رفته بودیم ساحل (شمال)
این چادر و حجاب دخترم، اونم همراه با بازی و بدوبدو و تفریح، چقدر برای مردم عجیب بود!
خودمم بچه بودم همینجوری بودم؛ همه جا (کوه و دشت و دریا و...) با چادر…
مدرسه هم از اول دبستان... یادش بخیر😊
هیچ وقت هم تندی و اجبار از مامانم یادم نمیاد... درحالی که خب داشتیم اقوام و رفت و آمد با خانواده های متفاوت.
اما نگاه و تربیت مادرم برامون مؤثرتر بود. (1⃣)
بعلاوه تأثیر دوستان خانوادگی (الگو و محیط همسالان) (2⃣)
@hejrat_kon
همراهان خوب
التماس دعا
برای یکی نزدیکان عزیزم که بستری شدن
😔💔
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ عَافِنِی عَافِیةً كافِیةً شَافِیةً عَالِیةً نَامِیةً عَافِیةً
تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیةَ
عَافِیةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ […]
وَ امْنُنْ عَلَی بِالصِّحَّةِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلاَمَةِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی
(دعای ۲۳ صحیفه)
هجرت | مامان دکتر |موحد
همراهان خوب التماس دعا برای یکی نزدیکان عزیزم که بستری شدن 😔💔 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ
فکر میکنی آرومی و چیزیت نیست
اما وقتی میبینی وقت بستن دکمههای مانتو، دستات داره میلرزه،
میفهمی که اونقدرام حالت خوب نیست…
من اصصصلا تو این فکرها که «بچه عصای دست پیریه» و… نیستم و دل نبستم! بچه بزرگ که میشه، خودش انقد درگیری و مشغله داره که…
(نهایتاً اگر آدم بخواد به یک انسان از اطرافیان دل ببنده برا روزگار سختی و نیاز، اون همسره نه فرزند و بقیه)
و این اعتقاد و امید، یک درصد هم انگیزه من از فرزند دار شدن نبوده (فرق داره با امید و تصور اون سفره های طویل پر از بشقاب و کاسه، و مهمونی های پر جمعیت، و خونه پر از برو و بیا، و نداشتن حس بی کسی و تنهایی -که از مؤلفه های سلامت روان در سالمندی هست-)
اما خب، همینجوری امروز صبح به ذهنم اومد که:
اگر من یک روزی مشکلی پیدا کنم، مثلا مثل همین شرایط، بستری بشم بیمارستان، به جای یکی دوتا بچه، پنج تا میان بالاسرم و به فکرم خواهند بود… تازه با کلی عروس و داماد و نوه… (انشاءالله)
و با این #فکر و تصور (نه #توقع و دل بستن) ناخودآگاه لبخند به لبم اومد.
لبخند میاد دیگه… دل آدم غنج میره. حسِ داشتنِ پشتوانه، داشتنِ حمایت، داشتنِ چند نفر دلسوز واقعی و دل به فکر؛ حتی اگر نتونن بیان و کاری برات بکنن… انقدر مشغله داشته باشن که... یا اصلا راه دور باشن...
البته که نظر من اینه که تربیت فرزند توسط والدین، باااید به گونه ای باشه که نهایتاً فرزندان در آینده، این «عصای دست» ، این حمایتگر ، «بشوند».
يعنی قاعدتاً، #تربیت_دینی و درست و اصولی فرزندان، اونها رو به این نقطه «میرسونه» که احساس دِین داشته باشن، وجوب تکریم و رسیدگی رو فهم کنن، لزوم مایه گذاشتن تا حد ممکن رو متوجه باشن و بخشی از زندگی بدونن....
تو دعای ۲۵ صحيفه سجادیه (دعای امام برای فرزند) شبیه این مضمون و برداشت اومده:
اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِي وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِي وَ بِإِمْتَاعِي بِهِم
خدایا! به باقی ماندن فرزندانم و به شایسته نمودنشان برای من و به بهرهمند شدنم از ایشان، بر من منّت گذار
وَ أَعِنِّي بِهِمْ عَلَى حَاجَتِي ، وَ اجْعَلْهُمْ لِي مُحِبِّينَ ، وَ عَلَيَّ حَدِبِينَ مُقْبِلِينَ مُسْتَقِيمِينَ لِي ، مُطِيعِينَ ، غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا عَاقِّينَ وَ لَا مُخَالِفِينَ وَ لَا خَاطِئِينَ
و مرا به سبب آنان بر روا شدن نیازم یاری ده. آنان را نسبت به من عاشق و مهربان و روی آورنده و برایم مستقیم و مطیع قرار ده؛ نه عصیان کننده و عاق و مخالف و خطاکار.
ولی خب، از این طرف نباید توقعی داشت و دل بست!
