eitaa logo
هجرت|د. موحد|dr.mother8
15.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
226 ویدیو
11 فایل
مادرانگی هایم..... 🖊️هـجرتــــــــــــ مادر پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن ها ممنوع 😢😊 نشر بدون منبع (لینکهای انتهای متن) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی نویسنده (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری و حفظ حقوق دیگران💕)
مشاهده در ایتا
دانلود
برای همه ما دردهایی هست، دل نگرانی هایی، غصه هایی… اما فکر میکنم که تا بوده، بیماری و درد برای بشر بوده بیماری و درد برای انسان از اولِ تاریخ بخشی از زندگی معمول بوده؛ عادت کرده بشر به بیماری، به درد، به مرگ! همزاد بشر بوده اصلاً… اما خدای مهربانم برای ما، برای ما ساکنان این عصر، دردی هست که هرگز برای بشر عادی نبوده است! تا بوده، زندگی انسان ها در کنار پیغمبرشان، ولی‌شان، امام شان بوده، یک کوچه پایین تر و یک محله بالاتر هم که نه، شهری چند و چندین فرسخ آن طرف تر... با پیغمبرشان، امامشان می‌نشستند، بلند میشدند، میخوردند، میگفتند، میشنفتند، چشم به چهره مولایشان می‌دوختند، از دست مولایشان در حجره خودش خوشه انگور می‌گرفته اند، ... اما ما...... خودت شاهدی ما به دردی مبتلا شده ایم که هرگز بشر به آن مبتلا نبوده است. ما دچار ابتلای غیبت شده ایم دچار درد حیرت و در این درد، هم دردی نداشته‌ایم و تنهای تاریخیم...😭 درد ما بزرگ ترین درد همه تاریخ بشر است… و نه فقط درد ما که درد خود امام، ابتلای بزرگ امام؛ آنگاه که عدم حضور عینی ایشان، مبسوط الید بودن را و مجال اِعمال ولایت و امارت از ایشان گرفته است... خداوندا در این غروب جمعه، در کنار بیمار خانه‌مان، با تو نجوا میکنم: گیرم که به معجزه و اراده ات، بیمار ما را شفا دادی، با بیماری کل بشر چه کنیم؟ گیرم که این درد و رنج را از ما برداشتی، تو بگو با آن درد و رنج بزرگتر چه کنیم؟ چه زمان آن را برطرف میکنی؟ چه زمان ما را از آن، شفای کامل و عاجل عنایت میکنی؟ الهی! عظم البلاء! أینَ فرَجُک القَریب؟! 😭😭😭 @hejrat_kon پی‌نوشت: - یک مورد غیبت چند ساله در تاریخ بشر سابقه دارد، مربوط به بنی اسرائیل - دیدن درد و بیماری مادر، از سخت و تلخ ترین هاست. اما همه ما، به فدای فاطمه و کودکان فاطمه 😭 به فدای شوهر فاطمه که روزها و هفته ها، آب شدن شمع زندگی و رنج فرزندان خردسالش را نظاره گر بود 😭😭
اگر تمایل داشتید در ختم ۷۰۰۰۰ سوره مبارکه حمد شرکت کنید🌷
https://EitaaBot.ir/counter/h15760 دوستان عزیزی که تو شخصی من اعلام کردن اینجا دیگه وارد نکنن که قاتی نشه ممنون
رسیدم خونه پسرم با خوشحالی و افتخار اومده و میگه مامااان، بالاخره کنترل تلویزیون رو پیدا کردم😍 (بعد از دو هفته گم بودن!) - : آفففرین! ای ول. کجا بود حالا؟ - : تو سوراخ مبل 🙄😶‍🌫😶 سؤال دارم! چجوری رفته بوده اونجا؟! کی اونجا قایمش کرده؟! و بعد کی مبل رو (زیر کفی مبل) سوراخ کرده؟!! افتخار هم میکنن😒😒
