eitaa logo
هجرت | مامان دکتر |موحد
27هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
342 ویدیو
23 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن‌ها و نشر بدون منبع (لینک) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) تبلیغ https://eitaa.com/hejrat_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
می روم مشهد خیابان ها شلوغ می روم در قم شبستان ها شلوغ کربلا هم کل ایوان ها شلوغ در مسیرش هم بیابان ها شلوغ هیچ کس مثل تو بی زوار نیست… یابن زهرا یا حسن المجتبی 😭🖤 @hejrat_kon
دو آرزو به دل مادر جوانش ماند.... @hejrat_kon ✒️ @hajar_daee
من حسینی شده دست امام حسنم… 🦋 @hejrat_kon ✒️ @hajar_daee
روزهای آخر ماه صفر ما بچه شیعه ها چقدر بی‌تابیم... این ایام تموم که میشه انگار یه سفره جمع شده به ما میگن روضه افسردگیه، اما روضه برا ما روح زندگیه😭
هجرت | مامان دکتر |موحد
داره کم‌کم تموم میشه یه سال چشم انتظاری‌مون.... @hejrat_kon
اینو امروز اتفاقی دیدم، دلم آشوب شد.... یه سال چشم انتظاری...
voice_msg_7080172555244569327.opus
405.5K
امام حسن مجتبی و حکومت شیعه بخش کوتاهی از کتاب «همرزمان حسین» مجموعه گفتارهای آیت الله خامنه‌ای (صفحه ۱۲۷-۱۲۸) بخشی دیگر: فعالیت تبلیغی به دو دو صورت انجام می‌گیرد؛ یکی به صورت بیان حقایق و اظهار مسائل لازم و تبیین فکر و ایدئولوژی که کار امام حسن و برادرش امام حسین علیهماالسلام بود که در راس قرار داشتند و فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند و از لحاظ فکری مورد اعتقاد و اطمینان عامه مسلمانان محسوب می‌شدند. و یکی هم به صورت فریادهای پر خروشی که به وسیله حَجرها و رُشَیدها و عَمر بن الحَمِق‌ها برآورده می‌شد و این فریادها که داعیه تشیع در آنها بود با خون این بزرگمردان امضا میشد. (صفحه ١٩١) @hejrat_kon
هجرت | مامان دکتر |موحد
امام حسن مجتبی و حکومت شیعه بخش کوتاهی از کتاب «همرزمان حسین» مجموعه گفتارهای آیت الله خامنه‌ای (صف
ببخشید تندتند خوندم هم از نگرانی اینکه بچه‌ها بیان تو اتاق و صوت رو به سروصدای کودکانه‌شون مزین کنن هم برا اینکه کمتر وقت مخاطب گرفته بشه
به بهانه شب جمعه شب اباعبدالله 👇👇👇
آقای امام حسین، سلام! گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم‌ خبر رسیدنمان را به شما بدهیم‌ تا خیالتان‌ راحت بشود. خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشته‌ها قدم گذاشتیم و به خانه‌هایمان برگشتیم. شکرخدا همه‌ی کودکان در سلامت به سر می‌برند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابه‌ی کشور غریب بگذاریم و برگردیم. روسری و چادر همه‌ی خانم‌ها پر از خاک شد اما از سرشان‌تکان نخورد. اصلا عموهای کاروان آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند! مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه می‌آوردند و اصرار می‌کردند بخوریم. خداروشکر لقمه‌ها صدقه نبود. نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته ، روی دست‌هایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته. فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین! سراغ شش ماهه‌ی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را می‌بیند. شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش می‌کردند و برایش آب می‌آوردند. دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف‌‌ دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشواره‌ای گم شد و نه دامنی آتش گرفت. همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مودب و متین صحبت می‌کردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمی‌گفت..... آقای مهربانم، خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانه‌هایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان" .... چقدر عجیب است که شما اصلا اجازه نمیدهید ما حتی یک جرعه از مصیبت شما را بچشیم.... ✍ اکرم نجفی @khatterevayat
هجرت | مامان دکتر |موحد
#سفرنامه_اربعین قسمت۱- عزیمت بسم الله سفر رو با اذن مادر ارباب و حضرت حجت عجل‌الله‌فرجه شروع کرد
دارم قسمت های سفرنامه رو تو اینستا میذارم. کار سخت و در اصل وقت گیریه، چون نوشته ها جا نمیشه باید تبدیل کنم به عکس نوشته. در همین راستا بخشهای ابتدایی سفرنامه رو یه مقدار همینجا ویرایش (یکجا و مطابق با سیاق بقیه بخش‌ها) کردم اینجا👆
مأمون گفت: والله اگر از این انگور نخورید من شما را نمی‌گذارم از این مجلس به سلامت بیرون بروید. این تهدید، تهدید کشته شدن بود. چه آقا انگور را بخورد، چه با شمشیر کشته بشود، اما فقط برای خاطر اسلام مظلومیت را خرید. دید اگر این جنایتکار این کار را بکند دیگر بعداً حرمتی برای اسلام نمی‌ماند. شیعه به خونخواهی برخواهد خواست و وضع هم وضعی نیست که شیعه بتواند پیش ببرد. امام علیه‌السلام پیش بینی کرد که مأمون همه شیعه را تصفیه خواهد کرد، لذا برای حفظ جان شیعه، برای حفظ جان شیعیان، مظلومانه آن انگور را تناول کرد. چند دانه از آن انگور خورد و از جا برخاست. جنایتکار پشت سر آقا به راه افتاد. گفت: پسرعموجان! کجا می‌روی، حالا خدمت‌تان بودیم. آقا فرمود: به همان جایی که تو مرا فرستادی. منبع: زبور اشک، ج۲، ص ۱۱۱ و ۱۱۲ https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4 الا لعنة الله علی القوم الظالمین صلی الله علیک یا امام الرئوف اما آقا جان، یا ابالحسن الرضا خودتون به ریان بن شبیب سفارش گریه بر جد غریب تون رو کردید. مولاجان، اگر من شاعر بودم، یک دو بیتی مینوشتم در قیاس این دو صحنه: وقتی شما به شهادت رسیدید، عشق و بصیرت زن های طوس کار رو به جایی رسوند که این زن ها مهریه خودشون رو به شوهرانشون بخشیدن و در تشییع پیکر شما حاضر شدن. آقاجان، این زن ها انقدر گُل بر تابوت شما ریختن که وقتی خواستن تدفین رو انجام بدن، باید این گُل ها رو کنار میزدن… اما مولای من، بر عمه بزرگوار شما چه گذشت وقتی به گودال قتلگاه اومد ، هرچه گشت پیکر برادر رو پیدا نکرد؛ تا جایی که از حلقوم بریده صدا اومد «اُخَیَّ، الَیَّ» خواهرم بیا اینجا، من اینجا هستم. زینب کبری سلام الله علیها اومد، انقدر نیزه شکسته ها و شمشیر شکسته ها رو کنار زد تا بالاخره پیکر پاره پاره برادر رو… 😭 لا یوم کیومک یا اباعبدالله و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ❤️‍🔥🖤 @hejrat_kon