14.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تصویری
🎥 چطور با کودکان در مورد حاج قاسم صحبت کنیم؟
👨💼👩🔧 وقتی کودکتان شمارو سوال پیچ میکنه!
👨✈️چگونه رشادتهای سردار سلیمانی رابرای بچه ها تعریف کنیم🤷♂🤷♀
#حاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#قهرمان_ملی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#داستانک
⚫️ سیاه و سفید ⚪️
🗒 یک صفحه #سفید گذاشت جلوی دختر و گفت:
📝 (بنویس! هر چه می خواهی بنویس!
بد، زشت، احساسی، هیجان انگیز، دوست داشتنی ، هی بنویس و پاک کن...)
📓 چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پر از علامت و حرف بود. چروک و خط خطی و کثیف. جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.
♻️ کاغذ را گرفت یک کاغذ #سیاه به او داد گفت:
🖊 (بنویس .همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن؛ خط خطی کن..)
🤔 دختر گفت:(نمی شود استاد، روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!)
😊 استاد چادرش را سر کرد و لبخند ملیحی زد. نگاه دختر به سیاهی #چادر خیره ماند . . .
@banomahtab
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌛عاشقی به افق حلب🌜 #پارت_بیستُ_پنجم 18 آبان 94 ...بابا را بردند بیمارست
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌛عاشقی به افق حلب🌜
#پارت_بیستُ_ششم
در تب و تاب دیدن بابا بودم...
رسیدیم بیمارستان.
پسر عمو گفت در ماشین منتظر بمانیم تا هماهنگ کند برگرد...
رفت و بعد از 10 دقیقه آمد...
از ماشین پیاده شدیم به سمت در ورودی اورژانس رفتیم...
هنوز گریه میکردم...
بلند بلند...
وارد اورژانس که شدیم همه فامیل آنجا بودند...
عمو ها، عمه ها و دایی هایم با خانواده هایشان آنجا بودند.
همه گریه میکردند...
گریه هایم شدید تر شد!
هق هق هایم اعماق وجودم را به درد آورده بود.
نزدیک اتاق بابا دست و پایم شل شد...
داشتم زمین میخوردم که عمو مرا گرفت...
آرام آرام کنار تخت بابا ایستادم...
چشمانش بسته بود...
لوله ی اکسیژن در دهانش بود.
رنگ رخسارش زرد بود...
ته ریش های مردانه اش را زده بودند...
همان ته ریش هایی که وقتی گونه ام را میبوسید،دلم ضعف میرفت برای مردانگی اش...
دستش را گرفتم.
یخ بود...
+بابا...بابایی...الهی قربونت ، چشماتو باز کن...ببین ریحانه اومده ها...پاشو بابا..جوابمو بده، بگو جانم دخترم...بگو بابااااا😭...بابا پاشو، تورو خدا پاشو من تحمل یه لحظه دیدنت تو این وضعیت و ندارم...
بابا انگار میشنید حرف هایم را...
از گوشه ی چشمش قطره ای اشک سرازیر شد...
دلم ریش شد ...
داد زدم.
رو کردم به عمو...
مشت زدم به سینه اش و فریاد زدم:
+ببین عمو بابای من نفس میکشه...ببییییین، داره گریه میکنه با من... من میدونم بابا منو تنها نمیذاره ،میدونم تحمل دیدن اشک منو نداره.
صدایم دیگر در نمیامد...
همه میخواستند آرامم کنند.
اما نمیشد.
فقط بودن بابا حالم را خوب میکرد...
اما...
ادامه دارد...
✍نویسنده: #میم_سلیمی
🌜🌹 @hejabuni 🌹🌛
دانشگاه حجاب
🎙قسمت سیزدهم 📚کتابی که حضرت آقا بسیار توصیه کردند که خوانده شود #خاطرات_سفیر #رمان_صوتی 🌸 @hejab
14.mp3
3.8M
🎙قسمت چهاردهم
📚کتابی که حضرت آقا بسیار توصیه کردند که خوانده شود
#خاطرات_سفیر
#رمان_صوتی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⭕️ جلسه محاکمه یک پاسدار
🔺متهم: پاسدار؟؟
🔻مورد اتهام: شلیک نکردن موشک به سمت موشک کروز آمریکایی که حساس ترین مرکز حیاتی تهران را مورد هدف قرار داد و صدها نفر را به شهادت رساند
🔹قاضی: برادر ؟؟؟؟ شما برای حفاظت از آسمان و جان مردم ایران حقوق می گیری چرا به سمت موشک آمریکا شلیک نکردی
🔺متهم : جناب قاضی تشخیص سخت بود فکر کردم هواپیمای مسافر بری است.
🔹قاضی: مگر شما در حالت آماده باش صد در صد نبودید؟
🔺متهم: چرا
🔹قاضی: مگر به شما اطلاع نداده بودند که پایگاه آمریکایی عین الاسد موشک باران شده و آمریکا اعلام کرده ۵۲ مرکز مهم ایران را نابود میکنم.
