❁ـ﷽ـ❁
#سفرنامه_حج
#هشدار_متن_طولانی ☺️
#مادرانه
نیمه شب است و من،
همان همیشگی!
مشغول خواباندن فرزندم.
فکرم مشغول گذشتن ساعت خواب و کمبود خواب و کارهای زیاد فردا که نه، نگرانِ نماز صبح است که از دستم نرود.
نشود مثل کلی نماز صبحِ اول وقت گذشته
- ناگزیر در دنیای کم خواب مادری... -
ذهنم میرود به اتفاق های مشابه
به همین تشرف چندماه پیش به نجف.
شب شهادت حضرت فاطمه عليهاالسلام بود و کنار ضریح شلوغ و من،
بخاطر بار شیشه ام، فرزند امانتی ام،
با بغض از دور سلامی دادم و گفتم مولاجان، طلبم...
بعد چرخیدم توی باقی خاطره ها؛
نمازهای به جماعت نرسیده
زیارت های ناقص مانده
حرم های سیر نشده
رکعت های اشتباه شده
ایام البیض های معتکف نشده
اردو جهادی های نرفته
اربعین ها و شب های محرمِ در خانه مانده
و یکهو
مثل سوزن ته گردی که مغناطیس یک آهنربا بکشدش طرف خودش،
صاف ایستاد جلوی
کعبه
پشت مقام ابراهیم (همانجا که همیشه در تصوراتم ایستاده ام)
حج تقریباً تمام شده
دوستانی که حلالیت طلبیدند و پرواز کردند سمت سفری که همه میگویند بی نظیر است و حتی میگویند حلاوتی دارد که کربلا هم ندارد،
کم کم وقت برگشتشان شده
〰️〰️〰️〰️
مادرم را خدا رحمت کند
زن عاقله و مدبر و متدینی بود.
حج واجبش را در ابتدای جوانی، قبل از ازدواج، با اولین حقوق های معلمی اش لابد، رفته بود.
با این حال چند سال پیش هم با پدرم مجدد عازم حج شد.
همان سالی که حادثه منا کام همه را تلخ کرد.
حادثه سقوط جرثقيل همان حج را شاید کسی کمتر یادش باشد، ولی ما به خاطر داریم. چون مادر و پدرم و دو تن دیگر از خانواده مان، همان روز و همان لحظه آنجا بودند و مصدوم هم شدند و قرار بود عربستان غرامت بهشان هم بپردازد (که ما چیزی ندیدیم).
خدا غرق نور کند مادرم را
همان شبِ قبل رفتنش، با آن صدای ضعیفش، همسر مرا صدا کرد و با اینکه چند ماهی از پرداخت خمسش نگذشته بود، مجدد خمس اموال را حساب کرد و از همسرم خواست با همراه بانکش بپردازد (دستان خودش رمق نداشت💔)
و فردایش که پرکشید، مقداری اموال پاک خمس داده شده، برای ما باقی گذاشت.
〰️〰️〰️〰️〰️
شاید خیلی ها دلشان بخواهد با ماتَرَک و ارثیه،
خانهشان را بزرگ تر کنند و ماشین شان را مدل بالاتر.
ولی خیلی ها هم...
فکرشان فوراً این میشود که: «مستطیع شدم!»
از بس که هی سالها در دعاهای ماه مبارک خوانده اند:
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ» و «اَنْ تَکتُبَنی مِنْ حُجّاجِ بَیتِک الْحَرامِ»💚
از بس که این سفرِ عبودیت را، این واجب خاص تک را، احد واحد دلبر را، دوست می داشته اند اما
از نظرشان - چون گران قیمت است- دور بوده است.
ادامه👇