به نظرم ذاتاً نگاه و توجه بشر، همیشهی تاریخ رو به آینده بوده و کم توجهی نسبی به گذشته.
يعنی والدین ذاتاً دل در گرو فرزندان و نسل خود دارن و متقابلاً فرزندان هم متوجه به ادامه و آینده خودشون هستن.
اصلاً به نظر من (برداشت شخصی)، همینه که تو قرآن، آیات مربوط به تعامل والد و فرزند دو دسته ان:
- از طرفی خداوند سعی میکنه توقع و دلبستگی والدین به آینده - یعنی به فرزند- رو کم و تعدیل کنه
و لذا به والدین مرتب میگه: مال و بچه زینت دنیاست (المال والبنون زينة الحياة الدنيا) ، مال دنیاست، دل نبند، فتنه است، ابتلاست (أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَة) ، مال و فرزند محلی برای شراکت و ورود شیطانه (وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ) ، مال و فرزند ما رو از عذاب الهی رها نمیکنه (لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللهِ شَیْئا) و....
(در عین اینکه در آیات و روایات، #فرزند_خواهی و #فزونی_فرزند تشویق و تحبیب شده و مأجور دانسته شده، اما این هشدارها هم هست)
- از اون طرف -با محکم ترین تاکیدات- به فرزندان درباره والدین (= نگسستن پیوند با گذشته، با ریشه) توصیه میکنه!
اون هم درست بعد توصیه به توحید و شرک نورزیدن!
مخصوصا توصیه به رعایت حال در زمان سالخوردگی (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ) اونم در بالاترین حد خودش یعنی حتی نگفتن یک اُف (اَه، ای بابا، ایش،...) و بعد هم توصیه به نهایت خضوع و مراعات و مهرورزی (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ)
خلاصه که اینجوری…
بچه عصای دست ممکنه نباشه، اما اگر به توفیق خدا فرزند صالح باشه و به مدد خود خدا، خوب تربیت شده باشه، هم تو دنیا مایه امید و عزت و دلخوشیه، هم بعد مرگ #باقیات_الصالحات ه.
✍ هـجرتــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
روبیکا @dr_mother8_hejrat
روبینو @dr_mother8
مزاح: و اینجوریه که هرچی بیشتر باشن بهتره. چون اگر یکی دوتاشونم بد از کار دربیان، بازم چندتا خوب تهش میمونه 😅 گناه اون بچه بَده مال خودشه (اگر ناشی از ولنگاری تربیتی والدين نباشه)، اما خیر و نیکی بچه خوب ها تا ابد به ما میرسه 😎😌🥰
#نظرات_شخصی
هجرت | مامان دکتر |موحد
﷽ ---- خیال میکنی او به تو وصل شده -با یک طناب سرخِ عروقی، خیال میکنی تو او را حمل میکنی، او از ت
حس و حال این روزهای من😊
و خیلیها ❤️
هدایت شده از مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مادرانه ای
به مناسبت آخرین روز هفته دفاع مقدس 🦋
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشتها
جایی برای اشتراک دلنوشتههای مادرانه
به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/maadarestaan
متنهای خود را برای ما بفرستید 👇
@maadarestann
یه خاطره رو از سفر اربعین یادم رفت بنویسم.
به مرز که رسیدیم، مترصد فرصتی بودم که یه عکس بگیرم؛ از یک سوژه خاص، برای یه دلنوشته...
نشده بود.
همون صبح اولی که بچهها رو از اون ساختمان سیمانی برده بودم سرویس، عکس رو گرفتم. اما چشمتون روز بد نبینه🙈
سوژه چی بود؟
پلیس یا سرباز یا شُرطه های عراقی
چرا؟....
میخواستم بنویسم ما دهه شصتی ها،
هرچقدرم که تاریخ بگذره،
یه حس عجیب، شاید یه ترس و یه ناراحتی داریم نسبت به این آدم ها با کلاه های کج... کلاه های کجِ قرمز...
بچگی ما با فیلم و سریال های دفاع مقدس گذشت. تو اون فیلم ها، این آدم ها خیلییی بد بودن😭😭 مخصوصاً تو اردوگاه های اُسَرا...😭😭
دهه شصتی ها خوب میدونن چی میگم، یادشونه....
حسه دیگه
سخته تغییرش
درحالی که الان از دوستی اون ملت [و دولت] با خودمون آگاهیم.
همون سربازها الان برای راحتی و امنیت ما زوارالحسین، از جون هم ممکنه مایه بذارن.
همونها خادم این خیل زائر مسلمان شیعه محب اهل بیت از ایران و سایر کشورها هستن.
و اون اتفاق، اون جنگ، اون درگیری،
فتنه ای هدایت شده توسط قدرت های روز دنیا و همکاری تام یک حزب در عراق (حزب بعث به سرکردگی صدام ملعون) بود.