🔺متهم: بله عالیجناب.
🔹قاضی : مگر سامانه یک پارچه پدافند اعلام نکرده بود که در آسمان پرنده های ناشناس و موشک های کروز در حال پرواز هستند؟
🔺متهم: بله جناب قاضی
🔹قاضی: پس چرا به طرف موشک آمریکایی شلیک نکردی؟
🔺متهم: درست است که سامانه پدافند یکپارچه اعلام کرده بود پرنده های ناشناس وارد کشور شده اند اما یک دفعه!!!!سیستم ارتباط گیری قطع شد!!!!! و من نمی دانستم چه کنم خودم بودم و خدا و ده ثانیه فرصت برای تصمیم گیری.به همین جهت تصمیم گرفتم شلیک نکنم !!!! چون احتمال میدادم هواپیمای مسافر بری باشد.
🔹قاضی: شما با این تصمیم خود به صرف احتمال ضعیف و برای نجات جان احتمالی ۱۴۰ نفر، سبب شدی که صدها نفر انسان بیگناه شهید شوند
🔹قاضی: من قضاوت را به عهده مردم می گذارم.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚔ در زمین دشمن باید جنگید ⚔
🔗 روایتی پیچیده از بچه حزب الهی هایی که در زمین دشمن به جای جنگ، بازی می کنند
👈حتما این کلیپ را برای شخصیت های تاثیرگذار در #تله_گرام ارسال کنید
#مومن_نسب
#جنبش_ردم
#تصویری
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#فقط_یکم❗️
- بهش گفتمː
تو خیلی خوبی، بیا #حجاب رو هم به خوبیهای دیگهات اضافه کن❤️
- گفتː
من حجابم کامله،
فقط یه کم از موهام بیرونه،
نه #آرایش میکنم
نه لاک میزنم
نه صندل میپوشم…
یکسال بعد وقتی دیدمش
هم لاک زده بود💅🏼
هم آرایش داشت💄
و فقط یه کم از موهاش زیر روسری بود!!
🔸پ.ن:
اگر مرغ فکرت دور و بر #گناه زیاد پر بزند بالاخره روزی به دام آن خواهد افتاد.
قرآن کریم :ولاتتبِع خُطَواتَ الشیطان
شیطون قدم قدم انسان را به انحراف می کشونه ؛مراقب اعمالمون باشیم .
#تلنگرانه
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
#تولد_دوباره
💯اگر دنبال حقیقت باشی و به خدا اعتقاد داشته باشی خدا راه را به تو نشان می دهد حتی اگر جایی باشی که حقیقت را وارونه نشان می دهند
💢"ایمان" دختر ۱۹ ساله اهل نروژ بازیگر نقش "سانا" در نمایش تلویزیونی "اسکم" و بازیکن بسکتبال🏀 بعد از مطالعه درباره دین اسلام #مسلمان شد
😔فقط ۱ نفر در هر ۵ نفر از همکلاسی هایم به خدا اعتقاد دارند
🔻معمولا از من می پرسن چجوری در این زمانه به خدا اعتقاد داری؟ ما الان در سال ۲۰۱۶ هستیم
🔻من از ابراز عقاید و داشتن #حجاب ترسی ندارم
💖من #حجاب رو دوست دارم نه تنها بخاطر زیبایی اون بلکه بخاطر اینکه #حجاب باعث میشه راحت تر با افراد ارتباط برقرار کنم و نشانگر مذهبی است که به آن اعتقاد دارم و این کمک می کنه به افرادی که اونها هم به وجود خدا اعتقاد دارن با من ارتباط برقرار کنن چون با هم در اعتقادات مشترک هستیم
🌐منبع:
https://universitas.no/sak/62044/sana-from-skam-about-her-faith-i-felt-different/
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🎙قسمت چهاردهم 📚کتابی که حضرت آقا بسیار توصیه کردند که خوانده شود #خاطرات_سفیر #رمان_صوتی 🏴 @heja
15.mp3
2.39M
🎙قسمت پانزدهم
📚کتابی که حضرت آقا بسیار توصیه کردند که خوانده شود
#خاطرات_سفیر
#رمان_صوتی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
8654848_-212863.pdf
448.5K
📕 کتابچه | شغل حساس و آیندهساز
🗂 پرونده ویژهی #خانه_داری
👇🌸👇
دانشگاه حجاب
📕 کتابچه | شغل حساس و آیندهساز 🗂 پرونده ویژهی #خانه_داری 👇🌸👇
📕 کتابچه | شغل حساس و آیندهساز
🗂 پرونده ویژهی #خانه_داری
🎁 انتشار #گزیده_بیانات رهبر انقلاب با موضوع نقش خانهداری و مادری و اهمیت و ابعاد آن
📲 مطالعه متن کامل در
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43835
دریافت جزوات قابل چاپ در پی دی اف بالا