اسمش دَنیِل بود بهش میگفتن دَن. یه آمریکایی ۳۷ ساله که بیشتر از ۳۰ سال بهش نمیخورد حقیقتش. تبلیغ فروش ماشینم رو توی craigslist دید و پیام داده بود. قرار شد همراهی‌ش کنم تا یه مکانیکی مورد اعتمادش ماشین رو بطور کامل چکاپ کنه. می‌گفت ۴۰ دلار هزینه چکاپ کامل ماشینه. توی راه گپ می‌زدیم. گفتم چند سالی هست اومدم آمریکا. پرسید انگلیسی رو چه خوب بلدی و صحبت میکنی، از قبل و توی کشورت یاد گرفتی؟ تایید کردم و گفتم انگلیسی جزو زبان‌های نسبتا ساده هست و مثل چینی سخت نیست. تایید کرد و گفت زبان‌های شرق آسیا سخته، من دو سال فیلیپین بودم و زبان‌شون رو به سختی یاد گرفتم، البته فکر کنم نه به اندازه‌ی چینی. صحبت خانواده شد، گفتم من یه پسر دارم. گفت ?one is enough [یکی کافیه؟] گفتم absolutely not! [البته که نه] گفت ۴ تا فرزند داره. تعجب کردم!! اضافه کرد ۲۵ سالگی اولین فرزندش به دنیا اومده، از اون موقع تقریبا هر سه سال یکی دیگه. می‌گفت خانمم مهندسی مکانیک داره از دانشگاه آیداهو استیت، اما الآن با وجود بچه‌ها شده مهندس خونه و با افتخار بچه‌داری می‌کنه :)) 📝بهرام عباسی[دانشجوی دکترا، کالیفرنیا] @Farang_Without_Retouch @hejrat_kon
چقد من و خانم دَن شبیهیم😁 منم از ۲۵ و تقریباً هر سه سال یکی 🙃
البته خودشو گفته از ۲۵ نه خانمش🤔 حالا مهم نیست 😅
متن سال گذشته 🦋 چقدر دوستتان دارم بانو❤️
و تو را آفرید 💕 @hejrat_kon
به مناسبت میلاد خاتم انبیا دلنوشته‌ای برای شیخ الانبیاء ﷽ --- ای نوح نبی، -که بر شما و نبی ما و آل پاکش سلام خدا- تاریخ را برای ما اینگونه روایت کرده اند: شما برای هدایت و رساندن قومی به نور برانگیخته شدید نهصد و پنجاه سال تمام، عمر خود را به پای مردم گذاشتید اما آنچه از مردم به شما میرسید بود و جدال. کردید چونان که سنت همه اولیاء خداست و هدایت را ادامه دادید. تا زمانی که نوبت به وعده عذاب الهی رسید، چونان که سنتی برای امت های پیشین بود. خداوند گفت این هسته خرما را بکار. زمانی که نخل شد و خرما داد، عذاب من خواهد رسید. هسته را کاشتید و با معدود یاران خود، به انتظار نخل شدنِ آن ایستادید. نخل شد و خرما داد و گفتید: خداوندا اکنون موعد عذابت فرارسید. خداوند وحی کرد یک بار دیگر این هسته را بکار تا نخل شود و خرما دهد، آنگاه عذاب خواهد رسید. عده ای برآشفتند و شما را دروغگو خواندند و از شما جدا شدند. اما شما و عده‌ای ثابت قدم تر، باز هسته را کاشتید. هسته، نخل شد و نخل، خرما داد و شما رو به آسمان گفتید خداوندا، این هم خرمای دوم! و خداوند وحی کرد که یک بار دیگر……! باز عده ای برآشفتند و سخنی که وحی خدا بود را تاب نیاوردند و با استهزاء به آنچه که خود روزی مؤمن به آن بودند، از اطرافتان پراکنده شدند. و این اتفاق ده بار تکرار شد!! در آخر، جز عده ای خالص و مؤمن حقیقی، کسی با شما نماند… آن هنگام، زمان آزمایشی دیگر فرا رسید! خداوند گفت من قومت را عذاب خواهم کرد اما برای در امان ماندن تو و یارانت، باید مشغول شوی به ساخت یک کشتی! کشتی؟! تا چشم کار میکرد آن اطراف خبری از دریا و رود نبود! کشتی؟! اما این سؤال و تعجب از ساحت شما به دور بود؛ برای شما و یارانتان، این امر وحی خداوند بود و حق و صدق مطلق… تنها چیزی که از ایمان شما میجوشید، عمل به امر خدا بود. شروع کردید به جمع آوری چوب و تخته و ساخت یک کشتی بسیار بزرگ کجا؟ جلوی چشم مردم! واکنش چه بود؟ معلوم است! شدیدترین استهزاء و توهین و تمسخرها! گفته باشند ای نوح! کجا دریا میبینی که ناگهان به کشتی سازی روی آورده ای؟! بگو ما هم کمی در آن دریا شنا کنیم! اما شما بی توجه به حرف مردم، تمسخر مردم، فقط مشغول مأموریت خود بودید. شما مؤمن بودید که دریایی برای شناوری این کشتی، اگر نباشد هم، «پدیدار خواهدشد». حتی اگر امروز همه زمین بیابان مطلق باشد، وعده خداوند حق است و این کشتی باید ساخته شود، و نجات اهل زمین در همین کشتی است. همه تمسخرها را به جان خریدید، تنهایی ها را، ها را، بی عقل خوانده شدن ها را، مجنون نامیده شدن ها را… حتی همسر و پسرتان شما را کنارگذاشتند. اما شما لحظه ای شک نکردید به خودتان، که انتخاب خدا بود برای شما. و سرانجام آن روزرسید روزی که از زمین و آسمان آب جوشید و شما در و سوار بر کشتی شدید و راه سپردید به دریای وعده حق خدا… نوح نبی همه اینها را گفتم که بگویم تاریخ عجیب تکرار میشود! امروز هم ما به گمانم شبیه همان یاران معدود شماییم (ان‌شاء‌الله🥺) در حالی به امیدی، به کارهایی مشغولیم که اکثریت مردم دنیا ما را میخوانند ما را می‌نامند ما را کم بهره از عقل و تدبیر می‌دانند. نصیب و پاداش ما از اطاعت امر ولی، تمسخر است و استهزاء. ما به منطق و امید و امری، می‌شویم - فرزندان بیشتر- اما آنچه که از مردم به ما می‌رسد، تعجب و کنایه است: به کدام امید داری که این تعداد؟ اینجور پشت هم؟ به مملکت دل خوش کرده ای یا از وضع فرهنگی و تربیتی راضی هستی؟ اینهمه خشکی سرتاسر را نمیبینی؟! توهم کدام دریا و آب را داری که اینطور مصمم و با اطمينان خاطر و صبوری، برای خود کشتی ای به این بزرگی میسازی؟! بار اینهمه سختی را به چه امید و منطق و عقلی به پشت میکشی؟! نوح نبی ❤️ واکنش ما، شبیه شماست! به ما رسیده است «اَنِ اصْنَعِ الفلکَ بِأَعيُننا و وحينا»؛ به ما فرموده‌اند که «خانواده ها، جوان ها، باید بیاورند، فرزندهای بیشتر» و ما امر را بر چشم گذاشته ایم! ما از مقابل همه حرف‌ها، نیش‌ها، تعجب‌ها، طردشدن ها، سختی‌ها، فشارها، بی توجهی ها، تمسخرها، با یک لبخند عبور میکنیم. زیرا و اعتماد ما به سخنان اولیاء خدا، محکم! «إن تسخَروا منّا فَإنّا نَسْخَرُ منکم کما تَسْخَرون»! آری میرسد آن روزی که گفته خواهد شد: «إركَبُوا فیها بسم اللَّه مَجْراها و مُرساها» روزی که «و أهلَک إلّا من سَبَقَ علیه القولُ و من آمَن» و البته که «و ما آمنَ مَعَهُ إلّا قَليلٌ»… نوح نبی شیخ الانبیاء شما را قسم به آن‌کس که در جوار او در خاک این زمین آرمیده اید، به شفاعت خود ما را مدد کنید که تا آخرین خرمایِ آخرین نخل، محکم و مطمئن در این راه بمانیم… ✍ هـجرتـــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon
دو سال بود میخواستم این دلنوشته رو بنویسم...! دو سال تو ذهنم بود و در دل میگفتم و نمیشد بنویسم! نمیدونم چرا... مخصوصاً هربار که میرفتم نجف و زیارت امیرالمؤمنین و حضرت نوح علیه السلام