و چه بسیار عراقی های شیعه و سنی ای که یا به زور به جبهه برده میشدن یا اصلاً فرار میکردن از جنگ با ما و حتی دراین راه کشته میشدن...
(کلی هم عکس و متن منتشر شده از دوستی ها و محبت بین رزمنده های سابق دوطرف در این سفرهای اربعین)
اما خب...
خاطره های تلخ از کلاه هایِ کجِ قرمز، هنوز برای ما زنده است، ناراحت کننده ست…
هموز هم دیدن سرباز عراقی با لباسِ خاکی رنگِ آستین کوتاه با کلاه کج، یه حس خاصی بهمون میده… حتی ممکنه چند ثانیه با مکث نگاهشون کنیم و بغض کنیم…
هرچند که سعی میکنیم کنترلش کنیم و به جاش لبخند بزنیم به این وفاق و اتحادِ بازگشته، به این یکرنگی شیرینِ حسینی…
حالا بگید چی شد😅
هیچی🤦♂
منِ خوش خیال ساده، چِیلیک یه عکس گرفتم ازشون، و برگشتم کنار بچهها که جلو پنکه های مِه پاش دار، وایستاده بودن و کیف میکردن.
یهو یه مرد لباس شخصی هیکلی اومد نزدیکم: خانم! 😠
و با دست اشاره کرد: گوشی! (=بدهش به من)
فهمیدم چه خبطی کردم. 🤭
آخه کی وایمیسته راست راست از یه نیروی انتظامی امنیتی عکس میگیره؟! 🙄🤦♂
هیچی دیگه گوشیمو گرفت و «ممنوع ممنوع» گویان، رفت تو گالری عکسو پاک کرد. یه جاهای دیگه هم رفت، اونجام عکسو پاک کرد. و گوشی رو پس داد.
منم گفتم ببخشید نمیدونستم، حواسم نبود. گفت بله اگر دونسته کرده بودی که الان پلیس و بازجویی بودی! (من عربی دست و پا شکسته، اونم فارسی عربی)
چه کاری بود من کردم؟ 🤦♂😶🌫
دیگه مستندنگاری به چه قیمتی؟ 🤪
@hejrat_kon
یکی از آثار دفاع مقدّس،
رشد و استحکام فکر مقاومت در داخل خود کشور است.
عزیزان من! سی و چند سال از جنگ میگذرد، ما در این سی و چند سال خیلی تهاجم داشتیم، خیلی فتنهانگیزی داشتیم؛
در بخشهای مختلف.
خیلیهایش را آحاد مختلف مردم توجّه نکردند! لکن داشتیم.
بعضیهایشان هم جلوی چشم همه بوده که شما در سالهای مختلف مشاهده کردید.
همهی این فتنهها در مقابل ملّت ایران ناکام ماند؛
چرا؟
چون ملّت ایران فرهنگ مقاومت را در خود نهادینه کرده.
این سی و چند سال نهادینه شدنِ فرهنگ مقاومت در کشور،
ناشی از مقاومت هشتسالهی دفاع مقدّس است.
دفاع مقدّس به گردن کشور ما حقّ حیات دارد.
#بیانات
#دفاع_مقدس
#حق_حیات
@hejrat_kon
تولد پسرم بود
من تا ۲:٣٠ ظهر بیرون بودم. عصرم دخترها کلاس متفرقه داشتن. برای شب هم مهمون دعوت کرده بودم.
برنامه نداشتم کیک بخریم. از قبل با دخترها برنامه ریخته بودیم که کیک رو بپزیم و خودمون تزئین کنیم.
لذا این دو سه روز، دخترها بودن و پچ پچ های خواهرانه برای برنامه ریزی تزئین کیک 😊
اما متاسفانه وقت نکردم کیک بپزم. اصلش هم قرار بود دخترها بپزن (یه مدل ساده بلدن) ولی انقد دوروبرم شلوغ بود و کار داشتم و جا تنگ تو آشپزخونه کوچیک، که تحمل نداشتم بیان تو دست و پا.
به باباشون گفتم یه کیک ساده بخرین که بچهها تزئین کنن.
خریدن (همراه خامه زده شده آماده) و شب تولد ساده ما، برا بچهها به این سرگرمیِ پر ذوق گذشت 😊
@hejrat_kon
شد این 😊
خرس و... رو از کیک تولد قبلی، داشتیم 😅 تو فریزر نگه داشته بودم برا تولدهای بعدی 😎
تو خامه کشی کمی کمکشون کردیم. باقیش کامل با خودشون... تازه دو لایه است کیک و وسطشم چیزی گذاشتن 😊
خیلی چسبید
@hejrat_kon
یه روزی میرسه غذا هم بپزن برا نهار و شام؟ 😢🥺😍