو از من دزدین....
بعد مدتی سرپرستار بخش اومد.
"خانم ها،
آقای دکتر دارن میان،آماده باشید."
⬅️ادامه دارد....
🖌نویسنده : مریم حق گو
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