eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.5هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
185 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part04_حماسه حسینی.mp3
8.54M
🏴حماسه حسینی 📚این کتاب تفسیر استاد مطهری از نهضت و قیام حسینی است با رویکرد اجتماعی، شخصیتی و سیاسی امام حسین( ع ). 📌 تحریفات در واقعه تاریخی کربلا، شعارهای عاشورا و جایگاه امر به معروف و نهی ازمنکر از موضوعات کتاب است. @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️خیلی ها؛ توان "نَه گفتن" به بخش حیوانی شون رو ندارند! لذا نمیتونن دستورات دین رو رعایت کنند! 🔰 یه چیز مهم همون قدر که بخش حیوانی برما غلبه داره↯↯↯ درروح ما، جهنم ذخیره شده! ‌| ┄┅‎‌─┅═༅𖣔❀ @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نظریه «پنجره شکسته» 💥با این نظريه متوجه خواهید شد چگونه‌ با یک کشف حجاب موجب گسترش بی حجابی می شود و چطور بی‌تفاوتی نسبت به کشف حجاب سبب از هم پاشیدگی نظام اخلاقی در جامعه خواهد شد. @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀 اعضای محترم کانال دانشگاه حجاب 🍀 سلام علیکم ❣تجربه ، بنده رو به سمت نوشتن کتاب در این زمینه سوق داد چون رنج‌های مردم زیاد شده ❣مطالعه این کتاب‌ها کمک به کمرنگ شدن رنج‌ها می‌کنه 📳 لطفا در گروه‌هاتون بفرستید اگر خود کتاب رو هم کسی خواست درخدمتم 👇👇👇 🆔 @Z09380 📚📝📚📝📚📝📚📝📚
Chera Man 03.pdf
731.1K
📚 ⁉️ کتاب چرا من؟ ✍ نویسنده : زهرا فرساد 🔸نسخه نهایی با درج شماره مجوز ┄┅‎‌─┅═༅𖣔❀ @hejabuni
Raz Saadat 03.pdf
871.5K
. 📚 📒 کتاب راز سعادت ✍ مولف: زهرا فرساد بعد از اصلاحات ابلاغی وزارت ارشاد ┄┅‎‌─┅═༅𖣔❀ @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
#داستانک #داستان_کوتاه بـا من بمان❤️ ... #پارت_دوم ..... 🔸تو آینه آسانسور نگاهی به خودم انداختم!
بـا من بمان ❤️ ... . دیگه همه من رو میشناختن....از نگهبان دم در...تا مسئول ان آی سی یو... مانتومُ درآوردم..گان به تن کردم.... تو بخش،بیست و چهارتا بچه بودن.اما حال "آوین" کجا؟! .....از همه شون بدتر بود. با هیچ مادری دوست نبودم. با اینکه از همه باسابقه تر بودم. تنها یه نوزاد بود که توجه ام رو به خودش جلب کرده بود. تخت شماره هشت... زیر پنجره بود. هیچ همراهی نداشت. روز دهم که اتاق خالی بود،بچه مدام گریه میکرد.من کنار کابین آوین نشسته بودم،انگار نه انگار صدایی میشنوم. پرستار اومد.نگاهی به من انداخت و گفت:"عزیزم...میشه یه کمک بدی؟" مثل آدم آهنی رفتم پیشش. شیشه شیر کوچیکی رو داد ."میشه به این نوزاد شیر بدی؟"با اکراه شیشه رو گرفتم "پس مادرش کجاست؟" پرستار در حالی که داشت اتاق رو ترک میکرد گفت "نمیدونم والا" بچه گرسنه بود.با تموم شدن شیر خوابش برد. شیشه رو بردم ایستگاه پرستاری. خانم هرمزی گفت:"دستت درد نکنه گلم....خدا خیرت بده...این بچه زردی داشت...زدی بالای بیست وسه...تو خونه بهش داروهای سرخود دادن ، بعد مسمومیت هم اضافه شد به زردی اش... آوردنش اینجا،خون ش رو عوض کردیم اما مغزش آسیب دیده بود... رهاش کردن اینجا و رفتن" دوباره نگاهش کردم. دلم براش میسوخت؟؟؟! نه! ...مطمئن بودم میمیره... اصلا کاش منم میمردم... چقدر خسته م... ادامه دارد... 📝نویسنده : مریم حق گو ❤️✨ @hejabuni ✨❤️